#امام_شناسی |حوصله کنید بخونید.
امام گندم گون♥️
از حضرت رضا و همسرش سبیکه نوبیّه پسری متولد شده به نام جواد؛ همچون مادرش تیرهپوست، و مثل پدرش نورانی و زیبا. در وصف او نوشتهاند « شدید الأدمه،حائلاللون» یعنی خیلی تیره پوست. شکاکان و سستها شو انداختند که تا بحال از این خانواده فرزندی تیرهپوست متولد نشده. او فرزند رضا نیست. بچه که بزرگتر شد و شبههها که بیشتر شد، فرمود اصلا بروید چهرهشناس های ماهر بیاورید. چهل پنجاه مرد در باغی جمع شدند و حضرت رضا لباس باغبانی به تن کرد و آن گوشهها مشغول زراعت شد. چهرهشناس وارد مجلس شد. گفتند این پسر متعلق به کدام مرد این مجلس است. چهرهشناس نظرکرد و نظرکرد، گفت فرزند هیچ کدامتان نیست. او فرزند آن باغبان انتهای باغ است. همه تکبیر گفتند. کودک لبخند زد و دندانهایش مثل مرواریدی سپید درخشید...
امروز اما در شرح حال حضرت جواد روحیلهالفدا فقط به نام پدرشان اشاره میکنیم و کمسن بودن حضرتش در شروعامامت و خفقانهای حکومت عباسی بر ایشان. مادر آفریقایی و چهره زیبا و گندمگون امام را سانسور میکنیم! فکر میکنیم این نقص و نقطهضعف است برای امام که رنگینپوست باشد و مادرش کنیزی از دل آفریقا.
همهچیز را با شابلونهای سادهلوحانه و نژادپرستانه خودمان ترسیم میکنیم، حتی امام را.
جانهای ما بهفدای یک تار موی جوادالائمه و یک نگاه آن دختر سیهچرده آفریقایی...
🖌عجم علوی
@mahdiiya313
به مهدیا بپیوندید🌱
#امام_شناسی |حوصله کنید بخونید.
🔆 یازده رجب
همسر ابوطالب آثار وضع ندارد؛ آثار حمل هم حتی. گویی تازهعروسی شاداب چند روزی است که به خانه بخت آمده. کارهای خانه را خود انجام میدهد. به کنیز خانه، کار نمیگوید. اصرار که «هفتاد سال از خدا عمر گرفتم و کنیزی خانههای بسیار کردهام. ندیدم زن پابهماه گلیم بتکاند و گرد از طاقچه بگیرد؛ کارها را به من بسپار و خود به ملکهگی ابوطالب مشغول باش دختر» گوش بانو بدهکار نیست. میخندد که «کاری به این کارها نداشته باش. میهمان مهمی در راه دارم. خود باید تدارک حضور ببینم» پیرزن کفری میشود. غرولند کنان، میرود پی ابوطالب به گلایه. بانو دست روی بطن میگذارد به گفتگو. اسمت را
حیدرگذاشتم. دیروز در همهمه اطراف کعبه، بین شلوغی جمعیت این اسم به گوشم خورد. نمیدانم از کدامین دهان بود. میپسندی عزیزم؟ نامت بلند باد عزیز مادر. نامت بلند باد. بر قلههای زمین و در ممالک دور. روی بیرقهای عرب و عجم. روی دوش شیرمردان. روی پیشانی رزمندگان و روی بازوی پهلوانان تاریخ. روی خاتم پادشاهان و میان لالایی مادران. نامت بلند باد عزیز مادر. 🖌عجم علوی @mahdiiya313 به مهدیا بپیوندید🌱
#امام_شناسی |حوصله کنید بخونید.
🔆دوازده رجب
کاروان تجاری ابوطالب، دیروز از دروازه شام وارد حجاز شده. شتران بسیار، زنجیر شده برهم با خمرههای بزرگ مملو از عطر. ابوطالب عطر آورده. بوی عطر، میدود توی پسکوچههای تنگ مکه. پنجره خانهها یکییکی باز میشود به استشمام. محمد از بدو تولد یتیم شده. ابوطالب کفیل اوست؛ عزیزش میدارد. عزیزتر از پسران خود، عقیل و جعفر و طالب. او را پشت کمر خود، روی شتر نشانده. محمد میگوید «مکه بوی عطر گرفته». ابوطالب سینهاش را پر میکند از بوی عطر. «ها؛ عطرهای مرغوبی آوردهایم». پسرک لبخند میزند که بوی عطرهای شامی فرسخها همراهماست. عطر امروز مکه، چیزی ورای عطرهای کاروان است. ابوطالب اصیلترین و گرانترین عطر خود را برای همسرش میبرد. فاطمه در آغوشش میکشد. بوی عطر، مشام ابوطالب را پر میکند. میبینی ابوطالب؟ تو کاروانسالار عطرهایی، آنوقت عطر خانهمن بر عطور کاروان تو غالب شده. تازه میفهمد محمد از چه سخن میگفت. میبینی ابوطالب؟ این تعبیر رویای نوجوانی من است. که تو همسر بهترین اشراف عرب خواهی شد و از این وصلت عطری فراگیر عالم خواهد شد. عطری خوشبو و معجزهوار که قبیله پشت قبیله، شهر پشت شهر، بر گندهای جهان غالب شود. رایحهای که گند و زنگار از قلبهای شرکآلودهی مردم خواهد زدود و لطافت و نور برجای خواهدنهاد. دوستداران او، در میان جمعهای تاریک و گندیده، این عطر را از قلبهای یکدیگر استمشام میکنند و به هم وصل میشوند؛ هرچند مشام دیگران کور باشد! میبینی ابوطالب، مکه باید به این عطر عادت کند. عطر علی؛ پسر ابوطالب؛ کاروانسالار عطرهای قیمتی حجاز.
🖌عجم علوی
@mahdiiya313
به مهدیا بپیوندید🌱
#امام_شناسی |حوصله کنید بخونید.
🔆 ظهر روز سیزدهم
آدم که میخواست از سنگهای کوه ابوقبیس، کعبه بسازد، سنگها بر هم پیشیگرفته بودند که جزوی از کعبه شوند و امروز برای علی سینه بشکافند. بزرگان قبیلهی بادیهنشین جرهم، از هزارها سالقبل، اطراف کعبه خانهساختند و یکجانشین شدند که روزگاری، نوادگانشان بتوانند شاهد واقعه امروز باشند. یهودیان از مواطن خود کوچ کرده و به مکه آمده بودند تا ولادت طفلی را که راهبان، او را بزرگترین دشمن یهود خواندهبودند ببینند. دل توی دل محمد نیست. ابوطالب اضطراب دارد. عقیل اینپا و آنپا میکند. زنان بنیهاشم حنا گذاشتهاند. عالم به هیاهو خاسته. نفس تاریخ در سینه حبس شده. ناگهان دیوار کعبه میشکافد؛ بت بزرگ سقوط میکند. خبر بزرگ از راه رسیده. خبر بزرگ در آغوش فاطمه است. خبر بزرگ لبخند میزند؛ فاطمه هم. ابوطالب هم. و همهی عالم. ذوالفقار برق میزند. تاکهای انگور حجاز بار میدهند. شیرهای بادیه پوزه بر خاک میزنند. خاک نجف میتراود. خدا نگاه میکند؛ که خلقت هستی حالا معنی گرفته و به گوش محمد میخواند. ما به واسطه علی پشت تو را گرم کردیم؛ پس محکم باش و عصا بردار که او پس از یاری انبیای پیشاز تو، حال برای یاری تو آمده؛ چشم شیعیان، در صلب پدرانشان روشن!
🖌عجم علوی
@mahdiiya313
به مهدیا بپیوندید🌱
#امام_شناسی
🔹در بابِ شهادتِ امام حسن عسکری علیهالسلام
اکثر محققان و مورخان شهادت امام حسن عسکری را در هشتم ماه ربیعالاول سال دویستوشصتم هجرت دانستهاند. و نظر بیشتر آنها بر روز جمعه است و عدهای چهارشنبه و تعداد کمی یکشنبه را روز شهادت میدانند.
عمر شریف ایشان بیستوهشت الی بیستونه سال گفته شده و مدت امامت آن حضرت نزدیک به شش سال بوده است.
که به نظر ابنبابویه و دیگران ایشان به دست “معتمد عباسی” به زهر آلوده و شهید شدند.
📚جلاءالعیون، باب۱۳، فصل۲
🔹مسمومیت تا شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
امام حسن عسکری، پدر حضرت صاحبالامر را در اولین روز از ربیعالاول مسموم کردند تا اینکه در روز جمعه، هشتمِ ربیعالاول به شهادت رسیدند.
📚المناقب، ۵۲۴/۳
🔹تشییع پیکر امام حسن عسکری به دست حضرت صاحبالامر
امام حسن عسکری فرزند امام هادی بودند که به هنگام شهادتِ پدر، ایشان بیستودو سال داشتند.
حضرت شش سال امامت کردند و در هشتم ربیعالاولِ سال دویستوشصت هجرت، بر اثر زهر شهید شدند.
هنگام شهادت ایشان تمام بازارها بسته شد و مردم در کنار منزل ایشان جمع شدند و در سامرا از صدای گریه و شیون قیامتی بهپا شده بود.
امام زمان علیهالسلام، پدر خود را غسل دادند و کفن کردند.
بعد از تکفین ایشان را برای نماز آماده کردند. برادر حضرت، جعفرِ کذّاب قصدِ نماز بر ایشان کرد، اما همین که خواست تکبیر بگوید، امام زمان با چهرهی طفلی گندمگون، با موهای پیچیده در هم و دندانی گشاده و صورتی همچون ماه حاضر شدند و جعفر را کنار زدند و خود بر پیکر مبارک پدر نماز خواندند.
امام حسن عسکری در کنار پدر خود دفن شدند و بعد از آن هر چه گشتند کسی اثری از حضرت صاحبالامر پیدا نکرد.
📚بحارالأنوار ۳۳۴/۵۰، و ۳۳۸/۵۰، و ۳۳۲/۵۰
@mahdiya_ins | با مهدیا به خودت ببال 🦋