۱۱روز تا عید بزرگ غدیر
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸
✦࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بح بح!👏🏻•🤍•
#ڪلیپ غدیری:)😉🎈
اعتراف جنجالی وعجیب روحانی معروف اهل تسنن،،، مولوی طارق جمیل
نشرررررررباااااااااااشمااااااااااااا
(🌷من کنت مولا فهذا علی مولاه🌷
کاش یک روز تمام اهل دنیا متوجه ی مفهوم این جمله ی حضرت محمد ص شوند🤲)
یازده روز تا عید غدید خم☺️
#ظهوربسیارنزدیکه
#مواظب_غربال_آخرالزمان_باشید
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
⚘🌸🍃•.⚘.•´ 🍃🌸
✦࿐჻ᭂ🎀჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
#رمزورود
#لبیک_یااباصالح_المهدی_ادرکنی
38.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#وقایعآخرالزمان
🔴 دو خورشید در آسمان
🔹️ جدیدترین فیلم رصدی از ستاره نیبیرو در کنار خورشید / کالیفرنیا _ ایالات متحده
🔹️ این دو خورشید با تست اشعه گاما توسط مارشال مسترز ( محقق برجسته جهانی دانش نیبیرو ) کاملا تایید شده است
#اخرالزمان
#نیبرو
#عذاب_استیصال
⏤͟͟͞͞🌺منتظران ظهور#ظهورنزدیکه ⏤͟͟͞͞🌺
#رمزورودلبیک_یامهدی
╭────────┈➤🦋
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
╰────┈➤🦋
اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
#وقایعآخرالزمان
🔴 گلوبالیست ها از همه چیز آگاه هستند
نگاهی به ظاهر Nibiru+Sun با نماد Mastercard بیندازید.
#طارق
#اخرالزمان
⏤͟͟͞͞🌺منتظران ظهور#ظهورنزدیکه ⏤͟͟͞͞🌺
#رمزورودلبیک_یامهدی
╭────────┈➤🦋
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
╰────┈➤🦋
اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
🔥 #فتنه_شام قبل #ظهور در یک نگاه
💢 ترکیب دو حدیث #رجفۀ_الشام از #امام_علی علیهالسلام و حدیث جابر جُعفی از #امام_باقر علیهالسلام و مرور پیشبینی شگفتانگیز اهلبیت از مراحل #فتنه_شام (#جنگ_سوریه در آخرالزمان) قبل از ظهور #امام_مهدی علیهالسلام:
1⃣ #اختلف_الرمحان: اختلاف و نزاع دو #پرچم اصهب (حاکمیت سوریه قبل از سفیانی) و ابقع (معارضین داخلی حکومت)
2⃣ #رجفۀ_الشام: #جنگ دو پرچم #اصهب و #ابقع در سوریه، با کشتههای بسیار در نتیجه وقوع جنگ سوریه
3⃣ #البراذین_الشهب_المحذوفة: حضور تجهیزات پیشرفته نظامی و جنگی و طرفهای مختلف در تقابل نظامی #جنگ_سوریه؛ مثل رایات الاصفر یا صاحبان #پرچمهای_زرد رنگ که از غرب سوریه (لبنان) به صحنه تحولات وارد میشوند.
4⃣ شنیدهشدن ندای فتح از دمشق: ورود نظامیان پرچمهای زرد به صحنه تحولات میدانی فتنه شام و شنیده شدن ندای پیروزی و #بشارت_فتح از دمشق (#جشن_پیروزی غلبه نسبی جریان اصهب بر ابقع)
5⃣ #خسف_دمشق یا #خسف_حرستا: فرورفتن محور جابیه-حرستا در زمین احتمالا ناشی از #زلزله_دمشق (شاید سیل و انفجار) که منجر به تخریب بخشهایی از #مسجد_اموی_دمشق نیز میشود.
6⃣ #مارقة_الشام: استقلالطلبی #کردهای_سوریه و درخواست تجزیهطلبی کردها از دولت مرکزی #سوریه
7⃣ #هرجالروم: هرج و مرج جهانی قبل از #ظهور، خصوصا در کشورهای غربی
8⃣ حمله #اخوانالترک به جزیرۀ الشام: #حمله_نظامی ترکها و متحدین ترکیه (تروریستهای ارتش آزاد و سایر تکفیریها و معارضین، که خود بخشی از جریان ابقع هستند) به شمال شرق سوریه (حسکه، رقه و #دیرالزور) جهت برخورد با مارقهالشام (تجزیهطلبان و کردهای سوریه که هممرز با ترکها هستند و در مراحل قبلی اعلام استقلال کردهاند)
9⃣ #مارقه_الروم در #فلسطین: ورود نظامیان غربی به #رمله فلسطین در حمایت از #اسرائیل [پس از #هرج_الروم ذکر شده در مراحل قبلی فتنه شام، محور شیعی زمینهساز ظهور یعنی #جبهه_مقاومت شیعی، از فرصت استفاده کرده و در فرآیند #آتش_مشرق به تنبیه #یهود_مفسد، فتنهگر و اشغالگر #فلسطین خواهند پرداخت که در قرآن به #سرکوب_اول #یهود مفسد، #اسرائیل اشغالگر، تعبیر شده. #نابودی_اسرائیل پس از ظهور و در #سرکوب_نهایی توسط لشگریان امام زمان به وقوع خواهد پیوست]
🔟 #خروج_سفیانی از #وادی_یابس: سفیانی از #درعا در مرز سوریه و #اردن خروج میکند. #سفیانی آخرین تیر ترکش محور #دجال، #آخرین_مهره_یهود و غربیها جهت جلوگیری از #ظهور_امام_مهدی علیهالسلام است.
💥 السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷
❖▩═●••🍃🌺🍃••●▩═❖
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
⭕️جوّ حاکم قبل از ظهور
جهانی پر از ستم، فساد و تباهی، روزگاری تهی از امنیت اخلاقی و روانی، حیاتی به دور از معنویت و پاکی و اجتماعی پر از تجاوزها و پایمال کردن حقوق زیردستان، محصول عملکرد انسان های دوران غیبت است.😢
آنچه در روایات فراوان به آن تصریح شده، پر شدن جهان از ستم است. البته این به معنای ظالم شدن همه انسان ها نیست، بلکه همچنان راه خدا، رهروان خود را دارد و عطر فضیلت ها در محیط های گوناگون به مشام می رسد.👌
بنابراین، جهانِ پیش از ظهور اگرچه دوران تلخی است، ولی به دوره شیرین ظهور پایان می پذیرد😊و اگرچه روزگار فساد و ستمگری است، اما پاک بودن و دیگران را به خوبی ها دعوت کردن، از وظایف حتمی منتظران است✅ و در تعجیل فرج آل محمد صلی الله علیه و آله تأثیر مستقیم دارد؛ چنان که امام مهدی(عج) می فرماید: «ما را از شیعیان باز نمی دارد، مگر آنچه از کردارهای آنان که به ما می رسد و ما را ناخوشایند است و از آنان روا نمی دانیم».😔
⏤🌺منتظران ظهور#ظهورنزدیکه ⏤🌺
#رمزورودلبیک_یامهدی
╭────────┈➤🦋
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
╰────┈➤🦋
اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۱_۰۹_۲۴_۱۵_۰۲_۰۴_۲۶۵.mp3
10.17M
عاشق نشدم، لایق دیدار تو باشم
من باهمه بودم ولی با تو ننشستم😭😭😭😭😭😭😭
⏤͟͟͞͞🌺منتظران ظهور#ظهورنزدیکه ⏤͟͟͞͞🌺
#رمزورودلبیک_یامهدی
╭────────┈➤🦋
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
╰────┈➤🦋
اللهمعجللولیڪالفرج 🤲
#ناحله
#قسمت_چهل_و_سوم
به محض وا کردن در حیاط با ریحانه و محمد مواجه شدم.
روسریمو تا چشام جلو کشیدم .
خیلی خجالت میکشیدم.
دلم نمیخواست چش تو چش شیم.
محمد رو زمین نشسته بودُ و دستش رو سرش بود.
عصبی سرشو انداخته بود پایین.
صورتشو نمیدیدم.
ریحانه هم رو به روش وایستاده بود و باهاش حرف میزد.
حس کردم محمد الان میاد منو لِه میکنه.
دلم داشت از قفسه سینم بیرون میزد.
داشتم نگاشون میکردم که محمد متوجه حضور من شد .
سرشو که آورد بالا دیدم صورتش تا بناگوش سرخه.
قرمزِ قرمز.
ریحانه کتکش زد ینی؟
جریان چیه یاخدا
گریه کرده بود؟
درآنِ واحد ازجاش پاشد و با یه حرکت در حیاطو باز کرد و رفت بیرون و خیلی محکم درو بست.
بی ادب !!!
اون اومد داخل بدون در زدن.
مگه من مقصر بودم؟؟
به من چه د لنتییی!!
اه اه اه لعنت به این شانس.
ریحانه هم که حالا فهمیده بود من اومدم بیرون اومد سمتم
+عه کجا؟ چرا پاشدی؟
_میخوام برم . دیر شده دیگه.
خیلی مزاحمتون شدم.
به داداشتم بگو که برگردن!
کسی که باید میرفت من بودم
ایشون چرا؟
ولی ریحانه به خدا.....
نزاشت ادامه بدم دستمو کشید و بردتم تو اتاقش.
دیگه اشکم در اومده بود .
تا حالا هیج احدی باهام اینجوری رفتار نکرده بود .
منو دید از خونه رفت بیرون درو محکم بست.
بی فرهنگ .
ازش بدم میومد.
دلم میخواست گلدونِ تو حیاطشونو تو سرش خورد کنم
خب غلط میکنم
خب بیجا میکنم
خب اخه این پسر خیلی فرق میکنه!
اصلا واس چی قبول کردم بیام.
خونشون.
با خودم کلنجار میرفتم.
رو به ریحانه گفتم
_جزوه ها رو گذاشتم برات.
خودم نمیخوامشون الان بعدا ازت میگیرم.
بزار برم خواهش میکنم.
+نه خیر نمیشه.
داداشم گف ازت عذر خواهی کنم.
خیلی عجله داشت.
بعدشم اخه تا الان من هیچکدوم از دوستامو نیاورده بودم خونمون ...
برا همین ...
ببخشش گناه داره فاطمه .
خودش حالش بدتره .
رومو ازش برگردوندم و تکیه دادم به دیوار و زانوهانو بغل کردم.
تو فکر خودم بودم که صدای محمد و شنیدم دوباره که داشت با باباش صحبت میکرد.
خیلی مبهم بودم متوجه نمیشدم.
رو به ریحانه کردمو
_باشه حلال کردم. برم حالا؟
بابام بیاد ببینه نیستم شاکی میشه به خدا.
+باشه باشه برو وقتتو گرفتم تو رو خدا ببخشید.
پاکتی که برام به عنوان عیدی اورده بود و گذاشت تو کولمو زیپشو بست.
تشکر کردم و ازش خدافظی کردم
از جام پاشدم واز اتاقش بیرون رفتم .
این دفعه بدونِ اینکه به کسی حتی باباش نگاه کنم رفتم سمت در که باباش دوباره صدام کرد.
+حالا جدی میخوای بری ؟
_بله با اجازتون.
+کسی میاد دنبالت دخترم؟
_نه باید تاکسی بگیرم برا همین زودتر دارم میرم حاج اقا.
+این جا که خطرناکه نمیشه که تنها بری.
داشتیم حرف میزدیم که محمد از جاش پا شد.
کولشو برداشت از باباش خدافظی کرد سرشو بوسید و باباشم بهش دست داد.
یه چیزی داد به ریحانه بدون اینکه حتی بم نگا کنه درو باز کرد که باباش صداش زد
_محمد جان؟؟؟
با صدایی که گرفته بود گفت
+جانم حاج اقا؟
_حتما الان میخوای بری گل پسر؟
+اگه اجازه بدین
_مواظب خودت باشی تو راها.
با سرعت نرون باشه بابا؟
+چشم حاجی من برم دیگه خیلی کار دارم.
شما کاری دارین؟
_دوستِ خواهرتو تو راه میرسونی؟خیابون ما خلوته نمیشه تنها بره!
محمد که تا حالا سرش پایین بود و به جوراباش نگا میکرد سرشو اورد بالا و زل زد به باباش.
+اخه چیزه....
من خیلی.....
نزاشتم ادامه بده حرفشو که بیشتر از این کنف شم .
بلند گفتم
_نه حاج اقا دست شما درد نکنه بیشتر ازین زحمت نمیدم خودم میرم اگه اجازه بدین خدانگهدار.
اینو گفتمو سریع از خونه زدم بیرون.
بندای کفشمو بستم و رفتم سمت در حیاط.
وقتی بازش کردم صدای محمدُ شنیدم.
+خانم؟
با من بود؟
بهت زده برگشتم سمتش
چیزی نگف سرش مث همیشه پایین بود.
تو دلم یه پوزخند زدم.
+پدر جان فرمودن برسونمتون.
رومو برگردوندم .از حیاط رفتم بیرون.
_نه مرسی خودم میرم! زحمت نمیدم.
با یه لحن خاصی گفت:
+چوب میزنید؟
میرسونمتون.
دلم یه جوری شد .
صبر کردم تا بیاد .
دزدگیر ماشینشو زد.
کولشو گذاشت تو صندوق و گفت
+بفرمایید
پشت ماشینش نشستم.
داشتم به رفتارش فکر میکردم.
سرمو تکیه دادم به پنجره ماشین و تو افکارم غرق شدم.
چقدر خوبه این بشر ...
فکر میکردم خیلی پست تر ازین حرفا باشه!
یا شایدم یه مذهبی نمای بدبخت.
صداش اکو شد تو مغزم
"چوب میزنید"!!!!
از کارش پشیمون شده بود
دلم براش سوخت .
با این اخلاقِ نامحرم گریزی ای که داشت اصلا نمیشد باهاش حرف زد.
تو افکار خودم غرق بودم.
که دیدم برگشته سمتِ من
+خانم!!!
رشته افکارم پاره شد
_بله؟؟؟
+کجا برسونمتون؟
_زحمتتون شد .شریعتی!
به جاده نگاه کردم دیدم وایستاده سر خیابونمون
از حرفم خجالت کشیدم.
خیلی شرمنده شدم.
مث اینکه از دفعه ی قبلی که منو رسونده بود یادش بود که خونمون کجاست...
#فاء_دال
#غین_میم
.