•مــآه ِمــن•
گفتندارنشهیدمیارن نشدبرم؛چفیهمودادم گفتممامان؛تبرکشکنواسمبیار(:
برگشت
گفتازاولتاآخر
چفیهتروپیکرشهیدبود(:
عطربهشتمیداد(:💔
۶ دی ۱۴۰۱
۶ دی ۱۴۰۱
فرداشرسید
گفتنمراسمه؛رفتیم
نتونستمبرمداخل؛بیرونبودمتوچایخونهش
یهودیدمماشینآوردن؛شهیدگمنامو
گذاشتنرودستشونازکنارمردشدن(:
۶ دی ۱۴۰۱
گفتممننیومدم
خودتاومدیپیشم(:؟
بازدلمگرفت؛کهمنبایداینجاباشم
داخلنمیتونمبرمبایدچاییبدماینجاخالیهکسینیست
۶ دی ۱۴۰۱
رفتمپیشمسئولش
گفتماجازهمیدینشهیداومدیهلحظهپیششباشم؟
گفتباشه؛بروصداتمیکنیم
دهدقیقهنشد؛شهیدگمناموآوردن
همهرفتن؛آقاههگفتحالابیاتوماشین
رفتمجلو؛تنهایتنها
دستکشیدمروتابوتش؛گفتمدمتگرم(:
دممادرتگرمترکهنزاشترودلمبمونهغصهیندیدنت(:
۶ دی ۱۴۰۱
•مــآه ِمــن•
رفتمپیشمسئولش گفتماجازهمیدینشهیداومدیهلحظهپیششباشم؟ گفتباشه؛بروصداتمیکنیم دهدقیقهنشد؛ش
مادربیابگوبهشون
ازمننیستوایناوهمهازلطفخودت
تعریفکهمیکنم؛طرففکرمیکنهمندارم
واسنشوندادمخودممیگم
ولیچهنشوندادنی(:؟
مادروبچههاشیهلحظهنگاهشونوازمنبگیرن
تفهمتوصورتمنمیکنن((:💔
۶ دی ۱۴۰۱
۶ دی ۱۴۰۱
میدونهدوسدارمواسشکارکنم
میدونهعاشقاینمبگردمیهجا
کارباشه؛برمجلو..بگممنهستم
خودشمیبرتمجاییکهکارفراهمه
خودشمیبرتمولباسنوکریومیدهتنم
میگهنوکریکن(:
۶ دی ۱۴۰۱
چونمیدونهبادلممیرموبادلمازشمیخوام
میدونهشدممثلعاشقیکه
ازهرفرصتیاستفادهمیکنهواساینکه
یهلحظههمکهشدهمعشوقشوببینه
وواسشهرکاریمیکنه(:💔
۶ دی ۱۴۰۱
۶ دی ۱۴۰۱
بهوللهرفاقتبامادرخیلیقشنگه
بهوللهاگهبریسراغش
واسیهبار؛وقلبابدونهیچشکوتردیدی
بادلشکستهتبگی؛فقطاومدمدخترتشم
کلزندگیتومیخره(:💔
۶ دی ۱۴۰۱
انقدرغرقتمیکنهتونعمتنگاهش
کهنمیدونیکدومشوجبرانکنی
کهنمیدونیواسکدومشتشکرکنیازش(:
۶ دی ۱۴۰۱