خوشحال زندگی کردن
میتواند انتخاب هر روز تو باشد
و همین انتخاب، کافیست
تا انگیزهای قوی
برای ادامه دادن داشته باشی!
با یک انتخاب عالی شادزیستن رو خلق کن...!
صبح بخیر 🌻
⭐️ ⭐️
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_117
پرسید : هدفت از شاغل شدن و انتخاب شغل سالن دار؟
_حقیقتش من سالن دار یه کافه بودن رو انتخاب نکردم و بهش فکر هم نکرده بودم تا حالا!
اما هدفم از شاغل شدن این هست که دستم توی جیب خودم باشه و یه تجربه کاری کسب کنم.
هر کاری تجربه خاص خودش رو داره و بهت چیزای خاص یاد میده.
گفت : چطور میخوای سالن دار باشی وقتی علاقه ای نداری؟
_بحث علاقه نیست.
یه مدت که کار کنم قطعا خوشم میاد و به بهترین نحو انجامش میدم.
اینو مطمئنم.
سرشو تکون داد و بعد از چند ثانیه مکث گفت :
استخدامی، از فردا ساعت ۶ تا ۱۱ شب اینجا شروع به کار میکنی.
اینکه میگم ۱۱ دارم برات استثنا قائل میشم چون یه دختر جوون و کم سن هستی.
اما نمیتونم تایم شروع رو تغییر بدم.
خارج شدن از کلاسات رو جوری تنظیم کن که ۶ دقیق لباس پوشیده آماده سر کارت باشی.
در مورد تایم و نظم اصلا آسون نمیگیرم و خیلی برام مهمه کارکنام به موقع بیان و به موقع برن؛
پس حواستو حسابی جمع کن.
_باشه حتما.
ممنونم فقط!
یکی از ابروهاشو انداخت بالا و سوالی بهم نگاه کرد؟!
_قراردادی چیزی؟
و اینکه حقوقم چقدره؟
لبخند محوی زد که از چشمم دور نموند :
یک ماه اینجا کار میکنی بعد تصمیم میگیرم باهات قرار داد ببندم یا نه!
حقوق ماه اولت ۱۰۰۰ دلاره،
اگر رسمی شدی راجب حقوقت باهم کنار میایم!
بعد از زدن این حرف زنگ روی میزش رو زد و چند دقیقه نشد که یه خانمی با در زدن وارد شد.
آقای رابرت : تابان از فردا سالن دار اینجا هست
فرم اندازه بهش بده.
قوانین رو بهش گفتم فقط فردا اول بهش یه سری توضیحات بده بعد شروع به کار کنه.
خانومه بی هیچ حرفی سر تکون داد . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
𖤐⃟♥️🦅••𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙞𝙨 𝙨𝙝𝙤𝙧𝙩, 𝙃𝙪𝙜 𝙚𝙖𝙘𝙝 𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧 𝙖 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚 𝙩𝙞𝙜𝙝𝙩𝙚𝙧..
زندگى كوتاهه همديگه رو يكم محكمتر بغل كنيد
@mahee_man
✯❁𝔘𝔰𝔢 𝔱𝔥𝔢 𝔭𝔞𝔦𝔫 𝔦𝔫 𝔶𝔬𝔲𝔯 𝔭𝔞𝔰𝔱 𝔞𝔰 𝔣𝔲𝔢𝔩, 𝔣𝔲𝔢𝔩 𝔱𝔥𝔞𝔱 𝔴𝔦𝔩𝔩 𝔡𝔯𝔦𝔳𝔢 𝔶𝔬𝔲 𝔰𝔱𝔯𝔞𝔦𝔤𝔥𝔱 𝔱𝔬 𝔞 𝔟𝔢𝔱𝔱𝔢𝔯 𝔣𝔲𝔱𝔲𝔯𝔢𖣘᯽
از دردهای گذشته ی خود به عنوان سوخت استفاده کن، سوختی که ترو به سمت آینده ای بهتر هدایت میکند
- | #BOY
@mahee_man
دوستی با هر که کردم; بلبل نیرنگ بودظاهرش اهل خلوص باطنش صد رنگ بود✌️
•
@mahee_man
طناب کوهنورد
کوهنوردي ميخواست به قلهاي بلندي صعود کند.
پس از سالها تمرين و آمادگي، سفرش را آغاز کرد.
به صعودش ادامه داد تا اينکه هوا کاملاً تاريک شد.
بهجز تاريکي هيچچيز ديده نميشد.
سياهي شب، همهجا را پوشانده بود و مرد نميتوانست چيزي ببيند حتي ماه و ستارهها پشت انبوهي از ابر پنهانشده بودند.
کوهنورد همچنان که بالا ميرفت، درحاليکه چيزي به فتح قله نمانده بود، پايش ليز خورد و با سرعت هرچهتمامتر سقوط کرد.
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامي خاطرات خوب و بد زندگياش را به ياد آورد.
داشت فکر ميکرد چقدر به مرگ نزديک شده است که ناگهان دنباله طنابي که به دور کمرش حلقه خورده بود بين شاخههاي درختي درشيب کوه گير کرد و مانع از سقوط کاملش شد.
در آن لحظات سنگين سکوت که هيچ اميدي نداشت از ته دل فرياد زد: خدايا کمکم کن.
ندايي از دل آسمان پاسخ داد: از من چه ميخواهي؟
گفت: نجاتم بده اي خداي من.
- آيا به من ايمانداري؟
گفت: آري. هميشه به تو ايمان داشتهام.
- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن.
کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب يعني سقوط بيترديد، از فراز صدها متر ارتفاع.
گفت: خدايا نميتوانم.
خدا گفت: آيا به گفته من ايمان نداري؟
کوهنورد گفت: خدايا نميتوانم. نميتوانم.
روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده يک کوهنورد در حالي پيداشده که طنابي به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمين فاصله داشت.
ٰ
𖤐⃟💚🖇•• LOYᗩᒪTY Oᖴ Eᗩᑕᕼ
ᑭEᖇSOᑎ SᕼOᗯS TᕼEIᖇ
ᐯᗩᒪᑌE ᗩᑎᗪ ᗪESEᖇT
وَفادارے هرڪسے بیانگر اَرزش و لیاقت طَرفِه!-
ٰ
@mahee_man
#BIO
📗🖇 ⃟○━━ ᴹᵞ ˢᴵᴺ ᴵˢ
ᴹᵞ ᴷᴵᴺᴰᴺᴱˢˢ ━───⇆
« گناهم خوبیامه..! »
ٰ
@mahee_man
#BIO
In life , you get what you deserve 🔮
تو زندگی ، به اون چیزی میرسی
که لیاقتشو داری
ٰ
@mahee_man
الهی برسد از جانب خدا؛؛ مصلحتهایی که آرزویت بود...♥️🦋
•ســلام دوستان.
روزتون قشنگ
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_118
بعد از خدافظی همراه اون خانم از دفتر خارج شدیم.
دور و بر رو نشونم داد و یه سری چیز هارو بهم توضیح داد.
لحظه آخر هم یه دست فرم خیلی قشنگ بهم داد و خدافظی کردم.
فرممون قرمز مشکی بود دقیقا ست تم کافه.
تاپ مشکی، کت مشکی با کناره های قرمز.
دامن نسبتا بلند مشکی با کناره های چین چینی قرمز .
نمیدونستم چطوری به آترین بگم که بد رفتاری نکنه،
راحت بپذیره و اذیتم نکنه!
البته شاید هم براش مهم نباشه و خیلی راحت قبول کنه.
این چند روز مری جونشو داره.
فراموش کرده تابان نامی هم هست.
پیاده تو راه خونه بودم که تلفنم زنگ خورد.
فلور بود جواب دادم، بعد از سلام احوال پرسی راجب کار ازم پرسید و بهش توضیح دادم.
خوشحال شد و گفت :
فقط تابان؟
آترین رو چطور میخوای راضی کنی؟
با حرص گفتم :
اون انقدر درگیر مری شده که من به چشمش نمیام.
یه جمله میگم میخوام برم سرکار استخدام شدم.
حق نداره بهم بگه نه یا بخواد برای زندگیم تصمیم بگیره.
همون یه بار که به خاطرش امیر رو گذاشتم کنار کافیه،
زیادی پررو میشه.
من میخوام دستم توی جیب خودم باشه و شاغل باشم.
دوست دارم تمام وقتم پر بشه.
میخوام به هدفام نزدیک و نزدیک تر بشم.
چند وقت دیگه میتونم بر اساس رشته و تحصیلم شاغل بشم تا اون موقع نمیتونم بیکار بمونم تو خونه و در و دیوار رو نگاه کنم.
فلور خندید و گفت :
باشه عزیزم الان انقدر حرص نخور.
برو خونه استراحت کن یه چیزی بخور کاراتو بکن شب بهم زنگ بزن صحبت میکنیم خب؟
مواظب خودت باش خدافظ.
با فلور خدافظی کردم که خودمو سر کوچه دیدم.
سرمو انداختم پایین و وارد کوچه شدم.
با شنیدن صدای آشنا امیر سرمو آوردم بالا . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
𝙏𝙝𝙚𝙮𝙚 𝙡𝙤𝙮
ᴊᴜꜱᴛ ᴛɪʟʟ ᴛʜᴇʏ ɴᴇᴇᴅ ʏᴏᴜ
تاوقتیبهنفعشونیوفادارن (:
@mahee_man
For blind man
glass and diamonds are the same.
برای آدم کور
شیشه و الماس یکیه👌
@mahee_man
ٰ
🖇———— ɪғ ʏᴏᴜ ᴡᴀɴᴛ ᴍᴇ ————-🖇
ɪɴ ʏᴏᴜʀ ʟɪғᴇ, ᴘʀᴏᴠᴇ ɪᴛ
اگر منو تو زندگیت میخوای، ثابتش کن
@mahee_man
صبح ☀️
فرصت دلدادگی آسمان ❣
برطلوع آبی دوست داشتنهاست😍
وآوازگنجشکان 🕊
نوید میدهدکه🌹
صبح را با عشق باید چشید❤️
مهربانان ❤️
☀️صبحتون بخیر☀️
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_119
امیر : به به تابان خانوم!
رفتم جلو و تو فاصله یک قدمیش ایستادم :
سلام آقا امیر خوبی؟
امیر : آقا امیر کیه؟
یعنی انقدر برات غریبه شدم؟
_نه اصلا، قصد ناراحت کردنت رو نداشتم.
ببخشید اگر ناراحت شدی.
امیر : ولش کن عزیزم.
خوبی؟ سراغی از ما نمیگیری، مارو فراموش کردی انگار!
_نه بابا این چه حرفیه؟
انقدر درگیر درس و کار شدم که اصلا وقت نمیکنم سر بخارونم.
امیر : کار؟ چه کاری؟
کار برای چی؟
_دنبال کار می گشتم تا بلاخره امروز پیدا کردم استخدام شدم.
میخوام شاغل باشم و دستم توی جیب خودم باشه.
دلم نمیخواد بیشتر از این آترین خرجمو بده بلاخره از یه جایی باید شروع کنم.
همیشه که قرار نیست آترین باشه بهرحال اونم زندگی خودش رو داره،
همین که بی منت کمکم کرد، بابت اینکه توی خونه اش دارم زندگی میکنم و خرج خونش دوبرابر شده کلی شرمنده هستم؛
نمیخوام بیشتر از این سربارش باشم.
امیر انگار داشت چیزای عجیب و فرا زمینی میشنید.
چشماش داشت از حدقه درمیومد!
وقتی دیدم ساکت و متعجب زل زده به من گفتم :
ببخشید خیلی صحبت کردم.
برو به کارت برس منم برم خونه.
خداروشکر به خودش اومد و گفت :
اه این چه حرفیه عزیزم.
با تو صحبت کردن برای من نهایت لذته.
فقط تابان جان؟
_بله؟
امیر : با آترین بحثت شده؟
اتفاقی افتاده؟ چیزی ناراحتت کرده؟
_نه چطور؟
امیر : اوم ... هیچی عزیزم ولش کن.
حالا توی چه کاری استخدام شدی؟
_شدم سالن دار کافه .....
قرار شد ماه اول کارمو ببینه اگر هر دو طرف بعد از یک ماه راضی بودیم قرارداد مینویسه برای ۶ ماه تا ۱ سال.
امیر : چییییی؟
سالندار یه کافه؟ تابان چطور ایستادی تو چشمام زل زدی میگی میخوای سالندار شی ها؟ . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شانس
🔸همیشه که قرار نیست ببازی،
یک روز هم نوبت تو می شود،
گوش به زنگ باش، شانس فقط
یک بار در خانه ت را می زند،
🔸شانس قرعه نمی اندازد،
تاس نمی ریزد، ورق نمی کشد،
فقط در می زند، آنهم فقط یک بار،
نکند بیاید، در بزند، حواست نباشد برود،
🔸شانس منتظر نمی ماند، طاقت ندارد،
صبرش زیاد نیست، کم طاقت است انگار،
دو تقه به در می زند، تق تق، صبر نمی کند،
در را باز نکنی میرود، نمی ماند.
🔸حواست به کلون در زندگیت باشد،
شانس حتما" یک بار در خانهء هر کسی را می زند...
🔸آنهایی که می گویند شانس نداریم،
گوششان سنگین است، حواسشان پرت است،
شانس حتما" آمده، در زده و رفته،
حواسشان به در نبوده...
👤 #مریم_سمیع_زادگان
❤️
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_120
متعجب از تغییر یهوییش گفتم :
وا خودت پرسیدی منم گفتم دیگه.
مگه سالندار کافه بودن چشه؟
کار که عار نیست، بیکاری و خلاف و پول حروم درآوردن عاره!
امیر : به آترین گفتی؟ خبر داره از شغلی که توش استخدام شدی؟
_نه تازه دارم از اونجا برمیگردم،
تا شب بهش میگم فکر نکنم اعتراضی بکنه به سالندار بودن.
اگر اعتراضی باشه به خاطر شاغل شدنمه که اونم حل میشه چون من میخوام که شاغل باشم.
امیر : تابان تو اصلا میدونی چه شغلی انتخاب کردی؟
صدای زنگ گوشیم مانع جواب دادن به امیر شد.
آترین بود :
بله؟
آترین : سلام تابان کجایی؟ کی برمیگردی؟
تو که امروز تا ظهر بیشتر کلاس نداشتی چرا هنوز برنگشتی؟
چه عجب آقا آترین یادش افتاد یه تابان نامی هم هست.
لابد مری جون ولش کرده که به من زنگ زده.
_آره تا ظهر بود.
کار داشتم طول کشید الان تو کوچم دارم میام.
کارم داری؟
آترین : زود بیا مهمون داریم زشته خونه نباشی.
باشه ای گفتم و خدافظی کردم.
به امیر نگاه کردم و گفتم :
ببخشید باید برم بعدا باهم صحبت میکنیم فعلا!
اجازه حرفی به امیر ندادم و با قدم های بلند به طرف خونه گام برداشتم.
مگر اینکه مهمون برای آترین بیاد باعث بشه یادش بیاد تابان هست.
انقدر درگیر مری و کارش شده که به طور کل منو فراموش کرده.
ولی ایراد نداره.
منم به حدی درگیر درس و کار میشم که فراموش کنم آترینی وجود داره.
یه جوری میشم که هفته به هفته منو نبینه.
بره با مری جون و رفیقاش خوش باشه.
البته حق هم داره، زیادی همه چیزشو گذاشت پای من.
ازش طلبکار نیستم که. تا همینجاشم مردونگی کرد دستشم درد نکنه.
بلاخره یه روز متاهل میشه تا قبل از اون روز من باید به جایی رسیده باشم که بتونم مستقل شم و تو یه خونه اجاره ای تنها زندگی کنم . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
𖤐⃟♥️••◉━━━━─ ᶠᶤᵍʰᵗ ᶠᵒʳ ʸᵒᵘʳ ᵈʳᵉᵃᵐˢ ─── ⇆ㅤ
- واسه آرزو هات بجنگ!
@mahee_man
یاد من باشد امروز دم صبح،
جور دیگر باشم...
بد نگویم به هوا، آب، زمین!
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
صبح بخیر🌻
⭐️ ⭐️
@mahee_man
𝑺𝒐𝒎𝒆𝒕𝒊𝒎𝒆𝒔 𝑖𝑡 𝑝𝑎𝑠𝑠𝑒𝑠 𝑣𝑒𝑟𝑦 𝑯𝒂𝒓𝒅 𝑏𝑢𝑡 𝑖𝑡 𝑝𝑎𝑠𝑠𝑒𝑠
گاهیاوقاتسختمیگذرد،ولیمیگذرد
@mahee_man
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸
🌸
#پارت_121
خونه سوت و کور بود و معلوم بود هنوز مهمونش نیومده.
شاید هم مهموناش.
وارد خونه شدم و بعد از یه سلام خشک بدو رفتم بالا.
توی اتاق لباسامو در آوردم.
دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون.
آماده شدم و از اتاق خارج شدم.
رفتم پایین توی سالن و رو به روی آترین روی مبل نشستم.
آترین : تابان این چه طرز سلام کردن بود؟
از کی تا حالا اینجوری شدی شما؟
تو دانشگاه این چیزارو بهت یاد میدن؟ اگر اینجوریه نیاز نیست بری دانشگاه.
پررو، بیشعور بی فرهنگ.
اینجور رفتار کردن رو تو گاو به من یاد دادی!
_این رفتارو از توی دانشگاه یاد نگرفتم.
از بی محلی ها و بی توجهی های بعضیا یاد گرفتم.
آترین : الان منظورت به من هست؟
اونوقت کی من چنین چیزایی به جنابعالی یاد دادم؟
_حوصله بحث ندارم آترین.
بعد از چند روز باهم نشستیم پس لطفا بیخیال شو.
اگر هم میخوای بحث کنی یا اذیتم کنی یا گیر بدی میرم بالا،
تا فردا که نری سرکار نمیام پایین.
آترین : دلیل این لحن بدت رو نمیفهمم.
بهت زنگ زدم بیا خونه با مهمونا بگیم بخندیم این چه رفتار و لحن زشتیه ها؟
_رفتار و لحن من برای آدمی که یک هفته کامل اصلا از من خبر نداشت خیلی هم خوب و مودبانه است اگر ناراحتی میتونم برم ...
آترین : کجا به سلامتی؟
با غیض گفتم :
طبقه بالا توی اتاقم!
آترین با حرص گفت :
تموم کن طرز حرف زدن مسخرتو.
نمیخوای درست حرف بزنی کلا حرف نزن، آبرومو هم جلوی دوستام نبر.
نمیدونم چرا این حرفش یه جور بدی دلمو شکست.
ناخودآگاه بغض گلوم رو گرفت و به زور گفتم :
من مایه از بین رفتن آبروتم؟
بدون اینکه بزارم آترین کلامی به زبون بیاره عین فنر از روی مبل بلند شدم.
سریع به طرف پله ها رفتم و وارد اتاق شدم.
هیچ وقت فکرشو نمیکردم چنین حرفی از آترین بشنوم . . .
🌸
🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
𝐼 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝑃𝑒𝑝𝑒𝑎𝑡 𝐴 𝑀𝑖𝑠𝑡𝑎𝑘𝑒 𝑇𝑤𝑖𝑐𝑒!
من هرگز یک اشتباه را دو بار تکرار نمیکنم!
@mahee_man