#داستان_نماز
#فکرپریشان_درنماز
🍄🌱🍄🌱🍄🌱🍄
❣سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از #نماز منبر رفتند.
در ضمن توصیه به لزوم #حضورقلب_درنماز فرمودند: "روزی پدرم میخواست #نمازجماعت بخواند.
من هم جزء جماعت بودم .
ناگاه 💂♂مردی به هیئت دهاتی وارد شد.
از صفوف عبور کرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت.
مؤمنین از اینکه یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ☹️ناراحت شدند.
او اعتنایی نکرد و در رکعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند.
همان جا نشست و مشغول 🥖نان خوردن شد.
چون نماز تمام شد 😠مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض کردند او جواب نمیداد.
✳️پدرم فرمود: چه خبر است؟
گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا کرد.
آنگاه وسط نماز قصد فُرادا کرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان میخورد.
✳️ پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی؟
در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت که در حضور همه بگو؟
گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهرهمند شوم.
♻️چون اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال واقع شدید که من پیر شدهام و از آمدن مسجد عاجز شدهام،
🦓 الاغی لازم دارم پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب کردید.
و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید.
🌀من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را بگفت و رفت.
پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت:
💠این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او کار دارم.
مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد .(۱)
📚۱- راهنمای سعادت، ص ۱۵۲.
#فدایی_مولا
#استادپناهیان ✍🏻