یا او را قرار ده پناه گاهى براى ستمدیدگان از بندگانت،
*🌹وَ نَاصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَكَ*
و یاور براى كسى كه یارى براى خود جز تو نمى یابد،
*🌹وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ*
و تجدیدكننده آنچه از احكام كتابت تعطیل شده،
*🌹وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِكَ*
و محكم كننده آنچه از نشانه هاى دینت
*🌹وَسُنَنِ نَبِیِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ*
و روش هاى پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسیده است، و او را قرار ده،
*🌹واجعله اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ*
خدایا، از آنان كه از حمله متجاوزان، نگاهش دارى،
*🌹اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ*
خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش)
*🌹بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ*
را به دیدار او، و كسانى كه بر پایه دعوتش از او پیروى كردند شاد كن،
*🌹وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ*
و پس از او به درماندگى ما رحم فرما،
*🌹اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ*
خدایا این اندوه را از این امت ب
*عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ*
ه حضور آن حضرت برطرف كن
*🌹وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ*
و در ظهورش براى ما شتاب فرما،
*🌹إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا*
كه دیگران ظهورش را دور مى بینند، و ما نزدیك می بینیم
*🌹بِرَحْمَتِكَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ*
به مهربانى ات اى مهربان ترین مهربانان.
👇🏻
آنگه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گویى:
*🌹الْعَجَلَ الْعَجَلَ العجل یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ*
ای مولای من! ای صاحب الزمان! شتاب کن، شتاب کن
*🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹*
*🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🌹*
[۱۱/۶، ۰۶:۵۳] روستا۲: *📗داســتــان مـعـنــوے📗*
*همه چیز به همان روزهایۍ برمے گردد ڪه در #دعاۍندبهآقایم را صدا مے زدم و گریه مے ڪردم. آرۍ #نور محبتامامزمان روحے فداه از آن روزها به قلب ڪوچک من نفوذ ڪرد و تمام دلم را تسخیر ڪرد. آنقدر من هنگام خواندن دعاۍ ندبه منقلب مۍشدم و اشک مے ریختم ڪه وقتۍ به خانه برمے گشتم صفحات دعاۍ ندبه را در مقابل آفتاب مۍگذاشتم تا خشک شود.!! نشاط روحے عجیبے داشتم، ڪم ڪم بقدرۍ خود را با آن حضرت مأنوس مے دانستم ڪه هرچند پیوسته مورد سرزنش این و آن قرار مے گرفتم اما باز بے صبرانه براے رسیدن صبح #جمعه لحظه شمارۍ مۍ ڪردم. هیچ مانعۍ نمے توانست این محبت را از من بگیرد.*
*☚تا اینڪه بطور غیر منتظرهاۍ مقدمات سفر سوریه برایم جور شد،به دلم افتاده بود ڪه در این سفر تشرفے خدمت حضرت ولیعصر روحے فداه خواهم داشت، هر روز چشم به راه بودم، بعد از آنڪه حرم خانم حضرت زینب را زیارت مے ڪردم، مے آمدم داخل صحن و منتظر مے ماندم، اما هیچ خبرے نمے شد. لحظات آخر بود، گریه امانم نمے داد. ڪلافه و سرگردان بودم ڪه موفق به زیارت مولایم نشدم. ✦✦جمعه شب پرواز برگشت بود. وقتے هواپیما در فرودگاه تهران نشست، آنجا سه صف براۍ ڪنترل پاسپورت ها تشڪیل شده بود ڪه من در صف خلوت تر ایستادم، انگار ڪسے با من گفت برو داخل آن صف بایست. رفتم داخل صف دیگر ایستادم، یک لحظه حال خاصے به من دست داد و صداۍ آقایے در گوش من گفت: "به سمت چپ نگاه ڪن، آقایے ڪه در ڪنار شماست، امام زمان است، ایشان را زیارت ڪن!" من تڪان خوردم به سمت چپ برگشتم، آقایے را دیدم با لباس روحانی...*
*به سمت چپ برگشتم، #آقایے را دیدم با #لباسروحانے، #عبایسیاهپشمے، #عمامهسفیدشبیه شیعیانلبنان، #قدیبلند، #چهرهایگندمگون. #سروروان بود، سرو روانے ڪه شعرا وصفش مے ڪنند، آنچه مے دیدم معمولے نبود، #چهچشمهایقشنگے، چقدر این #نگاهمعصوم است، چقدر این #نگاهمنتظر است.*
*شرم داشتم ڪه به او خیره شوم، گاه جلو را نگاه مے ڪردم، گاه سمت چپم را. این پا و آن پا مے ڪردم، به بهانه هاے مختلف برمے گشتم، آنچه مے دیدم دریاے معصومیت بود، دریاے انتظار، چه نگاه عمیق و پر معنایے، چه نفوذے نگاهش داشت.*
*🌹وقتے به #چشمهایش مے اندیشم، احساس مے ڪنم منتظر واقعے تنها خود اوست، آقایے ڪه مے بیند و سڪوت ڪرده است.زیر چشمهایش گود رفته و گونه هاے آفتاب سوخته اش خبر از آوارگۍ بیابانها مے داد. دقایقے چند اینگونه گذشت. آقا با وقار و هیبت خاصے ایستاده و تنها مقابلشان را نگاه مے ڪردند. من روبروے درب خروجے ایستاده بودم و نوبت من بود ڪه خارج شوم. درب را ڪه زدند حضرت فرمودند: بفرمایید. این صدا در تمام وجودم طنین افڪند. به خود لرزیدم، تنها توانستم بگویم: متشڪرم! با آنڪه تمام وجودم میل به برگشتن داشت و آرزو مے ڪردم یڪبار دیگر شاهد آن نگاه معصوم باشم، اما #ادب حڪم مے ڪرد ڪه چشم ببندم و بروم.با آنڪه مطمئن بودم اما دوست داشتم ب