🌠☫﷽☫🌠
🍃#رسول_خدا (ص)
🔴با ريختن اوّلين قطره خون #قربانى [به زمين]، صاحب قربانی آمرزيده مى شود.
🔴خداوند #عید_قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند؛ پس از گوشت قربانی به ايشان بخورانيد.
ثواب الأعمال، ص ۵۹
╭—═━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━═
@mahfeleemamreza
╰═—━⊰🌸☀️☀️🌸⊱━—═╯
#قربانی 1
بابام از وقتی که یادمه اعتیاد داشت و بدجوری به مواد وابسته بود. مادر بیچاره م هم سر همین قضایا دق کرد و مرد.
روزی که مادرم سکته کرد رو خیلی خوب یادمه. تنها امیدم رو تو این زندگی از دست داده بودم. به سرم زد که خودکشی کنم با خودم میگفتم دیگه بعد مادرم چطوری زندگی کنم ؟ من که کسی رو نداشتم جز مادرم. الانم که دیگه مادرم رفت و تنها شدم.
خیلی احساس تنهایی میکردم. شب و روز نماز میخوندم تا شاید خدا به دل آرامش بده اما پدرم مرد خیلی ظالمی بود. یادمه یه بار سر نماز اومد و بدون هیچ دلیلی شروع کرد به کتک زدن من . اما من نمازمو قطع نکردم . کتک هاش هر لحظه بیشتر میشدن و دردش رو تا استخوان هامم حس میکردم. اشک میریختم و از خدا کمک میخواستم.
ادامهدارد.
کپی حرام.
#قربانی 2
بیست سالم شد که بابام به خاطر مواد معامله م کرد با یه مرد دیگه که بدتر از خودش بود! باورم نمیشد که در این حد پدرم ظالم باشه که تنها بچه شو با یه مواد کوفتی عوض کنه. گریه کردم و التماسش کردم که این کارو باهام نکنه زجه زدم که بابا این کارو با من که دخترتم نکن. بابا این ظلمرو در حقم نکن من نمی تونم طاقت بیارم . اما پدرم بی اهمیت به التماس هام منو به عقد محمود در آورد.
محمود هم اعتیاد داشت بدجوری. اما اون جور که به نظر میرسید مثل پدرم ظالم نبود. دو هفته از عقدمون گذشت که محمود غیبش زد و کسی هم ازش خبر نداشت.مادرش رفت کلانتری و مشخصاتش رو داد اما پلیس هم نتونست ردی ازش پیدا کنه.
مادرش شروع کرد به کنایه انداختن به من....
ادامه دارد.
کپی حرام.
#قربانی 3
که چیکار کردی با پسرم که یک ماه نشده فراری شد! من کهکاری به کار محمود نداشتم چرا این کارو کرد؟ با اینکه سن کمی داشتم ولی تمام وظایف همسری رو خوب انجام دادم و در نهایت اینطوری غیبش زد و من بلاتکلیف موندم.
چیزی نگذشته بود از غیب زدن محمود که فهمیدم حامله ام! و همین کافی بود برای آوار شدن دنیا رو سرم.
ازدواج یهویی و غیب شدن شوهر معتادم کافی نبود الان بچه توی شکمم هم اضافه شد.
باید چیکار میکردم؟ اگه بچه رو به دنیا میآوردم چطوری دست تنهایی بزرگش میکردم. خدایا عجب بلاتکلیفی داشتم.
کمکم کن خدایا من تنهایی طاقت این همه غصه رو ندارم. نمیتونم تحمل کنم . کار روز و شبم شدن بود گریه کردن. مادرشوهرم هم مدام میاومد بهم سرکوفت میزد که تو پسر منو فراری دادی بدشگون.
ادامه دارد.
کپی حرام
#قربانی 5
احساس میکردم که این هدیه خداست. امیدی بود که خدا بهم داد . اسمش رو مرسانا گذاشتم به معنی هدیه خدا.
بعد از به دنیا اومدن مرسانا مادرشوهرم با بی رحمی مارو انداخت بیرون. گفت که حالا محمود نیست منم عروس نمیخوام. دوستم هدیه که برای زایمان بهم کرد یه اتاق خالی تو خونه خودشون بهم داد خدا خیرش بده خیلی در حقم لطف کرد. همون سال با اینکه مرسانا کوچیک بود اما نشستم و برای کنکور خوندم . هدیه هم کمکم کرد و میگفت ساناز تو میتونی مطمئنم قبول میشی.
کنکور رو شرکت کردم و منتظر موندم برای نتیجه ش .
از خدا میخواستم کمکم کنه . حالا که مرسانا رو بهم داده بتونم ازش نگه داری کنم و بزرگش کنم.
بلاخره نتایج کنکور اعلام شدن...
ادامه دارد.
کپی حرام.