شھیدحججـۍمیگفت:
همہمیگويندخوشبحـٰالفلانۍشھیدشد
امـٰاهیچڪسحوآسشنیسـت
کہفلانۍبرا؎شھیدشـدن
شھیدبودنرـٰایـٰادگرفـت...シ!🖐🏻"
شرطِشھیدشـدنشھیدبودناسـت...💔
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
#شهدا
#شهیدانه
همیشهبا وضو بود؛
-موقع شھادت هم با وضو بود🙂!
دقایقیقبلاز شھادتش وضو گرفت
و،روبهمنگفت:
انشاءاللهآخریشباشه...!
وآخریشهمبود💔(؛!
شهید #محمودرضا_بیضایی 🌱
@mahdyar_59
●لحظهی آخر قمقمه را آوردن
نزدیک لب های خشکش ...
گفت : مگه مولایمان حسین (ع)
در لحظه شهادت آب نوشید ؟!
#شهید که شد
هم تشنه بود ،
هم بی دست ...
#شهید_شاپوربرزگر
#شهدا
#شهیدانه
@mahdyar_59
#شهیدانه
#شهدا
مادر شهید:
آرمانازغیبتکردنودروغگفتنبسیار
متنفربود.اگرجایی،غیبتمیکردند
اولازعواقبآنمفصلتوضیحمیداد...
اواشارهمیکردکهغیبتچقدرگناه
بزرگینزدخدامحسوبوبهچهاندازه
غیرقابلبخششاست!
اومیگفت:هرچیزیکهبرایخودت
نمیپسندیبرایدیگرانهمنپسند
اگرادامهمیدادند،آرمانآنجمعراترک
میکرد
#شهید آرمان علی وردی
@mahdyar_59
#شهیدانه
#شهدا
حاج قاسم میگفت:
نمازهاموناگهنمازبود، ازشکسته شدنشتوسفرخوشحالنمیشدیم (:
@mahdyar_59
#شهدا
#شهیدانه
شاید شهادت آرزو همهباشد
اما یقیناً جز مخلصین
کسی بدان نخواهد رسید
کاش بجا زبان ،باعملمان
طلب شهادت کنیم.... :)
سپهبد شھیـد سردار حاجقاسمسلیمانی
@mahdyar_59
#شهدا
#شهیدانه
#عباس_بابایی
🔹خاطره ای از شهید بابایی🔹
دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشهایی که در پرونده خدمت من درج شده بود، هنوز تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند.
یک روز به دفتر مسؤول دانشکده، که یک ژنرال بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم.
از من خواست که بنشینم. پروندهام روی میز بود.
ژنرال آخرین کسی بود که باید نسبت به قبول یا رد شدنم اظهار نظر میکرد.
ژنرال شروع کرد به سؤال...
از سؤالها برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این برایم خوشایند نبود.
چون احساس میکردم رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی
آیندهام در سر داشتم، همه در حال محو شدن و نابودی است.
اگر به نتیجه نمیرسیدیم، من باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برمیگشتم. در این فکرها بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست داخل شود.
با اجازه ژنرال مرد آمد داخل و بعد از احترام، ژنرال را برای کار مهمی، به بیرون اتاق برد.
با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود
گفتم؛ کاش در اینجا نبودم و میتوانست نماز را اول وقت بخوانم.
رفته رفته انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. با خودم گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز
نیست؛ همینجا نماز را میخوانم؛ إنشاءالله که تا نمازم تمام نشود، نمیآید.
بلند شدم، به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و
مشغول شدم. اواسط نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است.
با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم؛ نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا
بخواهد همان خواهد شد.
سرانجام نماز را تمام کردم و بلند شدم آمد طرف میز ژنرال. در حالی که بر روی صندلی مینشستم، از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: «چهکارمیکردی؟»
گفتم: «عبادت میکردم.»
گفت: «بیشتر توضیح بده.»
گفتم: «در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم. چون الآن هم زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.»
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: «همه این مطالبی که در پرونده تو آمده، مثل این که راجع به همین کارهاست، این طورنیست؟»
گفتم: «همین طور است»
لبخند زد. از نگاهش خواندم که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ خودم
خوشش آمده. خودنویس را از جیبش بیرون آورد و با خوشرویی پروندهام را امضا کرد.
با حالتی احترام امیز از جایش بلند شد، دستش را به سوی من دراز کرد و گفت:
«به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید. برایتان آرزوی موفقیت دارم!»
متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم.
به اولین محل خلوتی که رسیدم، به پاس این نعمت بزرگ که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.
@mahdyar_59
دستنوشتهشهیدمحسنحججی:
بسمربالحسین...
خدایا،
نمیدانمچگونهبنویسم...
اصلاچهبنویسم؟
توکهازنهانوآشکارمن
ازخودمبهخودمآگاهتری ...
اما مینویسم، عهدمیکنم ...
ومینویسمتاسندیباشد
برقولوقرارهایمباشما...
خدایاسپاسکهخلوتیدوبارهبرایمفراهمکردی..
خدایاپشیمانم، ازگذشتهام؛
ازاعمالم،ازپروندهام... بدکردهام...
خدایاآشوبم...
من،سوریه،جهاد...
حکمتتچیست؟
خدایابدکردهام،خوبمیدانم
وبههمینخاطرلايقشهادتنشدم.
میدانم،تابهحالعهدهایزیادیبستهام ...
قولوقرارهایزیادیگذاشتهام ...
ازعرفهنیتچلهگرفتنداشتم اما...نشد... نتوانستم...
صدایاذانمیآید...لبیک...لبیک
اللهم لبیک...
بیپردهبگویم ...
اینبارمردانهآمدهامجلو...
اینبارمیخواهمنیتچلهیشهادتببندم.
ازامروزتاعاشورا...
تورابهحسین(ع)کمکمکن...
تمامتلاشمرامیکنمهرروزبهترشوم...
تاانشاالله،شهادت...
#شهیدانه
#شهدا
#محسن_حججی
@mahdyar_59
یک روز محمدرضا، علیرضا را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا میگم در مدرسه چهکار میکنی.»
آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و من با شنیدن این حرف کمی نگران شدم.
مدتی بعد محمدرضا را کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چهکار میکنه؟»
گفت « با پول توجیبی که بهش میدی، دفتر و مداد برای بچههایی که خانوادههایشان فقیر هستند، میخره.»
#شهید_علیرضا_موحددانش
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
همیشہمی گفت:
واسہڪی ڪارمیڪنی؟
میگفتم : امامحسین
میگفت : پس حرف ها رو بیخیال
ڪار خودت رو بڪن جوابشبا امام حسین ..
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
شما را به خدا قسم میدهم هيچگاه دست از پشتيبانی ولايت فقيه و روحانيت مبارز بر نداريد كه اين چراغ راه و هادی به صراط مستقيم الهی است.
#شهيد_مهدی_جودكی
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
طوری زندگی و رفاقت کن
که احترامت را داشته باشند
بی دلیل از کسی چیزی نخواه؛
عزت نفس داشته باش ..
• شهید ابراهیم هادی🕊•
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
جنگ ما مملو بود از بهشتیانی که
بهشت مشتاق ِ دیدارشان بود ..
• شهید سپهبد قاسم سلیمانی🕊•
#شهدا
#شهیدانه
@mahdyar_59
خدايا! ميخواهم فقیری بی نياز باشم
كه جاذبههای مادی زندگی، مرا از
زيبايی و عظمت تو غافل نگرداند ..
• شهید دکتر مصطفی چمران🕊•
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
🔹 دستنوشته ی تکاندهنده
سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مزدستان:
◇ بی من اگر به #کربلا رفتید از آن تربـت پـاڪ؛ مشتی به همـراه بیاورید و بر گـورم بپاشید شاید به حـرمت این خاڪ خــــدا مـرا بیامــرزد...
#شهید_صادق_مزدستان
#شهیدانه
#شهدا
ابراهیم در اكثر مواقع لباس خاكی رنگ میپوشید و همیشه سعی داشت با لباس سپاه از پادگان خارج نشود. آنقدر متواضع بود كه حتی در پوشیدن لباس مراعات میكرد.
یك روز دژبان مقابل درب جلوی ما را گرفت و گفت:« برادر! چون شما سرباز هستید, نمیتوانید ازپادگان خارج شوید.»
من فوراً در مقابل ابراهیم ایستادم و گفتم: « ایشان كارمند رسمی سپاه است، و لیكن لباس خاكی رنگ پوشیده است »
اما ابراهیم بدون آنكه ناراحت شده باشد گفت: « ایشان راست میگویند، من سربازم سربازِ حضرت ولیعصر (عج) ».
#شهید_ابراهیم_احمد_پوری
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
#شهدا
#شهیدانه
قرآن بخوان حتی شده شبی یک صفحه
با حامد زیاد ماموریت رفتم. شاید نزدیک به یکسال باهاش زندگی کردم؛ هروقت که با هم همسفر میشدیم، میدیدم حامد هر شب بعد از اینکه از عملیات میآمدیم، قبل از خواب یکهو غیبش میزد!
میرفتم و میدیدم یک گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود، مشغول خواندن قرآنه!
بهش گفتم: حامدجان! خیلی بهت دقت کردم تو این همه ماموریت، هرشب میری یه گوشه و قرآن میخوانی!
گفت: ببین داداش! قرآن رو بخوان حتی شده شبی یک صفحه.
اون وقت هستش که تأثیرش رو تو زندگیت میبینی.
این پیوسته قرآن خواندن مسیر آدم رو مشخص و عاقبت بخیرت میکنه.
نیازی نیست آنقدر بخوانی که خسته بشوی، تو بخوان، شبی یک صفحه ولی بخوان حتما.
شهید حامد سلطانی
@mahdyar_59
هم مداح بود، هم فرمانده!
سفارش کرده بود روی سنگِ قبرش بنویسند
یازهرا..!
اینقدر رابطهاش با حضرتِ مادر قوی بود
که مثل بیبی شهید شد
خمپاره که خورد به سنگرش،
بچهها رفتند بالا سرش
دیدند خمپاره خورده به پهلویِ سمت چپش..!
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#شهدا
#شهیدانه
@mahdyar_59
🌀 شهادت اتفاقی نیست؛ مخصوصا شهادت در روز ولادت حضرت زهرا و در آغوش حاج قاسم
📝 به یاد طلبه شهید علیرضا محمدیپور
🔸 ده سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و داغ یتیمی را چشید؛ آخرین فرزند خانواده و تکپسر بود؛ از همان موقع مردی بود برای خودش و دربست در خدمت مادرش بود؛
✅ مهمترین شرط ازدواجش این بود که دختری که قرار است با او ازدواج کند بپذیرد مادرش هم باید با آنها زندگی کند.
✅ انقلابی بود و عاشق امامین انقلاب.
در فضای دروس طلبگی هم از طلاب بسیار درسخوان و با همت بود؛ عاشق طلبگی بود و شدیدا اهل رعایت مسائل اخلاقی.
مطالعات جنبی در فضای شهدا و شهادت هم زیاد داشت.
🔺 بسیار با شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده عجین بود و انس داشت؛ برای همین خیلی پیگیر کتب و شرح حال این شهید بود.
🔻 کار فرهنگی یکی از مساجد را به عهده گرفت و با وسع محدودی که در اختیار داشت، قفسه کتابخانهای برای این کار در مسجد قرار داد. کتابخانهای که بوی شهدا از آن استشمام میشد.
♨️ همین عید غدیر عروسیاش بود و دختری در راه داشتند به نام #زینب...
💠 و در روز ولادت حضرت مادر علیرضا سبکبال همچون الگوی شهیدش مصطفی صدرزاده پر کشید تا ملاقات خدا؛ میهمان حضرت زهرا شد در روز ولادت حضرتش در جوار مرقد پرنور حاج قاسم سلیمانی...
#شهدا
#شهیدانه
#کرمان
عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف
یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمیکنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر
گفته بود شما دو هفته مرخصی میگیرید و به شمال و تفریح و استراحت میروید، من هم سه روز مرخصی میگیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من میروم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم.
همیشه برای اعتكاف به مسجد قصردشت میرفت اما دو بار آخر گفت دوست دارم جایی بروم كه كسی من را نشناسد و خودم باشم و خدای خودم
روایتی از همسر شهید...
سردار بی سر🖤
•عبدالله اسکندری•
#شهدا
#شهیدانه
@mahdyar_59
طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان (عج) فرمودند
یك سرباز متخصص میخواهم
بفرمایند، فلانی بیاید
•شهید حسین معزغلامی•
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
بهشگفتم:
چندوقتیه به خاطراعتقاداتم
مسخرممےڪنن...
بهمگفت:
براےاونایـےڪه
اعتقاداتتونرومسخرهمیڪنن،
دعاڪنینخدابه عشق❤️
حسیندچارشونڪنه :)
شهید_احمد_مشلب
#شهیدانه
#شهدا
@mahdyar_59
سلام خدمت خانوادها و بچهای دوست داشتنی☺️☺️
این کانال هدفش افزایش اطلاعات در مورد امام زمان و خیلی چیزهای دیگه هست❤️
محتوا های کانال👇🏻😎
#امام_زمانی
#دلنوشته
#مداحی_روضه
#شهدا
#تولید_محتوا
قطعا بدونین که برکت در زندگیتون خواهد آمد
یه لحظه وقت تو نمیگیره بیا تو کانال اگر خوشت نیومد میتونی بری بیرون😜
هرکسی میتونه، اطرافیانش رو دعوت بده تو کانال تا افراد بیشتر از این نعمت استفاده کنن
امام زمان پشت و پناهتون🌸
🌹🌹اگه امام زمان رو دوست دارید روی لینک زیر رو بزن🌹🌹
نام کانال: منجی/ savior two
ارتباط ادمین:
@pesaran_mahdai
لینک:https://eitaa.com/savior69
┏━━━ •●• ━━━┓
@savior69
┗━━━ •●• ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبر
رهبر هم از شهدا یاد میگیرن...
و به نوجونا هم توصیه میکنن
درس هایی به سبک شهدا و دفاع مقدس
🌱🌱
#شهدا
#تربیت_نفس
#امام_خامنه_ای
@mahdyar_59