eitaa logo
♡ مـــاهِ مــن ♡
3.8هزار دنبال‌کننده
95 عکس
12 ویدیو
4 فایل
♡﷽♡ جانِ من است او، هی مزنیدش....♥️ آنِ من است او، هی مبریدش....♥️ جمعه ها پارت نداریم💥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 خداروشکر آترین خونه نبود و نیاز نبود برای کسی توضیح بدم چی شده کجا بودم. انقدر ذهنم مشغول بود که فقط با یه دوش آب گرم آروم میشدم. رفتم حموم و بعد از کلی آب بازی و خوش گذرونی اومدم بیرون. بلوز شلوار میکی موس پوشیدم و بعد از خشک کردن موهام رفتم پایین. هنوز آترین نیومده بود! وارد آشپزخونه شدم و با شام درست کردن خودمو سرگرم کردم. دو ساعتی گذشته بود که غذای من آماده شد و با حوصله شروع به چیدن میز کردم. کارم که تموم شد خواستم به آترین زنگ بزنم ولی با شنیدن صدای در منصرف شدم. رفتم سمت اف اف و با تعجب که دختری که پشت در بود نگاه کردم. _بفرمائید؟ دختر : سلام، لطفا در رو باز کن با آترین کار دارم. _شما؟ دختر : چرا باید بهت جواب پس بدم؟ درو باز کن تا زنگ نزدم به خودش! _وا... خانم انگار مشکل داریا؛ اشکال نداره خدا شفات میده انشالله. درو باز نمیکنم هر کاری دلت میخواد بکن! اف اف رو گذاشتم و بی توجه به صدای زنگ به طرف تلفن رفتم. به شماره شخصی آترین زنگ زدم؛ بعد از سه چهار بوق جواب داد! آترین : جانم تابان؟ _سلام آترین کجایی؟ کی میای؟ شام درست کردم! میز رو آماده کردم بیا دیگه سرد میشه! آترین : تو راهم عزیزم تا ۵ مین دیگه خونم. خواست خدافظی کنه که یهو با صدای بلند گفتم : اه آترین آترین قطع نکن... آترین :جانم؟ بگو سریع تابان دارم رانندگی میکنم! _یه دختره اومده دم در خونه، با پررویی تمام میگه درو باز کن با آترین کار دارم وقتی هم بهش گفتم شما با لحن بد جوابمو داد. منم در روش باز نکردم گفتم در جریان باشی خدافظ. نذاشتم هیج حرفی بزنه و سریع گوشی رو قطع کردم. رفتم تو آشپزخونه و شروع به درست کردن سالاد کردم. قصد نداشتم امشب سالاد بذارم ولی به خاطر دیر برگشتن آقا آترین مجبور شدم . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸