eitaa logo
🌻«☆♡ܩܣܥ‌‌ویوܔ♡☆»🌻
1.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
15.9هزار ویدیو
112 فایل
کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ عشــاق پســـر فاطمــه(سلام الله)❣️ درخدمتتونیــم با کلی مطالب فوق جذاب دلنــوشــته🤞 پروفایـل🎀 منبرهای مفید👌🏻 کلیپ های آخرالزمانی🌹 پست های انگیزشی🌴 نمازهای مستحبی ارتباط با خادم کانال ادمین فعال کانال @Mitra_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: فاطمه، حسین را انقدر ناز و نوازش کرد که حسین خوابید و چشمهای فاطمه هم سنگین شد و کم کم خوابش برد. در صحرایی وسیع و تاریک بود،هیچ کس اطرافش نبود ناگهان زنی با چهره ای آتشین و مارهای بر دوشش با قدم هایی بلند به سمت فاطمه آمد. فاطمه از دیدنش هول کرده بود، نمی دانست به کدام طرف برود اما میدوید تا از آن زن ترسناک دور شود، فاطمه می دوید و صدای پایی که مثل سم حیوان بود را پشت سرش می شنید. هر چه او سرعتش را بیشتر می کرد،صدای سم هم تندتر میشد،فاطمه جیغ بلندی کشید و چشمانش را باز کرد. در حالیکه نفس نفس میزد، اطرافش را نگاه کرد و متوجه شد انگار خواب بد میدیده و اینک روی تختخواب است،یک طرفش حسین خوابیده و یک طرفش روح الله به خواب رفته بود. فاطمه صورتش را به طرف حسین کرد، همانطور که حس می کرد کل تنش زیر عرق است،دستش را بالا آورد و شروع به نوازش موهای حسین کرد و همزمان متوجه شد که دستی داخل موهایش است، فاطمه به گمان اینکه روح الله متوجه کابووس او شده و مشغول نوازش موهایش است، لبخندی زد، که متوجه شد تیزی ناخن ها، با پوست سرش برخورد می کند و سوزشی در سرش می اندازد‌ برگشت به طرف روح الله تا چیزی بگوید که ناگهان متوجه شد، روح الله پشتش به او هست و در تاریکی اتاق دست سیاه با ناخن های بلند و کشیده ای را دید که دسته ای از موهای فاطمه در دستش بود، ناخواگاه فاطمه از جا پرید و همانطور که چشمانش را میبست شروع به جیغ زدن کرد و در بین جیغ هایش میگفت: موهام را ول کن لعنتی...موهام را ول کن بی شرف.. روح الله از جا پرید، سریع برق اتاق را روشن کرد و گفت: خواب دیدی عزیزم، هیچی نیست...تو رو خدا ساکت باش،این بچه را نگاه کن ...تازه خوابیده بود، از خواب پروندیش، الانه که اونم بزنه زیر گریه...رحم کن فاطمه...رحم کن....خدا لعنت کنه این شیاطین را ...خدا لعنت کنه اون کسایی را که جادو می کنن.. فاطمه نگاهی به حسین کرد و تا چشمش به دو چشم معصوم و ترسان حسین افتاد، صدایش را در گلو خفه کرد، حسین را در بغل گرفت و همانطور که بی صدا گریه می کرد رو به روح الله گفت: به خدا داشت موهام را میکشید، یه زن بود، واقعی بود، من دستش را دیدم... روح الله سر فاطمه را به سینه چسپاند و گفت: آرام باش عزیزم، می دونم...من یه راهی برای شکستشون پیدا می کنم، مطمئن باش... فاطمه همانطور که بینی اش را بالا می کشید گفت: هر روز یه ترس جدید به جون خود و بچه هام میافته،از دیشب کلا تمرکزم را از دست دادم، انگار مغزم هنگه...انگار چیزی توی خاطرم نمی مونه...یه کاری کن آقایی...یه کاری کن عمرم... روح الله که طاقت زجر کشیدن فاطمه را نداشت، بوسه ای از موهای او گرفت، از جا بلند شد،به سمت لپ تاپ رفت و زیر لب گفت: من بایددد همین امشب تا قبل اذان صبح یه راهی پیدا کنم و شروع به جستجو کرد،یکباره صفحه جدیدی پیش رویش باز شد... برای باطل کردن طلسم...برای تمرکز بیشتر در اینجا کلیک کنید و روح الله بلافاصله وارد صفحه شد... صفحه زرقاط بزرگ... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: چند روزی بود که روح الله خودش را درگیر جمع کردن اطلاعات درباره زرقاط کرده و متوجه شده بود که تنها راه مبارزه با اجنه، استفاده از خود آنهاست، منتها هر چه که بیشتر جستجو میکرد، ناامیدتر میشد، برای به خدمت گرفتن موکلی از جنس موکلان زرقاط، باید اعمال منافی عفت انجام داد و فرد درگیر کارهایی میشد که با مرام روح الله سازگاری نداشت و روح الله به این نتیجه رسید که گرفتن موکل سفلی کار او نیست، اما گویی مدام صدایی در سرش اکو میشد: لااقل یکی از طلسم ها را بنویس تا اثرش را ببینی و اینقدر روی این جمله فکر کرد که بار دیگر به عقب برگشت. با کمی جستجو طلسمی پیدا کرد که تاکید شده بود برای گرفتن تمرکز کاربرد زیادی دارد، یک لحظه به ذهنش خطور کرد، حالا که سنگ مفت و گنجشک هم مفت، یکی از این طلسم های تمرکز را برای فاطمه که مدتی بود از این موضوع شکایت داشت، بنویسد. پس قلم و کاغذی آورد و با گفتن بسم الله شروع به کشیدن مربع های ریز و درشت کرد و داخل هر مربع اشکال کج و معوج دیگری جای میگرفت. روح الله اصلا متوجه نبود که طلسمی شیطانی مینویسد و انگار می خواست با گفتن بسم الله و نام خدا، آن را تطهیر کند. نوشتن طلسم تمام شد، روح الله از پشت میز بلندشد و همانطور که صندلی را چرخی میداد به طرف در اتاق حرکت کرد تا بیرون برود. کاغذ طلسم کف دست روح الله بود، روح الله وارد هال شد، عباس غرق درس بود و حسین گوشه ای مشغول بازی، کتاب و دفتر زینب که یک طرف روی زمین ولو شده بود نشان میداد که زینب هم مشغول درس بوده، روح الله نگاهی به اطراف کرد و‌چون فاطمه را ندید به سمت اتاق خواب حرکت کرد، در اتاق را باز کرد و زینب را دید که مشغول ماساژ پاهای فاطمه بود، نگاهی به فاطمه انداخت و انگار که نه فاطمه بود بلکه دشمنی خونی را جلوی چشمش میدید و حسی او را قلقلک میداد که به طریقی،فاطمه را بچزاند. گلویی صاف کرد و با لحنی عصبانی گفت: بزار بچه بره سر درسش، تمام زندگیش را که نباید وقف تو کنه.. فاطمه با تعجب سرش را بگرداند و گفت: چی میگی روح الله؟! حالت خوبه؟! روح الله که انگار آدم دیگه ای شده بود گفت: من خوبم اما انگار تو حالت خوب نیست،اصلا هیچ وقت حالت خوب نبوده.. فاطمه همانطور صدایش میلرزید به زینب گفت: دخترم، برو به درست برس زینب دست مادر را در دست گرفت، فشار ریزی داد و گفت: حالا وقت.. فاطمه با عصبانیت به میان حرف زینب دوید و‌گفت: میگم برو بیرون و در را هم پشت سرت ببند. زینب آرام چشمی گفت و بیرون رفت. فاطمه روی تخت نشست و گفت: رفت سر درسش، خیالت راحت شد؟! شما هم بفرما به کارت برس تا مبادا تمام زندگیت را بذاری برا من.. روح الله که انگار تازه به خود آمده بود، جلو رفت، روی تخت نشست و من من کنان گفت: برات یه طلسم تمرکز نوشتم، دست فاطمه را در دست گرفت و طلسم را کف دستش گذاشت و ادامه داد: هر وقت خواستی بخوابی بزار زیر سرت، اینجوری تمرکزت برمیگرده و با زدن این حرف مانند انسانی شرمسار، از جا بلند شد و با سرعت از اتاق بیرون رفت. همین حرکت روح الله، آبی بود که بر خشم فاطمه ریخته شد، لبخندی زد و کف دستش را نگاه کرد، خودش را به سمت متکای روی تخت کشاند و کاغذ تا شده را زیر متکا قرار داد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🔰https://eitaa.com/mahdvioon 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت ۸ به وقت امام هشتم🕗 🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رضا داری....🌹 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا ┏━━━━━━━🌺🍃━┓       @mahdvioon ┗━━🌺🍃━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به_وقت_ساعت_عاشقی یا علی بن موسی الرضا اومدم نگات کنم تو هم نگام کنی ┏━━━━━━━🌺🍃━┓        @mahdvioon ┗━━🌺🍃━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم ویژه حق الناس و رد مظالم ساعت به وقت امام رضا علیه السلام 👈🏻ختم میکنیم 14ذکر با برکت صلوات و5مرتبه👈🏻سوره قدر و 14مرتبه 👈🏻ذکر استغفار و3مرتبه 👈🏻 سوره توحید و هدیه میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به امام رضا علیه السلام به نیت👇🏻👇🏻 حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند ان شاءالله الهی آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5771914739873486188.mp3
9.42M
ســـلام امـــام رضـــا... من آشنام امام رضا گفتن تموم زندگیت گفتم آقام امام رضا😭😭😭 دلتون شکست التماس دعاااا💔😭 🔰https://eitaa.com/mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجـآب.. ظاهر‌عاشقانہ‌دختریست کھ‌دلش‌برآۍ‌خدایش بآتمام‌وجود‌مےتپد:) ‌ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
قحطی‌به‌دین‌مان‌زده دارد‌ظهورتان‌به‌خدا‌دیر‌میشود... کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
کاش شبیه امام زمان باشیم جوری که بچه ها شبیه باباشونن اصلا تابلو باشه که آقا بابامونه :) - استاد سعیدی . کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌بیـــعت با امام‌زمان ساده نیست.. (لبیک یامهدی) خیلی سنگین‌تر از (لبیک‌ یا‌حسین) هست... ♥️ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند سالتونه؟ خاستم بگم اگه دلت واسه امام زمانت تنگ شده به اندازه سنت صلوات بفرست✨ «برای ظهور اقامون یه صلوات دیگم بفرست»(: 😁❤️ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
•.🌿.• - مرد فقیرۍ از خدا سوال‌کرد : چرا من اینقدر فقیر هستم ..؟ پاسخ شنید ؛ چون یاد نگرفتہ‌اۍ ك بخشش کنۍ . مرد گفت : من چیزۍ ندارم که ببخشم . خدا پاسخ‌داد : دارایۍ هایت کم نیست...! یک صورت ، کہ میتوانۍ لبخند برآن داشتہ باشۍ ! یک دهان ، کہ میتوانۍ از دیگران تمجید کنۍ و حرف خوب بزنۍ! یک قلب ، کہ میتوانۍ بہ روی دیگران بگشایۍ! چشمانۍ ، کہ میتوانۍ با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنۍ! فقر واقعۍ فقر روحۍ است ... کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
پرسیدزندگی‌چندقِسمته؟! گفت:سه‌قسمت!کودکی‌وپیری! دوباره‌‌پرسید:پس‌جوونی‌چی؟! گفت:فَدای‌حسین🌱 ❤️‍🩹 کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فکر کن باشی، بعد پاشی از ایران بری فرانسه، بعد اونجا وسط شهر پرچم ایران رو ببینی، بعدشم وقتی اعتراض کردی خود فرانسوی ها بزنن تو دهنت 😁 بسووووووزززززز برعنداززززززز کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🇵🇸سرزمین فلسطین یا سرزمین یهود🇵🇸 ⚠️اینجا زمین اجدادی کدام گروه است!؟ ♻️مطالب مهم این کلیپ برگرفته از کتب می باشد♻️ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon
قبل از خواب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار فراموش نشود 🌸🌹اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ🌹🌸 ➖➖➖➖➖➖➖➖ کانال ܩܣܥ‌‌ویوܔ @mahdvioon