💥 #فوری
🛑⚫️ یک تروریست دیگر همچنان متواری است و نیروهای امنیتی در سدد دستگیری وی هستند
از شهروندان خواهشمند است در صورت رویت هرگونه اقدامات مشکوک ؛ فرد یا افرادی غیر عالی در اطراف حرم شاهچراغ و شهر شیراز به رده های امنیتی اطلاع دهید.
☎️شماره تماس جهت اطلاع وضعیت:
۱۱۳ وزارت اطلاعات
۱۱۴ سازمان اطلاعات سپاه
۱۱۶ سازمان اطلاعات فراجا
۱۱۰ سامانه جامع پلیس
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥فوری
🛑🎥اولین فیلم از وضعیت مجروحان حادثه تروریستی شاهچراغ
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 ماهیگیری از آب گلالود؛ تلاش مذبوحانه اینترنشنال برای ارتباط دادن حمله تروریستی در حرم شاهچراغ به نیروهای امنیتی!
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
😭🖤😭🖤😭🖤😭
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دلیل اصلی حادثه شاهچراغ در 50 ثانیهای
🇮🇷انتشارررررباااااااااااشمااااااااا
لطفاااااااارسانه باشید📣📣
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
🔴 تکمیلی
🔹 اعلام اسامی مجروحین حادثه تروریستی شاهچراغ(ع)
🔹 اسامی ۷ نفر از مجروحین حادثه تروریستی امروز در شاهچراغ(ع) اعلام شد:
🔹اسماعیل مقدس ۳۹ ساله
🔹محمد حسین زارع ۲۵ ساله
🔹عباس عباسی ۶۹ ساله
🔹علی کاظم کرم علی ۵۴ ساله
🔹غلام عباس عباسی
🔹محمد جهانگیری
🔹امیر زارع ۲۳ ساله
🔴عدهای نه شناختی از دشمنان ایران اسلامی دارند نه از توانمندیهای دستگاه اطلاعاتی امنیتی کشور باخبرند، فقط خودتحقیرند!
ما درمقابل دهها سرویس امنیتی پیشرفتهِ متفکر همچون موساد، سیا و... و چند بازوی انتحاری بدونفکر تکفیری همچون #داعش قرار داریم!
با این حال #ترور_کور نشان از استیصال دشمن است نه قدرت آن!
#شاهچراغ
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین فیلم از دوربین های مدار بسته حرم شاهچراغ و لحظه ورود تروریست داعشی 😭
❖▩═●••🖤🖤🖤••●▩═❖
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏰ به یاد مولا به رسم هر شب🕊
💔بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🌟اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
💔وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
🌟وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
💔وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
🌟وَ ضاقَتِ الاَْرْض
💔وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
🌟وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
💔وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
🌟وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌟یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ
💔اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ
🌟 وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران
💔یا مَوْلانایاصاحِبَ الزَّمانِ
🌟الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
💔اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🌟السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
💔الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌟یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
💔بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
═✧❁🖤❁✧═
https://eitaa.com/joinchat/3009020040Ce3795db469
═✧❁🖤❁✧═
❀
#ناحله
#قسمت_هشتاد_و_شش
🔵پس بگو بدبخت همش داشت به شاس بازیم میخندید و مسخرم میکرد
ای وای من.
کل راه تو این فکر بودم که الان محمد چی فکر میکنه راجع بهم .
خیلی اوضاع احوال داغونی بود
دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار.
یک ساعت از اینکه تو ماشین نشسته بودیم میگذشت.
به جاده نگاه کردم.
نزدیک خونه خاله اینا شده بودیم
چادرمو درست کردمو خودمو تو دوربین موبایلم نگا کردم.
به به.
تو نگاه کردن به جوشای صورتم که بدون کرم پودر زیاد بدم نبود غرق بودم که ماشین ایستادو بابا گف:
+پیاده شین.رسیدیم
مامان پیاده شد
منم پیاده شدم و کولم رو از صندوق برداشتم.
در خونه ی خاله رو زدم که باز کنه.
چند ثانیه گذشت که اقا محمود شوهر خالم درو باز کرد.
باهاش سلام و علیک کردم و رفتم تو .
__
🔵محمد:
حال روحی روانیم داغون بود!
حتی بعد از چهلم بابا تنها ترم شده بودم.
واقعا هیچکی نبود!
هیچی!
هیچ حس و حالی نداشتم.
دیگه بیشتر تهران بودم و خیلی کم برمیگشتم شمال.
ولی دلم واسه ریحانه خیلی میسوخت. بعد از پدر و مادرش پناهش ما بودیم.
بعد از اون تصادف مضخرف همه ی زندگیشو از دست داده بود.
مادر،پدر،خانواده.
حالا که یک دفعه همه ی مارو هم از دست داده بود.
نمیدونم یه دخترِ ۱۸، ۱۹ ساله چقدر توان داره و میتونه تحمل کنه.
یادمه بعد از فوت مامان حتی افسردگی گرفته بود ولی نمیدونستم با شهادت بابا کنار اومده یا نه.
فقط حضرت زهرا باید کمکش کنه.
همه ی دل نگرانیم از این به بعد اون بود.
باید زودتر میرفت سر خونه زندگیش!
چون من نبودم اکثرا بود خونه ی مادرشوهرش.
هر وقتم که میگفتم بره خونه داداش علی از خجالت گریش میگرفت.
دلم براش میسوخت.
هر چند وقت یکبار با روح الله تماس میگرفتم و میگفتم که حواسش خیلی به ریحانه باشه.
خدارو شکر که روح الله بچه ی خوبی بود و ریحانه هم خیلی دوستش داشت.
ولی بیشتر از جانب خانواده ی روح الله میترسیدم.
روزهای تکراری پشت سرهم میگذشت وشاید هیچی نبود که حالمو رو به راه کنه.
آرومم کنه.
فشارهای روم زیاد بود.
از این طرف داغ بابا و مامان.
از طرف دیگه حال بد رو
ادامه دارد...
نویسندگان: #فاطمه_زهرا_درزی و #غزاله_میرزاپور