گپ_روز
موضوع_روز : مراقبت از حریمهای عاطفی و نیازهای محبتی اعضای خانواده!
✍️ سالها بود باهم دوست خانوادگی بودیم. با دو دخترشان زندگی خوبی داشتند.
• پریشب دیروقت سراسیمه زنگ خانهمان را زد! آمد داخل و شبیه گنجشگ خیسی که در باران گیر کرده باشد و به اولین پناهگاه که میرسد خودش را زیر آن سایهبان جمع میکند تا خشک شود، خودش را در آغوشم انداخت و سرش را به سینهام چسباند و ریز ریز شروع کرد به اشک ریختن...
هیچ نگفتم و اجازه دادم آنقدر ببارد تا آرام بگیرد.
نشست روبرویم و به چشمانم زل زد و همانطور که اشکهایش چکه میکرد گفت؛ چند وقتی بود متوجه رفتارهای عجیب و غریبش شده بودم. بیشتر وقتش را در فضای مجازی میگذراند، بعضی وقتها که میآمد خانه میفهمیدم سیر است و چیزی خورده، سعی میکرد کمتر کنار من بنشیند، دیرتر از من میخوابید و تا دیروقت پای لپتاپش بود و من میفهمیدم مشغول کار نیست، صبح به سختی بیدار میشد و ....
تمام این مدت سعی کردم خودم را بزنم به نفهمی، و سعی کنم کمگذاشتنهایش برای خودم و دخترها را تا جایی که میشود تحمل و جبران کنم... ولی مدام برایش دعا میکردم.
• امشب آمد خانه ... شکسته و له شده!
گفت باید حرف بزنیم، بدونِ بچهها ! رفتیم دور میدان جلوی خانه و روی نیمکتی نشستیم و گفت؛ من کاری کردم که اگر الآن برایت بگویم شاید برای همیشه رهایم کنی! ولی از اینکه این راز را با خودم بکشم، دیگر تحملش را ندارم.
گفت : من اصلا نفهمیدم چه شد که اسیر شدم!
از چتهای معمولی و گفتگو در مورد مشکلات تا ... دیدم آنقدر وابسته و علاقهمند شدم که دیگر نمیتوانم بدون او زندگی کنم!
حالا ماههاست این رابطه ادامه دارد و من از تو و دخترانم خجالت میکشم! دیشب تا دم هیئت فاطمیه رفتم و از خجالت نتوانستم که داخل شوم!
من از مادرمان خجالت میکشم، تمام پیادهروی اربعین که رفتیم از امام حسین علیهالسلام خجالت میکشیدم، از پدر و مادرم خجالت میکشم ... من توان خارج کردن خودم را از این منجلاب ندارم ! خیانت کردم، ولی کمک میخواهم.
• هر جملهاش شبیه دینامیتی بود که مرا یکبار دیگر فرو میریخت!
حرفهایش که تمام شد، پر بودم از خشم!
بلند شدم و جلوی یک تاکسی را گرفتم و گفتم مرا بیاورد اینجا! من پر از خشم و نفرتم، ولی نمیخواهم اشتباه تصمیم بگیرم و اشتباه عمل کنم.
• دستانش را گرفتم و گفتم تمام حالت را میفهمم، اول زنگ بزن و بگو اینجایی تا دلواپست نباشند! گفت: نمیتوانم.
• گفتم حق داری، اما اگر الان تو جای او بودی انتظار داشتی با تو چکار کند. آیا فکر میکنی این اتفاق هرگز برای تو نمیتوانست رخ بدهد؟
کمی فکر کرد و گفت: چرا، گناه و بیراهه زدن، از هیچ کس دور نیست! من انتظار داشتم مرا بیآنکه به رویم بیاورد ببخشد و کمک کند تا جبران کنم.
گفتم : حالا میتوانی؟
گفت: نه
گفتم : قرار هم نیست به تنهایی بتوانی!
غفور اسم خداست، یعنی کسی که هم میبخشد و هم کمک میکند به نور تبدیلش کنی! و غفور هم فقـــط خداست.
باید برای این گذشتن و ترمیم کردنِ یک روح شکسته، از اسم غفور خدا کمک بگیری. تا بتوانی آغوشت را باز کنی و بگذاری در آن با امنیت آرام بگیرد بدون آنکه دائماً خطای گذشتهاش را مرور کند!
این محبتِ صادق، کم کم لذّت آن محبت شیطانی را برایش زهرمار میکند، و از تو نیز زن قویتر و شبیهتری به خدا میسازد.
گفت : حرم شبها تا ساعت چند باز است؟
گفتم شبهای جمعه تا صبح ...
گفت : میروم و از خدا میخواهم بلندم کند تا با دو اسلحهی «غفران» و «محبت» همسرم را از چنگال شیطان برهانم.
✘ گفتم: کار خوب است خدا درست کند... بده دست خدا خودت و خودش را، خوب بلد است ترمیمتان کند.
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ | استاد_شجاعی
من همسرم رو دوست ندارم!
باید باهاش چجوری رفتار کنم ؟
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
مهندسی فکر 04.mp3
9.44M
مهندسی_فکر ۴💡
هر موفقیتی، نیازمند تفکری قدرتمند است!
اما...
هنر تفکر صحیح ، بصورت وراثتی به کسی منتقل نمی شود.
هنر فکر کردن را باید آموخت ...
چگونه؟
مجموعه سبک زندگی انسانی
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن #لاالهالاالله ۱۸
يَابنَ آدَمَ
لا تَأنَس بِأَحَدٍ ما وَجَدتَني
فَمَتی أرَدتَني مَملُوَّةً.
چون مرا یافتی،
با هیچ كس اُنس مگیر.
پس هرگاه مرا خواستی، سرشارم خواهی یافت.
امضاء؛ خدا
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
لاالهالاالله ۱۸.mp3
17.93M
مجموعه صوتی #لاالهالاالله ۱۸
#استاد_شجاعی
#آیت_الله_حائری
در مسیر عشق، دو تا مانع بزرگ هست،
که نمیگذارد انسان این مسیر را طی کند و به اُنس برسد.
• این دو مانع چیست؟
• چگونه از میان برداشته میشود؟
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فریادمهتاب🏴
کتاب صوتی "فریاد مهتاب"
خاطرات مادر مظلوم مدینه
📗معرفی_کتاب
کتاب فریادمهتاب به قلم شیوای استاد مهدی_خدامیانآرانی شرح ۷۵ روز از زندگانی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها ) ازوفات پیامبراکرم تاشهادت امابیهااست.
فریاد مهتاب فریاد مظلومیت فاطمه سلام الله علیها است و شما می توانید از حوادثی که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داده ،هرروز در قالب داستان باخبر شوید.
قسمتهای بارگذاری شده
💠 (لطفا روی متن👇آبی کلیک کنید)
👈قسمت اول فریادمهتاب 🥀
👈قسمت دوم فریاد مهتاب 🥀
👈قسمت سوم فریادمهتاب🥀
👈قسمت چهارم فریادمهتاب 🥀
👈قسمت پنجم فریادمهتاب 🥀
👈قسمت ششم فریادمهتاب 🥀
👈قسمت هفتم فریادمهتاب🥀
👈قسمت هشتم فریادمهتاب🥀
4_5765001006463060246.mp3
4.83M
🏴 السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
قسمت 9⃣ فریاد مهتاب
ادامه دارد......
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
مداحی آنلاین - ای مادر - پویانفر.mp3
3.45M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴ای مادر همهی هستم
🌴ای مادر از همه خستم
🎙 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #استودیویی
👌بسیار دلنشین
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خون کودکان غزه داره معجزه میکنه!
زنان استرالیایی تحت تاثیر مردم غزه به صورت گروهی مسلمان شدند
🔺بانوی تازه مسلمان شده استرالیایی: اتفاقات غزه انقلابی درونم ایجاد کرد تا باورم را تغییر دهم
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
🔴 چه تصویر زیبایی
کودکان غزه که دو کبوتر نیز با آنها هم غذا شده است
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
🖌 خاطرهای از کودکی شهید چمران
✍ شهید چمران در ابتدایی تحصیل میکرد. روزی دوست همکلاسی کنار تخته در حالی که معلم در تخته سیاه مینوشت، گچی به دیوار پرتاب میکند که به کتف معلم میخورد. معلم عصبانی شده و برگشته میگوید: کدام پدر فلان شده این کار را کرد؟ سریع بیرون بیاید. چمران برخاسته میگوید: من بودم. و معلم با سیلی صورت چمران را سرخ میکند. بعد از چمران پرسیدند: چرا دروغ گفتی من بودم؟ چمران گفت: کسی که گچ را زده بود لاغر بود و معلم عصبی و من مطمئن بودم کتک خواهد زد و اهل بخشش نیست، او طاقت کتک نداشت و دیدم از ترس میلرزد، ولی من درشتتر بودم و طاقتم بیشتر از او بود.
📚 نقل از دکتر ابوالفضل بهرامپور
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon
شادی روح بلند این دو شهید عزیز صلوات🌹
📸 تصاویری از مستشاران نظامی شهید شده در سوریه
کانال ܩܣܥویوܔ
@mahdvioon