📚 مجموعه 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...!"
┏━━━━━━━🌺🍃━┓
@mahdvioon
┗━━🌺🍃━━━━━━┛
27.mp3
2.55M
📚 مجموعه 30 قسمتی "هیچکس به من نگفت...!"
📝 قسمت_بیست_و_هفتم
2⃣7⃣
🎙 به کلام : مصطفی صالحی
🎼 تنظیم: مصطفی صالحی
📕 برگرفته از کتاب ((هیچکس به من نگفت)) نوشته حسن محمودی
نشر = صدقه_جاریه
🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_سیزدهم🎬:
ماشین کنار جاده ایستاد و فاطمه درحالیکه کلاه حسین را روی پیشانی اش می کشید از ماشین پیاده شد، پل روبه رو را که رودخانه ای از زیرش میگذشت نگاهی انداخت و زیر لب گفت: اول صبی چه سوزی میاد..
روح الله نگاه تندی کرد و گفت: ببخشید نمی دونستند مادمازل تشریف میارن که براتون اسپیلت گرما بخش روشن کنند .
فاطمه به گوش هاش مشکوک شد،یعنی واقعا درست شنیده بود؟!
اما چیزی نگفت. روح الله درحالیکه کاغذ تا شده طلسم را توی مشتش می فشرد به طرف پل روانه شد، آنطور که گفته بودند، برای باطل شدن این نوع طلسم،باید داخل آب روان می انداختنش.
عباس در حالیکه چوب خشکی به دست گرفته بود، شلنگ زنان جلو میرفت و آنقدر تند می دوید که از پدرش هم جلو زد.
روح الله که غرق افکارش بود پشت سر عباس قدم هایش را تندتر کرد و همانطور که داد و هوار می کرد پیش رفت،درست وسط پل به عباس رسید و یقه اش را گرفت، حسی درونی به او می گفت که عباس را از پل پایین بیاندازد، روح الله یقه عباس را گرفت و به لبهٔ پل کشاندش،عباس همانطور که از حرکات پدرش ترسیده بود بلند بلند جیغ میکشید: بابا! من کاری نکردم، می خوای چکارم کنی؟! بابا خفه شدم...وای من میترسم
فاطمه هراسان حسین را روی بغل زینب انداخت و شروع به دویدن کرد و درست زمانی که روح الله ،عباس را روی دست بلند کرده بود به او رسید، از پشت سر عباس را توی بغلش گرفت و شانه های نحیف و لرزان پسرک را چسپید و فریاد زد: چکار می کنی روح الله؟! دیوونه شدی؟!
روح الله که کنترل حرکاتش دست خودش نبود فشاری به فاطمه داد و فاطمه و عباس روی پل بر زمین افتادند، فاطمه همانطور که نفس نفس میزد، یا صاحب الزمان بر لب داشت و از جا بلند شد، عباس پشت سر مادر پناه گرفت،فاطمه جلو رفت دست روح الله را در دست گرفت، مشتش را روی رودخانه گرفت و گفت: بنداز این لعنتی را، انگار دیوونه ات کرده..
روح الله لحظه ای اطراف را نگاه کرد و بعد آرام مشتش را باز کرد، کاغذ تاشده در نسیم صبحگاهی میرقصید تا به آب روان افتاد.
کاغذ که داخل آب افتاد، به یکباره روح الله مانند مارگزیده ای در خود پیچید، شکمش را با دو دست گرفت و همان جا رو پل زانو زد.
فاطمه با رنگی مثل مجسمه جلو آمد دستان لرزانش را دور شانه های پهن و مردانه روح الله گرفت و گفت: چت شده ؟! حالت خوبه؟! روح الله سرش را بالا آورد و ناگهان هر چه خورده بود بیرون داد... استفراغ روح الله تمامی نداشت.
فاطمه که نمی دانست چکار کند، با هر بدبختی بود،زیر بازوی روح الله را گرفت و او را کشان کشان به طرف ماشین برد.
فاطمه پشت رول نشست و روح الله با گردنی شل و لباس هایی که زیر استفراغ بود در کنارش نشسته بود و عباس و زینب و حسین هم مثل سه تا جوجه گنجشک ترسان، بی صدا صندلی عقب بودند.
فاطمه ماشین را روشن کرد و همزمان گفت: باید ببرمت بیمارستان...چت شده یک باره...
روح الله همانطور که با دو دست جلوی دهانش را گرفته بود گفت: ن...ن...نه..بریم خونه، من باید برم توالت، انگار بیرون روی پیدا کردم.
فاطمه پایش را روی گاز فشار داد و ماشین به سرعت از جاده و کوچه و خیابان گذشت و جلوی خانه ایستاد، هنوز بچه ها پیاده نشده بودند که روح الله با سرعت خودش را به خانه رساند.
بیش از یک ساعت، روح الله مدام در راه هال و توالت بود و بعد از گذشت ساعتی سخت و طاقت فرسا، همان وسط هال افتاد، انگار خوابی عمیق او را در برگرفت خوابی شبیه بی هوشی..
فاطمه به اداره همسرش زنگ زد و مرخصی ساعتی او را تبدیل به مرخصی روزانه کرد و اطلاع داد که روح الله آن روز سر کار نمی آید...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon🌻
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_چهاردهم 🎬:
مدتی از اون اتفاق شوم، همانکه می خواست به قیمت جان عباس و روح الله تمام شود. می گذشت و روح الله کاملا متوجه شده بود که از راه شیطان و طلسم های شیطانی نه می شود به جایی رسید و نه می توان به شیطان ضربه زد.
اوضاع زندگی شان به گونه ای بود که هر روز و هر روز خانواده به طریقی اذیت می شد، یک بار بچه ها دچار کابووس و ترس میشدند و یک بار خودش ناگهان دچار خفگی می شد،فشار خون و قند روح الله هم مضاف بر همه چیز باعث آزار روح الله بود،بیماری فاطمه هم انگار برگشته بود و علاوه بر آن او در وقت تنهایی و اکثر شبها هنگام خواب سایه هایی را میدید،سایه هایی که از هر واقعیتی واقع تر بودند و مدام در پی آزار او بودند، گاهی موهایش را می کشیدند و گاهی با جابه جایی وسائل باعث ترس او میشدند و این ترس به عباس و زینب و حسین هم منتقل میشد،زینب این روزها وضعش بدتر بود، هر شب با کابوس و ترس از خواب میپرید و همراه مادر گریه می کرد و اشک میریخت.
و این موضوعات به همین جا ختم نمیشد، با اینکه ماه ها بود که روح الله درخواست جدایی از شراره را داده بود اما هیچ خبری از طرف دادسرا نمی شد و این خیلی عجیب بود، در عصر کنونی که تمام ارتباطات توسط عالم مجازی ست و احکام به راحتی در پرونده الکترونیکی جای میگیرند و به دست فرد میرسند، یک پرونده ناگهان مهرو موم شود ، خیلی عجیب است، روح الله چندین بار حضوری به دادسرا مراجعه کرد و هر بار با این جواب روبه رو میشد: اصلا درخواستی از شما به این شرح در سیستم ما موجود نیست و روح الله چندین بار درخواست کتبی نوشت و به محضر دادگاه ارائه کرد و در کمال تعجب هر بار همین جواب را میشنید، پرونده ای که به محض باز شدن، نامریی میشد و دست او به جایی بند نبود و روح الله حالا خوب میدانست که مشکل این پرونده از کجا آب می خورد.
دیدن این وضعیت و تحمل آن برای روح اللهی که قلبش در گرو مهر همسر و فرزندانش بود زجر آور و کشنده تر از هر چیزی بود، پس به دنبال راه حل افتاد و کتاب های حوزوی و فقهی زیادی را جستجو کرد، دستش باز بود و به علمای زیادی دسترسی پیدا کرد، می خواست کاری کند، اما قبل از آن باید می فهمید که این کار در دین امری پسندیده و طاهر است و منعی برای آن نشده؟
تمام علما و مطالب کتاب هایی که خوانده بود همه متفق القول بر این مطلب دلالت می کردند که : تسلط بر علوم غریبه و به خدمت درآوردن روحانیت های پاک و علوی برای ازبین بردن موکل های سفلی و شیطانی که باعث آزار بندگان مومن خدا میشوند و گره در کار و زندگیشان می اندازند، اگر برای آسایش بندگان باشد، کاری پسندیده است و بنا بر حکم همه علما روح الله که زندگی اش تحت تاثیر ماورایی ها قرار گرفته و بسیار اذیت شده بود می توانست در دفاع از خود با توسل و کمک از موکلین علوی و مسلمان، به موکلین سفلی و شیطانی حمله کند و از زندگی خود و فرزندانش دفاع کند.
چندین روز روح الله درگیر این موضوع بود و حال که به او ثابت شده بود، کارش درست است، پس نیت کرد تا با توکل به خدا و طبق دستوراتی که گفته شده بود دست بکار شود و گویا این آخرین و تنها راه باقی مانده برای او بود...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon🌻
AUD-20220828-WA0019.mp3
573.9K
❤️سا؏ٺ قݪبم ڪۅڪ شدھ بہ وقٺ مشھداݪࢪضا🕌
*💔به نیابت از مولای غریبمان حضرت اباصالح المهدی عج بخوانیم صلوات خاصه امام رضا (علیہ اݪسݪام)*
*🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🦋
۱۴ مرتبه زمزمه نماییم
بحق علی بن موسی الرضا اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به_وقت_ساعت_عاشقی
عشاق الرضا علیه السلام
نماهنگ
خاک پای زائر شاه خراسان میشوم
یا رضا میگویم و آیینه بندان میشوم
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon🌻
ختم ویژه حق الناس
و رد مظالم
ساعت به وقت امام رضا علیه السلام
👈🏻ختم میکنیم 14ذکر با برکت صلوات و5مرتبه👈🏻سوره قدر و 14مرتبه 👈🏻ذکر استغفار و3مرتبه 👈🏻 سوره توحید و هدیه میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به امام رضا علیه السلام
به نیت👇🏻👇🏻
حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند ان شاءالله
الهی آمین
قبل از خواب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار فراموش نشود
🌸🌹اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ🌹🌸
➖➖➖➖➖➖➖➖
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
Shab11Ramazan1400[07].mp3
3.01M
⬆️⬆️⬆️
استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
بند 8⃣3⃣
📝بند_38استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌹اَللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ حَلَلْتُ بِهِ عَقْداً شَدَدْتَه أَوْ حَرَمْتُ بِهِ نَفْسِی خَیْراً وَعَدْتَنِی بِهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به واسطه آن پیمانی را که محکم کرده بودی شکستم، یا خود را از خیری که وعده داده بودی محروم کردم. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon🌻
👌 خیلی قشنگه
⚪️گفت: راستی جبهه چطور بود؟
🔴گفتم : تا منظورت چی باشه
⚪️گفت: مثل حالا، رقابت بود؟🤔
🔴گفتم : آره
⚪️گفت : تو چی؟😳
🔴گفتم : تو خوندن نماز شب😊
⚪️گفت: اونجا غبطه و حسادت هم وجود داشت؟😑
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: تو چی؟😮
🔴گفتم: توی توفیق شهادت😇
⚪️گفت: کسی دودره بازی هم میکرد؟😳
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: واسه چی؟
🔴گفتم: واسه شرکت تو عملیات😭
⚪️گفت: بخور بخور چی؟ بخور بخور که دیگه نداشتین😏
🔴گفتم: چرا، تا دلت بخواد☺️
⚪️گفت: چطوری؟😏
🔴گفتم: تیر و ترکش بود که بچهها میخوردن💣
⚪️گفت: اونجا کارهای یواشکی هم بود؟😉
🔴گفتم: آره.
⚪️گفت: یعنی چی؟
🔴گفتم: نصف شبا یواشکی کفش بچهها رو واکس میزدن و لباسهاشون رو میشستن😇
⚪️گفت: دعوا سر پست هم بود؟😕
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: سر چه پستی؟؟🤔
🔴گفتم: پست نگهبانی تو دل شب، تو سنگر و مقابل کمین دشمن⭐️
⚪️گفت: آواز چی، آواز هم میخوندین؟🎙
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: چه آوازی؟
🔴گفتم: شبهای جمعه، دعای کمیل📿
⚪️گفت: اهل دود و دم که دیگه نبودید؟ 🌫
🔴گفتم: چرا، خيلی
⚪️گفت: صنعتی یا سنتی؟؟😏
🔴گفتم: بيشتر صنعتی
⚪️گفت : چی ميزدين؟
🔴گفتم : خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
⚪️گفت: استخر هم میرفتین؟
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: کجا؟
🔴گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ، نهر خَيّن
هنوزم يه تعداد از بچهها تو خيّن جا موندن🌊
⚪️گفت: سونا خشک چی، اونو که دیگه نداشتین؟
🔴گفتم: چرا، داشتیم
⚪️گفت: کجا؟
🔴گفتم: تابستونا، تو سنگرهای کمین ، تو شلمچه و فکه و طلائیه و....😰
⚪️گفت: زیر ابرو هم بر میداشتین؟ 🙄
🔴گفتم: آره
⚪️گفت: چطوری؟ کی براتون برمیداشت؟😏
🔴گفتم: تک تیراندازهای دشمن، با تیر قناصه😞
⚪️گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید دیگه؟😏😏
🔴گفتم: آره
⚪️خندید و گفت: چطوری؟
🔴گفتم: هنگام بوسه رو پیشونی خونین دوستان شهیدمون😭😔
سکوت کرد و چیزی نگفت!!
🌷«شادی روح اونهایی که جان دادند تا ناممان گم نشود، صلوات»🌷
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥علّت علاقهی شدید حضرت مهدی علیهالسلام به حضرت عباس علیهالسلام.
#سخنرانی_استاد_شجاعی
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon༺༻
#تلـــــنگࢪانھ🚶♀
حاجاسماعیلدولابے:
از مݩ سوال شد اینڪه امام زماݩ"عج"
غایب اسٺ یعنے چـہ؟
گفتم:
غایب؟! ڪدام غایب؟!
بچّہ دستش را از دستِ پدر رهاڪرده و گم شده، میگوید پدرم گم شده اسٺ؟!
ایاولوآخرمابرگرد❤️
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حاج آقا #مجتبی_تهرانی:
🟢 شما نمی دونید امام زمان عجل الله فرجه چه قدر ماهارو دوست داره ...
🌱اللهم عجل لولیک الفرج🌱
#امام_زمان ♥️
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
🌱ذکری مخصوص شبهای سه شنبه یعنی دوشنبه شبها (امشب)🌱
💞 توسل به حضرت بقیه الله الاعظم مهدی صاحب الزمان (عج)
✴ بسیار بسیار بسیار گره گشاست✴
👈۷۰ مرتبه توسل زیر را بخوانید.
👈یا اللهُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا فاطِمَه یا صَاحِبَالزَّمان اَدْرِکنی وَ لا تُهْلِکْنی🌼
#امام_زمان
توسل
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻@zeynabieh12༺༻