هدایت شده از یادداشتهای فلسفی یک جوان
📜 دوست عزیز ناشناس، به اطراف خودت نگاه کن. اول خودت را میبینی، بعد درختان و گیاهان را میبینی، شاید پرندگانی و چهارپایانی، افق را بنگر، دریا را میبینی، ماهیها را، قایقها را، خورشید را، ابر را و... این موجودات مختلف، چه رابطهای میانشان جاری است؟ دانستی که وجود، یک معنای واحد دارد. یعنی اکنون وقتی به همهٔ این موجودات، مینگری، علیرغم تفاوتها و فاصلههایی که با هم دارند، اما همگی یک چیز هستند و آن وجود است. پس ما در این عالم، چیزی به جز «وجود» نداریم و این وجود، واحد است و دوتا نیست. تو دوست عزیزم، وجود هستی، و آن خورشید هم وجود است، همین وجود، و نه وجود دیگری. پس چگونه است که تو، تویی و خورشید، خورشید؟
آیا تو و خورشید، از یک سنخ هستید، یعنی هر دو یک سنخ وجود هستید، و صرفا بین شما فاصلهایی حائل شده؟ خب این فاصله چیست؟ چیزی غیر از وجود است؟ یعنی «عدم» است؟ خب عدم که نمیشود باشد؛ عالَم را سراسر، وجود فرا گرفته. پس اگر عدم نیست، چیست؟ یک وجود دیگر است؟ خب این هم که نمیشود، چون دانستیم وجود، یک چیز است و یک حقیقت است.
دوست عزیزم، تو و همهٔ آنچه در اطرافت میبینی، یک وجود هستید. همهٔ عالم، یک وجود است، یک «وجوووووووود» عالم را فرا گرفته و یک حقیقت واحد، در عالم سریان یافته است. این معنای وحدت سریانی وجود است.
#یادداشتهای_فلسفی
#وجود
#وحدت_سریانی_وجود
«یادداشتهای فلسفی یک جوان»:
https://eitaa.com/mahdifalsafe