🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_34
با آترین وارد مجتمع شدیم، قشنگ معلوم بود این مجتمع واسه پولداراست.
از بس بزرگ بود و آدمای شیکی توش بودن.
شروع به راه رفتن کردیم و یکی یکی از کنار مغازه های طبقه همکف میگذشتیم.
یهو آترین جلو یه موقع ایستاد و به یه مانتو اشاره کرد.
مانتو کوتاه ساده به رنگ سفید با آستین های سه ربع و کمربند صورتی براق.
سری تکون دادم و با هم وارد مغازه شدیم. فروشنده سایزم رو آورد و پوشیدم.
اولین بار بود یه لباس شیک رنگ روشن جذب میپوشیدم.
بی نهایت توی تنم زیبا بود.
آترین که توی تنم دید سوتی زد و گفت :
همین رو میبریم.
بعد از اون مغازه توی چند مغازه شلوار فروشی رفتیم و آترین از همه مدل شلوار ها و رنگ های خاص برام خرید.
شلوار پارچه ای سفید، شلوار مشکی رنگ نسبتا گشاد با کمربند، شلوار لی آبی کمرنگ و پرنگ، شلوار کتان مشکی، و دو سه شلوار سفید و مشکی ساق نود.
چندین مانتو به انتخاب خودم و خودش برام خرید که همه عروسکی و دخترونه بودن. نه خیلی جلف و بدنما نه خیلی گشاد و بد ترکیب؛ با رنگ های روشن و مدل های مختلف.
دو ست کیف و کفش که یکی کتونی و دیگری عروسکی بود، دو مدل کفش عروسکی دخترونه و سه تا کفش کتونی رنگ های متفاوت و برند.
بیشتر از ۱۵ مدل شال و روسری با رنگ های متفاوت.
و چند مدل بلوز شلوار و تاپ شلوارک و لباس زیر برای تو خونه.
تا ساعت ۴ عصر توی مجتمع بودیم و وقتی آترین خیالش راحت شد که صندوق عقب و صندلی های پشت رو پر از لباس کرده دل کند.
موقعی که از پاساژ خارج شدیم و توی ماشین نشستیم گفت :
دیگه وقت نداریم و باید قبل از ساعت ۷ جایی باشیم.
یادت بمونه لوازم آرایش، عطر و یه سری چیزای دخترونه مثل انگشتر و اینا بخرم برات . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸