#یا_حسن_بن_علی_العسکری_ع_ادرکنی
#مقتل_از_زبان_ابوسهل_از_اصحاب_امام_یازدهم_ع
از دستِ لرزانش قدح می خورد بر دندان و لب،
این چندمین روزست در بستر که می سوزد زِ تب...
از کامِ خشکش خون چکد بر پیرُهن، بر شانه اش،
چشمانِ دلتنگش به در...کو همسرش؟هم خانه اش؟
گاهی که غالب میشود دردش، رخش گلگون شود،
چشمان چون خورشید شان از سوزِ زهرش خون شود...
دیدم که اشک از دیده اش بر دامنش کابین گرفت،
از ذکرِ مادر مادرش دیوار و در آذین گرفت...
دستش به پهلو بود و بر لب ذکر یا زهرا، ولی!!
بر شانه اش دیدم زِ غربت داشت کوهی چون علی(ع)...
با زخمِ لب رفتم به گودالی ز خون...تا کربلا،
با بی قراری از عطش می زد حُسین(ع)ش را صدا؛
دیدم که قبل از رفتنش تر کرد فرزندش لبش،
با ساغرش دادش وضو...هم گفت سِر،،،هم مطلبش؛
آغوشِ آقا زاده را بویی بهشتی پر که کرد،
دیدم رها شد از جفا، دنیا غمش را ندبه کرد....
(مهدیه_گودرزی)
@ mahdiyegoodarzi
۱۷۰