✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
راضى مشو از خانهات نادیده برگردم
غیر از جمال میزبان،مهمان چه میخواهد
غیر از همینکه سر به روى پات بگذارد
اصلا مگر آهوى سرگردان چه میخواهد
در این حرم خوابیدنش هم از عبادات است
دیگر بگو از این حرم انسان چه میخواهد
من رعیتم،رعیت تقاضایى ندارد که
باید ببینم حضرت سلطان چه میخواهد
این مملکت در دست سلطان خراسان است
بیگانه در این خطه ایران چه میخواهد
السلام علیک یاامام رئوف
یاامام رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 حتما_ببینید
⚜️روایتی عجیب از امام هشتم علیه السلام
درباره مادری که فرزندش را گرگ برد...😱
گزیده_مراسم_حرم | حجت الاسلام کازرونی
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به_وقت_ساعت_عاشقی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
ختم ویژه حق الناس
و رد مظالم
ساعت به وقت امام رضا علیه السلام
👈🏻ختم میکنیم 14ذکر با برکت صلوات و5مرتبه👈🏻سوره قدر و 14مرتبه 👈🏻ذکر استغفار و3مرتبه 👈🏻 سوره توحید و هدیه میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به امام رضا علیه السلام
به نیت👇🏻👇🏻
حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی ویا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا واخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند ان شاءالله
الهی آمین
💖خانه تکانی صلواتی 💖
👌به استقبال عید نوروز می رویم!
👌آیا برای خانه تکانی آماده شده ای؟
👌این خانه تکانی با همه ی خانه تکانی ها فرق دارد
💢🔰💢🔰💢🔰💢🔰💢🔰💢
😍میخواهم برای عید نوروز سنگ تمام بگذارم.
🏃♂یک سال تمام به کار و فعالیت مشغول بودم
🧐و حالا می خواهم که به خانه تکانی مشغول شوم.
🙋♀این خانه تکانی خیلی مهم است!
🙏چون میخام خانه تکانی صلواتی رو شروع کنم 😍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🌺شست شوی فرش ها با صلوات...
🌼 شست شوی ملحفه ها با صلوات...
🌸 گردگیری همه جا با صلوات...
🌺کابینت تمیزمیکنم باصلوات...
🌼 پاک کردن شیشه ها باصلوات..،
🌸رسیدن به فرزندان باصلوات.
🌺 خریدبرای خانه باصلوات..
🌼 شستن لباس ها با صلوات...
🌸خانه ای که همش باصلوات...
🌺 آیا شیطان حضور دارد؟
🌼خانه ای که همش با صلوات..
🌸آیا دراین خانه فقر هست؟
🌺 خانه ای که همش با صلوات..
🌼 آیا بحث و جدل هست ؟
🌸پس بسم الله بگو شروع کن..
🌺 این پست رو به اشتراک بگذار..
🌼با ذکر صلوات برمحمد وآل محمد..
🌸 تمام صلوات هام نذرامام زمانم..
🌹اَللهُمَ صَلِ عَلی مُحَمَد و َآلِ مُحَمَد 🌹
🌸و َعَجِل فَرَجَهُم 🌸
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
📌🖇(ارسالی ازاعضای کانال😍🙏
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
🔰https://eitaa.com/mahdvioon
✴️⚜️🔆✴️⚜️🔆✴️⚜️
قبل از خواب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار فراموش نشود
🌸🌹اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ🌹🌸
➖➖➖➖➖➖➖➖
قسمتهای بارگذاری شد👇👇
👈استغفاربند1️⃣
👈استغفاربند2️⃣
👈استغفاربند3️⃣
👈استغفاربند4️⃣
👈استغفاربند5️⃣
👈استغفاربند6️⃣
👈استغفاربند7️⃣
👈استغفاربند8️⃣
👈استغفاربند9️⃣
👈استعفاربند0️⃣1️⃣
👈استغفاربند1️⃣1️⃣
👈استغفاربند2️⃣1️⃣
👈استغفاربند3️⃣1️⃣
👈استغفاربند4️⃣1️⃣
👈استغفاربند5️⃣1️⃣
👈استغفاربند1️⃣6️⃣
👈استغفاربند1️⃣7️⃣
👈استغفاربند1️⃣8️⃣
👈استغفاربند1️⃣9️⃣
👈استغفاربند2️⃣0️⃣
👈استغفاربند2️⃣1️⃣
👈استغفاربند2️⃣2️⃣
✳️ جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید
23.mp3
3.67M
⬆️⬆️⬆️
استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
بند 3⃣2⃣
📝بند 23 استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَخَلْتُ فِیهِ بِحُسْنِ ظَنِّی بِکَ أَنْ لَا تُعَذِّبَنِی عَلَیْهِ وَ رَجَوْتُکَ لِمَغْفِرَتِهِ فَأَقْدَمْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ عَوَّلْتُ نَفْسِی عَلَى مَعْرِفَتِی بِکَرَمِکَ أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بَعْدَ أَنْ سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که وارد آن شدم به واسطه حسن ظنّ به تو که مرا بر آن عذاب نمیکنی و امیدوار بودم که آن را میآمرزی، پس به آن اقدام کردم، در حالی که اتّکای من بر کَرَمی بود که از تو میشناختم، که دیگر پس از آنکه آن را بر من پوشاندی رسوایم نمیکنی. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهان را بر من بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌿
•┈••✾🍃🥀 🍃✾••┈•
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
🔸ایستگاه روضه
🔸امشب شب شهادت مظلومانه و غریبانهی پدر بزرگوار آقاجانمان امام رضا و حضرت معصومه،باب الحوائج الی الله،آقا موسی ابن جعفر علیه السلام هست،امامی که سالهای سال در زندان تحت شکنجه بود
🔸امشب چند روضه آماده شده که محضر شما خوبان تقدیم میشود،روضه هایی جانسوز که قلب و دل انسان را آتش می زند،امشب چه روضه ای نصیبتان شده،الله اکبر از این روضه ها-تر خدا امشب دل بده این روضه ها را گوش کن
🔸امشب در خلوت خود هم نوا با آقا امام زمان علیه السلام صاحب عزای اصلی این روضه ها،برا غربت و مظلومیت این امام مظلوم اشک بریزیم و گریه کنیم
🔸خوش به حال کسانی که در عزا و مصیبت اهل بیت اشک میریزند گریه میکنند این اشک ها و گریه ها دل را نورانی و گناهان را می سوزاند و ذخیره ایست برا شب اول قبر و قیامتمان
🔸گرفتارا-حاجتمندا مریض دارا، بسم الله
هر کسی مریض داره، گره افتاده تو کارش،امشب متوسل به این امام بزرگوار شود،باب الحوائج هست
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت171
- ملوک خانم هست!
- سریع به طرف در رفتم که بی بی گفت: - کجا؟
مگر می گذارم بروید نرگس بگو ملوک خانم هم تشریف بیاورند.
ملوک که آمد از اَخم کردنش مشخص بود که هم عصبی هست هم ناراحت
روبه من گفت:
- زهرا آماده باش برویم...
هم بی بی ؛ هم آقا سید متوجه شدن شرایط عادی نیست ولی بازهم بی بی زیاد تعارف کرد که نرویم ولی فایده ای نداشت.
من هم سریع آماده شدم و همراه ملوک به طرف خانه راه افتادیم.
در راه فقط سکوت بود و سکوت...
خواستم به اتاقم بروم که ملوک با عصبانیت و صدای بلند بحث را شروع کرد.
- زهرا گوش کن!
ببین چه می گویم!
اول اینکه به هیچ عنوان این رفتار بدی که با خواهرم داشتی را فراموش نمی کنم.
دوم اینکه هرچه زودتر این مسخره بازی را تمام کن
من با محمود صحبت کردم او هنوز هم خواستگار تو هست.
بهتر بود حرفم را بزنم اگر چیزی نمی گفتم سکوتم را بر رضایتم می گذاشت.
بر خلاف او آرام و با آرامش گفتم:
- اول اینکه شرمنده ام که باز میزبان خواهرتان نبودم ؛ خودم مخصوص زنگ می زنم و عذرخواهی می کنم.
دوم اینکه این مسخره بازی زندگی من هست!
وسط حرفم آمد و عصبی تر گفت:
- الان این روحانی که فقط جهت زیارت با تو محرم شده ؛ زندگی تو هست؟
- مگر خودت نگفتی عشقی که بعد از خواندن خطبه باشد این عشق پایدار تر است.
من عاشق این روحانی شدم!
- تو متوجه نیستی این احساس پایدار نیست.
زندگی بایک روحانی؟
باید آرامش خود را حفظ می کردم
تا راحت تر بتوانم صحبت کنم نفس عمیقی کشیدم و روی مبل نشستم تا استرسی که در وجودم بود را پنهان کنم.
- ملوک جان شما جای مادرم
ولی دل که عاشق شود معشوق را همه جور می پذیرد.
شاید قبلا اگر به این روز نگاه می کردم جوابم با الان فرق داشت ولی الان که در این موقعیت هستم با تمام وجودم به شما میگم...
من آقاسید رو دوست دارم...
من عاشق این روحانی ساده شدم.
توجه هایی که به ناموسش دارد را درهیچ کتابی نخواندم!
دلبری هایی که برای حلالش می کند را هیچ کجا ندیدم!
من با تمام وجودم مهربانی ؛محبت و حس پاکش را نسبت به خودم احساس کردم.
مردی که همسفرم بود نشان داد بهترین تکیه گاه هم می تواند باشد.
لباس روحانیت لباس مقدسی هست..
درس و راه مردان خوب خدا را می خواند.
مطمئن ام ؛ تمام رفتار ناب و بی نقصش از همین مدرسه ی عشق است.
من باید افتخار کنم که همسرم در این راه قدم می گذارد.
حالا ملوک کمی نگاهم کردن با شک پرسید
- تو واقعا آقاسید را دوست داری؟
او روحانی هست شاید عشقش خشک و خلاصه باشد تو می توانی این را درک کنی؟
مجبور بودم کمی از سفرم برای ملوک بگویم تا خیالش راحت شود.
سریع و بدون معطلی گفتم:
در سفر به من ثابت شد که اصلا او خشک بی روح نیست بلکه جنس عشقش ناب تر است.
🍁نوبسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت172
آرام تر از قبل گفتم:
- ملوک جان شما یک دلیل بیاور که من این مرد را دوست نداشته باشم!
ملوک روی مبل مقابلم نشست و گفت:
- باید به آقا سید تبریک گفت که این چنین قلب تو را تسخیر کرده!
ولی زهراجان تو خواستگار های زیادی داری!
به نظر من بیشتر فکر کن...
خواست بلند شود که مجبور شدم تیر خلاص را بزنم
- ملوک جان ولی...
هرچه بیشتر فکر می کنم مطمئن تر میشوم!
هر چه بیشتر با خواستگار هایم مقایسه اش می کنم بی نقص بودنش را بهتر میبینم!
هرچه از من دورتر است دلتنگ تر میشوم
من با اجازه ی شما تصمیمم را خیلی وقت هست گرفتم اگر شما اجازه دهید...
سرم را پایین انداختم که ملوک کنارم آمد و گفت:
- ان شاالله که خوشبخت شوی.
به اتاق که رسیدم گوشی را چک کردم چهار پیام از سید جانم بود.
در هر پیام با این نگرانی هایش یک دلبری خاصی می کرد.
تماس گرفتم با اولین بوق گوشی را برداشت
- الوو
- زهرا جان خوبی؟
پس چرا جواب ندادی؟
- سلام حاج آقای من ؛ خوبی؟
ان شاالله که بهتر شدید؟
- حالی برای بد بودن وجود ندارد الان دیگرخوشبختی ام کامل شده پس عالی ام!
ملوک خانم چی گفتند؟
از اینکه اینجا بودی ناراحت بودند؟
- ناراحت که نه ولی الان دیگر مشکلی ندارد حل شد.
- خب الحمدالله
زهراجان می شود در مورد خودمان صحبت کنیم؟
می دانستم الان هزار رنگ شده تا این حرف را گفته..
ولی خوشم می آمد از این حیایی که داشت.
متعجب گفتم:
- خودمان؟
چه صحبتی؟
- خب فراموش کردی؟
من از شما بله ای گرفتم!
من و تو ما شدیم پس باید در مورد آینده صحبت کنیم نکند پشیمان شدی؟
از صدای نگرانش خنده ام گرفته بود
با دلی خوش گفتم:
بله ای ؛ که گفتم را خوب یادم هست
پس این بله ؛ یعنی مثبت بودن نظر من برای تمام خواسته های شما ؛ هر تصمیمی بگیرید بنده در رکاب شما هستم خیالت راحت...
- یعنی الان برای زندگی در خانه ی قدیمی مشکلی ندارید؟
من روحانی هستم نه تاجر!
پس درآمد اندکی دارم!
تهیه ی بهترین طلا ؛ ماشین و وسایل زندگی هم از من بر نمی آید!
حالا چی؟
جدی و محکم گفتم:
- سخت شد!!!!
حالا اگر قول هایی بدهید شاید کمی آسان شود.
ترسان ترسان گفت:
- اگر در توانم باشد چشم قول می دهم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸