eitaa logo
مهدیه بندرانزلی
3هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
156 فایل
#کانال_رسمی_مهدیه_بندر_انزلی https://eitaa.com/mahdiyebandareanzali نشرمطالب باذکر#5صلوات جهت تعجیل درامرفرج و سلامتی یوسف زهرا سلام الله علیها 🌸شما میتوانید نظرات خود را با خادم مهدیه بندرانزلی در میان بگذارید. 👇 @sadate_emam_hasaniam
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌اذان مغرب به وقت تهران اول وقت سیره 💧 محسن قبل از اینکه به سن تکلیف برسد بدون این که ما چیزی بگوییم صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را میخواند... 🍃 نسبت به اهمیت زیادی قائل بود. 💧 که می‌دادند به هر مسجدی که سر راهش بود می‌رفت و نماز می خواند 🍃 در این زمینه پشتکار و جدیت داشت. 📚 کتاب زیر تیغ، خاطراتی از شهید گرانقدر ، خاطره مادر شهید، صفحه ۱۵ و ۱۶. 🌹سلام برشهیدان @mahdiyebandareanzali
🕌اذان مغرب به وقت عاشقی سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... هرگز نرود ازیاد نام زیبای شهدا 🌹هدیه نثار ارواح مطهر شان صلوات @mahdiyebandareanzali
🕌اذان ظهر به وقت تهران وقت سیره 🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد صدای همیشه از تلفن همراهش پخش میشد... به روایت پدر شهید @mahdiyebandareanzali
نمازشهیدان 💧 محسن قبل از اینکه به سن تکلیف برسد بدون این که ما چیزی بگوییم صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را میخواند... 🍃 نسبت به اهمیت زیادی قائل بود. 💧 که میگفتند به هر مسجدی که سر راهش بود می‌رفت و نماز می خواند 🍃 در این زمینه پشتکار و جدیت داشت. 📚 کتاب زیر تیغ، خاطراتی از شهید ، خاطره مادر شهید، صفحه ۱۵ و ۱۶. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم @mahdiyebandareanzali
سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... @mahdiyebandareanzali
سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
وقت سیره 🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد صدای همیشه از تلفن همراهش پخش میشد... به روایت پدر بزرگوار شهید
⚠️ آیا نماز جایگزین دارد؟؟ 💥اگر من سرفه‌ام بگیرد، هیچ چیز جایگزین آب نمی‌شود. ‼️اگر بگویند که به تو پول و شیرینی می‌دهیم ولی آب را نخور، قبول نمی‌کنم! 💦می‌دانم که تنها آب است که من را نجات می‌دهد. ▫️ما هنوز باور نکرده‌ایم که ما را نجات می‌دهد و هر بار می‌خواهیم آن را با شیرینی‌های دنیوی جایگزین کنیم. ✅خدای بزرگ روزی پنج بار به هنگام به ما زنگ می‌زند و خیلی از ما جواب نمی‌دهیم و یا بی محلی می‌کنیم... @mahdiyebandareanzali
که گفته بشود، هر کاری که وجود داشته باشد، وسط سخنرانی هم که باشد،‌ حضرت آقا قطع می‌کنند، می‌گویند را بخوانیم بعد بیاییم؛ 🤲التماس دعای و @mahdiyebandareanzali
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کربلا موقع ها حرم امام حسین علیه السلام و حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مشرف شدید حتما صدای قبل از اذان به نام "التّوجیهات الدّینیّه من العتبتین المقدّستین الحسينيّه و العبّاسیه" را شنیدید که بسیار روح نواز است حاج ابوجعفر را حتما ندیدید اما صدایش توی ذهن مون مانده و این لحن و خلوص صدایش به خصوص دعای فرج قبل @mahdiyebandareanzali