eitaa logo
منتظران حضرت مهدی (عج) خوانسار
89 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
27 فایل
اَللّٰهُمَ عَجِلْ في فَرَجِ مولٰانا صٰاحِبَ اَلزَمانْ
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سلمان ری
⁉️آیا این که می‌گویند امام زمان (ع) ، صحیح است؟ @Hooseiniyeh1401 ✍پاسخ: پاسخ شما را با ذکر تشرفی که در ادامه می‌آید، می‌دهیم. حجت الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می‌فرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می‌گفت: 🧔‍♂ من از اول جوانی مقیّد بودم که تا ممکن است ؛ و آن قدر به بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به «مکه معظمه» مشرف می‌شدم. 🕋 در یکی از این سال‌ها که عهده دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. ✳️ تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. 👤در آن هنگام یکی از شرطه‌هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی‌دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. ✳️ گفتم: مانعی ندارد، بیدار می‌مانم و خودم از اموالم محافظت می‌کنم. آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه‌های شب دیدم که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: _حاج محمدعلی، سلام علیکم. - من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوان‌ها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آن‌ها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آن‌ها اعتماد کردم. جوان‌ها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: _ حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! - گفتم: چرا؟ _فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که 👇 جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(ع) هم در اینجا بیتوته کرده بود. - من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ _فرمودند: 🤲 دو رکعت نماز می‌خوانیم، در این نماز پس از حمد، ۱۱ مرتبه «قل هو اللّه» بخوان. - لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: _ و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا ؟ _فرمود: بگو. من هم... گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. _فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله برای آن آقا عرض کردم. _ فرمودند: اعتقاد خوبی داری. -بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(ع) در کجا هستند. _حضرت فرمودند: . -سؤال کردم : روز عرفه، که می‌گویند حضرت در عرفات هستند، در کجای عرفات می‌باشند؟ _ فرمود: حدود . -گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می‌بیند؟ _ فرمود: بله، . -گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت به خیمه‌های حجاج تشریف می‌آورند و به آن‌ها توجهی دارند؟ _فرمود: به خیمه شما می‌آید؛ زیرا شما فردا شب به (ع) متوسل می‌شوید. ✳️ در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‌ام ولی چای نیاورده‌ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده‌ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می‌روم و برای مسافرین چای تهیه می‌کنم. _آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای‌های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی‌خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند. سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می‌دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم (سید حسن) است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که 👇ا