eitaa logo
محفل امام رضایی ها
3.1هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1 من فقط یه برادر داشتم به اسم سامان که ۲۴ سالش بود..... سامان درسش رو همون دیپلم کنار گذاشت... اصلا به فکر زندگی نبود... خیلی عصبانی بود و مدام دعوا می کرد ... سالی چند بار دستگیرش می کردند اما پدر و مادرم با سند و وثیقه آزادش می کردن... از اونجایی که همین یه پسرو داشتن خیلی بهش اهمیت می دادن... خودم ۲۸ سالم بود که دو سال از ازدواجم می گذشت. شوهرم همیشه منو به خاطر کارای برادرم تحقیر می کرد . می گفت برادرت همش دنبال لات بازیه و خانواده ت هم حاضر نیستن جمعش کنن. حق با شوهرم بود و منم مجبور بودم این کنایه هارو تحمل کنم. از یه طرف مادر بیچاره م که مدام دلشوره برادرم رو داشت . ادامه دارد. کپی حرام.
2 مادرم از روی دلسوزی بهش می گفت تورو خدا دور دوستای اراذل و این کارارو خط بکش پسرم... حیف تو نیست که درگیر یه همچین چیزایی باشی ؟ پدرت می فرست خارج برو اونجا برای خودت زندگی کن ... اما برادرم نمی‌خواست قبول کنه... عادت کرده بود به این طرز زندگی... تا اینکه یه بار خبر آوردن که سامان همراه دوستاش با یه عده دعواشون شده .. اونطور که گفتن وسط خیابون دعوا راه انداختن و بعدش هم با اسلحه هم دیگه رو به رگبار گرفتن ...‌ اون وسط هم‌دو برادر بی گناه که داشتن دعوا رو تماشا می کردن گلوله بهشون خورده و هردو با گلوله کشته شدن ... اون روز مادرم بدجوری دلشوره داشت .... می گفتن کار داداشم بوده که با اسلحه به اون برادرهای بی گناه شلیک کرده و برای همین حکم اعدام بهش می دادن.... مادرم وقتی که شنید از هوش رفت .... بیچاره دیگه طاقت این یکی رو نداشت . نمی تونستم باور کنم یه همچین بلایی سرمون اومده . ادامه دارد. کپی حرام.
3 مامانم بعد از اینکه به هوش اومد همش می گفت دروغه و پسر من یه همچین کاری نکرده ... آره پسر من به خاطر گشتن با دوستای ناخلف لات بازی در میاره اما امکان نداره تفنگ دست بگیره و آدم بکشه! نه کار پسر من نیست ... خیلی دلم میخواست که حرفای مامان درست باشن... وقتی بابا برگشت خونه همراه با هومن شوهرم بود .. خیلی قیافشون توهم بود ... مامان با گریه بازم اون حرفارو زد که بابا یه لحظه کنترل خودشو از دست داد و با فریاد گفت _ بسه دیگه خانم ! پسرت سامان قاتل شده و الانم فراری! پسرت جون دو تا آدم رو گرفته با این حال توهنوزم داری می گی کار اون نبوده ؟ مامان اصلا حالش خوب نبود .. جیغ و داد می کرد که باید پسرمو نجات بدین و گرنه منم خودمو می کشم ! من بدون پسرم نمی تونم زندگی کنم.... ادامه دارد . کپی حرام.
4 از اون‌روز دیگه خبری از سامان‌نبود... حرفای مردم در مورد لات بازی های سامان کم بود الان می گفتن که قاتلم شده ! دیگه‌رو نداشتم که تو محل سر بلند کنیم... مادرم اصلا اوضاع خوشی نداشت پدرم می ترسید که بلایی سر خودش بیاره ... برای همین به فکر چاره ای افتاد که برادرم رو تبرئه کنه ... پدرم با وکیل ماهری حرف زد و پیشنهادش این بود که شاهد بخرن برای اینکه شهادت بدن که قتل کار دوست سامان بوده ... از اونجایی که دوربین تو اون خیابان نصب نبود و چیزی ثبت نشده بود کار چنان سختی نبود . با این حال من به پدرم التماس کردم که این کارو نکنه... گناه داشت که قتل رو گردن یکی دیگه بندازه ... مادرم می گفت برای من همین که پسرم تبرئه بشه کافیه ! دیگه مهم نیست که کسی دیگه مجازات بشه .. ادامه دارد. کپی حرام.
5 پدرم به خاطر مادرم رفت و با پول شاهد خرید بعدش هم خیلی راحت دوست برادرم رو متهم کردن همون دوستش که موقع دعوا کنار هم بودن ... و اینطوری دادگاه اون رو محکوم به اعدام کرد بر خلاف تصور پدرم برای سامان هم حکم ۱۰ سال زندان رو دادن... که پدرم به خاطر اینکه حال مادرم بد نشه هر طور شد داداشم رو از مرز فراری داد... اصلا حالم خوب نبود... باورم نمی‌شد که پدر و مادرم انقدر سنگدل باشن که به خاطر نجات جون سامان یکی دیگه رو قربانی کنن... درسته که حال مادرم بد بود اما اون جوون هم مادر داشت‌ که بی گناه متهم شد .. قتل کار سامان بود اینو خودش گفت . مادرم خوشحال بود می گفت همین که پسرم سلامت باشه کافیه .. مادر محمد دوست سامان بارها اومد جلو خونمون و با گریه می گفت پسر شما قاتل بوده چرا پسر منو متهم کردین ؟ چون پول دارین به خیالتون می تونید پسر خودتون رو تبرئه کنید ؟ بی فایده بود چون سامان از کشور فراری شد و محمد، دوست سامان، رو چند ماه بعدش اعدام کردن ... بیچاره مادرش! ادامه دارد. کپی حرام.
6 از روز تو خونه مام مدام دعوا بود... پدر و مادرم بدجوری باهم اختلاف پیدا کرده بودن...پدرم عذاب وجدان گرفته بود و مادرم رو مقصر می دونست. اوضاع خونمون اصلا خوب نبود ... خیلی دلواپس پدر و مادرم بودم . تا اینکه یه روز همسایه ها بهم زنگ زدن و گفتن از تو خونتون صدای شلیک اومده و الانم پلیس ها اینجان اتفاق بدی افتاده! دل تو دلم نبود ! خدایا چه بلایی سر پدر و مادرم اومده ؟ رفتم اونجا و وقتی پدرو مادرم رو تو اون وضعیت دیدم جلوی چشمام سیاهی رفت . پدر و مادرم هر دو کشته شده بودن .. اونطور که پلیس گفت پدرم اول به مادرم شلیک کرده و بعدش خودش رو کشته .. انگار وجدان پدرم آروم نگرفته بود از اینکه یه انسان بی گناه به خاطر رشوه هایی که اون به شاهد های قلابی داد پای چوبه دار رفت ... آره از همون اولم می دونستم ظلم بی جواب نمی مونه و خدا جواب کسی که به ناحق باعث مرگ یه جوون بشه رو میده! پ ن : این جریان و اتفاق به طور کامل واقعی در یکی از شهر های شمال استان لرستان اتفاق افتاد .. پایان. کپی حرام .