eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.8هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 املت تک نفره، کره و مربا، نون تست گرم، دو لیوان آب پرتغال، یه پنیر کوچولو، نون سنگک داغ. میز پر بود و من نمیدونستم از کدوم شروع کنم ولی املته بد چشمک میزد. یه تیکه نون برداشتم و تا دستم بردم به سمت املت دستم با دست علی رضا برخورد کرد. خواستم دستم رو عقب بکشم که نذاشت و دستمو گرفت. با حرص نگاهش کردم که گفت : _ببخشید زدمت حرفات خیلی خیلی بد و پر از کینه بود دست خودم نبود بی حرف فقط نگاهش کردم که دستم رو ول کرد و گفت : _خوب بخور نوش جونت خانوم بعد از زدن این حرف دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد. صبحانه رو در سکوت مطلق خوردیم و بعد از تموم شدنش علی رضا رفت حساب کرد و اومد. خواست دستم رو بگیره که عقب کشیدم و جلو تر از اون به سمت در کافه رفتم. خودشو بهم رسوند و گفت : _آخه تابان چرا داری انقدر منو اذیت میکنی؟ تمام افرادی که اینجا کار میکنن منو میشناسن و میدونن تو داری خانومم میشی تروخدا مراعات کن بی حرف از در کافه زدم بیرون و دستم رو روی دستگیره در ماشین گذاشتم. اومد کنارم و خودشو کامل چسبوند بهم که سریع کشیدم عقب و فاصله گرفتم. علی رضا : من دوستت دارم تو خوشگلی نازی ظریفی بی نهایت تو دل برو و تو چشمی ولی خیلی داری باهام بد تا میکنی مواظب باش همیشه انقدر خوب نیستم بعد زدن این حرف به طرف صندلی راننده رفت که دهن کجی کردم. علی رضا : تابان دارم میبینم نکن بچه جون خخ اصلا برام مهم نبود. درو باز کرد نشستیم و به طرف آزمایشگاه روند. تا رسیدیم به آزمایشگاه یک ساعت و نیمی گذشته بود. باهم پیاده شدیم و وارد آزمایشگاه شدیم به طرف دوست علی رضا برای گرفتن جواب رفتیم. جایی که آخرین امید من بود برا رهایی از این مرد دیوانه به دوستش رسیدیم و علی رضا بعد یکم حرف متفرقه گفت : _جواب آزمایش خون ما چی شد؟ چشم دوخته بودم به دهن دوستش و از خدا کمک میخواستم که با شنیدن صداش . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸