فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجب ماهِ خود خداست!
سر طناب خدا را بگیر و بالا بیا !
✴️ فقط به یک شرط ...
#أین_الرجبیون
#استاد_شجاعی
قرار چهارشنبه ها
🌸🍃____🦋🦋____🍃🌸
#ظــهور_خیلی_نــزدیکہ...
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲
🍁با ما همراه باشید در
محفل منتظران ظهور
eitaa.com/mahfel_montazeran3
#ماه_خودسازی
در این #ماه_رجب از خدا کم نخواهید
رشته بین ما و خدای متعال امیرالمومنین ع است، فرمودند رجب ماه امیرالمومنین است، شعاع ولایت امیرالمومنین در این ماه است و لذا این ماه رشته بین ما و خدا است
انسان گرههای زیادی داره اما وقتی میرسه به ماه رجب، به ماهی رسیده که خدا قراره گرههاشو...
باز کنه...
لذا یکی از اون دعاهایی که ما میخونیم ( یا من ارجوه لکل خیر )، ای کسی که امید دارم به او برای هر خیری... به ما گفتن هر خیری که میخاید الان زمانشه، چون الان رشته الفت و دوستی برقراره و فضا دوستانه ست پس هرچی میخای الان موقشه..
اگر خدا میخواست نده و اجابت نکنه نمیگفت که منو بخونید.....
#استاد_شجاعی
قرار چهارشنبه ها
🌸🍃____🦋🦋____🍃🌸
#ظــهور_خیلی_نــزدیکہ...
🌹اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲
🍁با ما همراه باشید در
محفل منتظران ظهور
eitaa.com/mahfel_montazeran3
ورزش باستانی
#قسمت_سوم
آن شب را فراموش نمی کنم ابراهیم شعر میخواند. دعا می خواند و ورزش می کرد. مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول شنای زورخانه ای بود. چند سری بچه های داخل گود عوض شدند اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسی توجه نمی کرد. پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه می کرد. پیش من آمد ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی :گفت ،آقا این جوان کیه؟! با تعجب گفتم چطور مگه؟ گفت من که وارد شدم ایشان داشت شنا می رفت. من با تسبیح شنا رفتنش را شمردم تا الان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصد تا شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم میخوره» وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی کرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!
:گفت
البته ابراهیم این کارها را برای قوی شدن انجام میداد همیشه می برای خدمت به خدا و بندگانش باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می کرد که: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن. ابراهیم در همان ایام یک جفت میل و سنگ بسیار سنگین برای خودش تهیه کرد. حسابی سرزبان ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتی دیگر جلوی بچه ها چنین کارهائی را انجام نداد می گفت این کارها عامل غرور انسان می شه. می:گفت مردم به دنبال این هستند که چه کسی قوی تر از بقیه است. من اگر جلوی دیگران ورزشهای سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم می شوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و این کار اشتباه است. بعد از آن وقتی میاندار ورزش بود و میدید که شخصی خسته شده شده و کم آورده، سریع ورزش را عوض می کرد.
اما بدن قوی ابراهیم یکبار قدرتش را نشان داد و آن، زمانی بود که سید حسین طحامی قهرمان کشتی جهان و یکی از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش می کرد.
#قسمت_سوم
#سلام_بر_ابراهیم۱
#پهلوان
#قسمت_اول
حسین الله کرم
سید حسین طحامی کشتی گیر قهرمان جهان به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ورزش می کرد.
هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمی رفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و :گفت حاجی کسی هست با من کشتی بگیره؟ حاج حسن نگاهی به بچه ها کرد و گفت ابراهیم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد، یا خاک شود می بازد. کشتی شروع شد. همه ما تماشا میکردیم مدتی طولانی دو کشتی گیر درگیر بودند. اما هیچکدام زمین نخوردند. ،کند این کشتی پیروز نداشت فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب ،شجاعی، ماشاء الله پهلوون! بعد از کشتی سید حسین بلند بلند میگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان
***
ابراهیم ورزش تمام شده بود. حاج حسن خیره خیره به صورت ابراهیم نگاه می کرد. آمد جلو و با تعجب :گفت چیزی شده حاجی!؟
http://eitaa.com/mahfel_montazeran3
#سلام_بر_ابراهیم۱
#پهلوان
#قسمت_دوم
حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت :گفت: تو قدیم های این تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهای حاج سید حسن رزاز و حاج صادق بلور فروش، اونها خیلی با هم دوست و رفیق بودند. توی کشتی هم هیچکس حریفشان نبود. اما مهمتر از همه این بود که بنده های خالصی برای خدا بودند.
همیشه قبل از شروع ورزش کارشان رو با چند آیه قرآن و یه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود برای آقا ابا عبد الله الا شروع می کردند. نفس گرم حاج محمد صادق و حاج سید حسن، مریض شفا می داد. بعد ادامه داد: ابراهیم، من تو رو یه پهلوون میدونم مثل اونها! ابراهیم هم لبخندی زد و گفت نه ،حاجی، ما کجا و اونها کجا. بعضی از بچه ها از اینکه حاج حسن اینطور از ابراهیم تعریف می کرد،
ناراحت شدند.
فردای آن روز پنج پهلوان از یکی از زورخانه های تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش با بچه های ما کشتی بگیرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود بعد از ورزش کشتی ها شروع شد. چهار مسابقه برگزار شد دو کشتی را بچه های ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتی آخر کمی شلوغ کاری شد! آنها سر حاج حسن داد میزدند حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود. من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچه های مهمان است آنها هم که ابراهیم را خوب میشناختند مطمئن بودند که میبازند. برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور! همه عصبانی بودند. چند لحظه ای نگذشت که ابراهیم داخل گود آمد. با لبخندی که بر لب داشت با همه بچه های مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت.
بعد هم گفت: من کشتی نمیگیرم همه با تعجب پرسیدیم: چرا !؟ کمی مکث کرد و به آرامی :گفت دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرف ها و کارها ارزش داره
بعد هم دست حاج حسن را بوسید و با یک صلوات پایان کشتی ها را اعلام کرد. شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم اما برنده واقعی فقط ابراهیم بود. وقتی هم میخواستیم لباس بپوشیم و برویم حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهمیدید چرا گفتم ابراهیم پهلوانه!؟
ما همه ساکت بودیم حاج حسن ادامه داد ببینید بچه ها، پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
ابراهیم امروز با نفس خودش کشتی گرفت و پیروز شد. ابراهیم به خاطر خدا با اونها کشتی نگرفت و با این کار جلوی کینه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
***
داستان پهلوانی های ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهای پیروزی انقلاب پیش
آمد.
بعد از آن اکثر بچه ها درگیر مسائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانی خیلی کمتر شد. تا اینکه ابراهیم پیشنهاد داد که صبح ها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانیم و بعد ورزش کنیم و همه قبول کردند. بعد از آن هر روز صبح برای اذان در زورخانه جمع می شدیم. نماز صبح را به جماعت میخواندیم و ورزش را شروع می کردیم. بعد هم صبحانه مختصری و به سر کارهایمان میرفتیم. ابراهیم خیلی از این قضیه خوشحال بود چرا که از طرفی ورزش بچه ها تعطیل نشده بود و از طرفی بچه ها نماز صبح را به جماعت میخواندند
http://eitaa.com/mahfel_montazeran3
#سلام_بر_ابراهیم۱
#پهلوان
#قسمت_سوم
همیشه هم حدیث پیامبر گرامی اسلام را می خواند:« اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داری تا صبح محبوبتر است.» با شروع جنگ تحمیلی فعالیت زورخانه بسیار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه
حضور داشتند.
ابراهیم هم کمتر به تهران می.آمد یکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستانی خودش را برد و در همان مناطق جنگی بساط ورزش باستانی را راه اندازی کرد.
زورخانه حاج حسن توکل در تربیت پهلوانهای واقعی زبانزد بود. از بچه های آنجا به جز ابراهیم جوانهای بسیاری بودند که در پیشگاه خداوند پهلوانیشان اثبات شده بود! آنها با خون خودشان ایمانشان را حفظ کردند و پهلوانهای واقعی همینها
هستند.
دوران زیبا و معنوی زورخانه حاج حسن در همان سالهای اول دفاع مقدس، با شهادت شهید حسن شهابی مرشد زورخانه شهید اصغر رنجبران(فرمانده تیپ عمار و شهیدان ،سید صالحی، محمد شاهرودی، علی خرمدل، حسن زاهدی سید محمد سبحانی سید جواد مجد ،پور ،رضا پند حمد الله مرادی رضا هوریار، مجید فریدوند، قاسم کاظمی و ابراهیم و چندین شهید دیگر و همچنین جانبازی حاج علی نصر الله مصطفی هرندی و علی مقدم و همچنین در گذشت حاج حسن توکل به پایان رسید. مدتی بعد با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مسکونی، دوران ورزش باستانی ما هم به خاطره ها پیوست.
http://eitaa.com/mahfel_montazeran3
Ba-Man-Mehraban-Bash-05.mp3
1.49M
#با_من_مهربان_باش
#فصل_پنجم
( با خدای خویش اینگونه سخن بگوییم) #دکتر_مهدی_خدامیان_آرانی
باب عرفان و معنویت و نیایش با خداوند
از ویژگی های برجسته نویسنده برخورداری از قلمی زیبا، دلنشین و ادبی درعین تسلط داشتن به منابع دینی و روایی است
eitaa.com/mahfel_montazeran3
⏰ به یاد مولا به رسم هر شب🕊
💔بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🌟اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
💔وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
🌟وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
💔وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
🌟وَ ضاقَتِ الاَْرْض
💔وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
🌟وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
💔وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
🌟وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌟یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ
💔اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ
🌟 وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران
💔یا مَوْلانایاصاحِبَ الزَّمانِ
🌟الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
💔اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🌟السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
💔الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌟یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
💔بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
═✧🌷🌷✧═
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
═✧🌷🌷✧═