9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام على الحبيب ❤️ سجلنا من زوار الحسين (عليه السلام)
#حبيب_بن_مظاهر_الأسدي
#وفاء_للحسين
#دلتنگ_کربلا👇👇🌼🍃
🌼🍃 @Karbala_official 🍃🌼
4_6019504902814828688.mp3
4.25M
🎵 رزق روضه های تو
کاری کرد نمک گیرت بشم حسین
#حاج_حسین_سیب_سرخی
🌼🍃 @Karbala_official 🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه بسیار احساسی و زیبا از مداح نوجوان
نامنوحه / 🏴 قربانگه خوبان
🌼🍃 @Karbala_official
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه بسیار احساسی و زیبا از مداح نوجوان
نامنوحه / 🏴 قربانگه خوبان
🌼🍃 @Karbala_official
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چند نفر از پلی عبور میکردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند. همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند به آنها کمک رسانند. ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است که نمیتوان برایشان کاری کرد، به آن دو گفتند که امکان نجاتتان وجود ندارد و شما به زودی خواهید مرد!!!
در ابتدا آن دو مرد این حرفها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند اما همه دائما به آنها میگفتند که تلاشان بیفایده است و شما خواهید مرد! پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش میکرد...
بیرونیها همچنان فریاد میزدند که تلاشت بیفایده هست. اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از رودخانه خروشان خارج شد. وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد ناشنواست! در واقع او تمام این مدت فکر میکرده که دیگران او را تشویق میکنند.
ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن میگویند!!!
🌼🍃 @Karbala_official 🍃🌼
🌺 #امتحان_سخت 🌺
#شوهرم بنا به دلایلی در زندان بود و قرار شد خواهرزاده اش شبا خونه ما بخوابه 😐
علی خواهر زاده شوهرم بیست وپنج سال داشت.جوانی بسیار جذاب وخوش تیپ.درعین حال #مجرد.اولین شبی که اومد.کمی خجالت میکشید.🌺
تشک وپتو رو براش تو پذیرایی بردم.پرسید میخوای بخوابی؟گفتم آره.صبح زود باید بیدار شم.شما بشین تلویزیون تماشا کن.چندشب بعد علی با کلی خوراکی اومد وازمن خواست فیلمی رو که آورده با هم تماشا کنیم.مثل هر#شب گفتم خستم.🌺
فیلم ایرانی بود.کمی نگاه کردم ونتونستم تا آخر فیلم رو ببینم.ومیخاستم برم بخوابم که 😱😱😱😳😳😳
ادامه داستان درکانال زیر👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فقط #رمان😊❤️👆
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود
همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:برای پادشاه چغندر ببر! اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:«چغندر تا پیاز، شکر خدا!!»
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.
🌼🍃 @Karbala_official 🍃🌼
✅داستان زیبا
✍امام رضا (ع) به ساده برگزار کردن مهمانی تاکید داشتند؛برای همین، روزی به یاران خود روایتی گفتند: روزی مردی،امام علی (ع) را به خانهاش دعوت کرد؛ امام (ع) فرمودند: اگر سه چیز را به من قول بدهی، دعوتت را میپذیرم
گفت: چه چیز آقاجان؟ امیرالمومنین (ع) فرمودند: برای من چیزی از بیرون خانه تهیه نکنی همانی را بیاوری که در خانه داری خانوادهات را هم به زحمت نیندازی! مرد، شرطها رو قبول کرد، امام (ع) دعوتش را پذیرفت
📚بحارالانوار. ج ۷۲. ص ۴۵۱
#دلتنگ_کربلا👇👇🌼🍃
🌼🍃 @Karbala_official 🍃🌼