🍃🌸زیارت‌نامھ‌شھدا🌸🍃 ✨بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم✨ السَّلامُ‌عَلَیکُم‌یَااَولِیاءَاللهِ‌وَاَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یَااَصفِیَآءَاللهِ‌وَاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصَارَدینِ‌اللهِ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَرَسُولِ‌اللهِ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَفاطِمَةَسَیِّدَةِ نِسآءِالعالَمینَ،اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَ اَبی‌مُحَمَّدٍالحَسَنِ‌بنِ‌عَلِیٍّ‌الوَلِیِّ‌النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَاَبی‌عَبدِاللهِ ، بِاَبی‌اَنتُم‌وَاُمّی‌طِبتُم،وَطابَتِ‌الاَرضُ الَّتی‌فیهادُفِنتُم،وَفُزتُم‌فَوزًاعَظیمًا ، فَیالَیتَنی‌کُنتُ‌مَعَکُم‌فَاَفُوزَمَعَکُم. #شادی‌روح‌شھداصلوات •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🌷 @mahfeletabeen

#یڪ‌روایت‌عاشقانہ💞 به سوریه که اعزام‌ شده‌ بود بعضۍ‌شب‌ها‌ با‌ هم‌ در‌ فضای مجازۍ‌ چت می‌کردیم بیشتر‌ حرفهایمان احوالپرسۍ‌ بود او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم و‌اندڪ‌ آبۍ‌ می‌ریختیم‌ بر‌ آتش دلتنگۍ‌مان... روزهای آخر ماموریتش بود گوشۍ‌ تلفن‌ همراهم‌ را‌ که روشن‌ کردم دیدم‌ عباس‌ برایم‌ کلۍ پیام فرستاده‌ است...! وقتۍ‌ دیده‌ بود‌ که‌ من‌ آنلاین نیستم نوشته بود: آمدم‌ نبودۍ؛‌ وعده‌ۍ‌ ما‌ بهشت..🥲💔 همسرشهیدعباس دانشگر •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🌷 @mahfeletabeen

#زیارت‌نیابتی سلامی به نورانیت گنبد طلای✨ مولی الموحدین حضرت امیرالمومنین علیه السلام به ساحت مقدس☀️ حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا له الفدا، 💠 سلام و نماز و زیارت نیابتی از طرف ملتمسین دعا و کسانی که سفارش کرده اند، 💞 انجام شد...✅ •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🌷 @mahfeletabeen

یه قرار عاشقونه❤️ 🎙حاج امیر کرمانشاهی •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🌷 @mahfeletabeen

نایب الزیاره همه دوستان برسرمزار شهید بودیم...🤲 @mahfeletabeen

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و روضه حضرت رقیه سلام الله علیها بر سر مزار.. به نیابت از دلهای شکسته💔 🎤سرهنگ صادق بهمئی #ریارت_مزار #شهید_اسماعیل_دقایقی @mahfeletabeen

🔖 اربعین حسینی؛ آغازی بر یک پایان (۳) 🏴 #اربعین یعنی میعاد شیعیان در کنگرۀ بین‌المللی، جهانی، در یک سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است. سرزمـین خاطره‌ها، خاطره‌های باشکوه، خاطره‌های عظیم، سرزمین شهدا، مزار کشته‌شدگان راه خدا. پیروان تشیّع اینجا جمع بشوند و دست برادری و پیمان وفاداری هرچه بیشتر بدهند. 🎙️ بیانات مقام معظّم رهبری در تاریخ ۱۳۵۲/۱۲/۲۴ 📚 کتاب حلقۀ سوم «انسان ۲۵۰ساله» •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️ @mahfeletabeen

بعد از زیارت مزار پدر؛🌷 اراده کردیم عازم مزار بهترین پدر عالم شویم .... پنج شنبه ظهر بود و موقع خداحافظی دلم خیلی شکست؛ دوست داشتم شب جمعه کربلا باشم. از شهدا خواستم مرا نزد حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) یاد کنند.💔 ماشین پیدا نمیشد و ما سرمزار منتظر نشسته بودیم. فکری از ذهنم گذشت شرمسار بودم که چرا سر مزار شهید نشسته ام اما از شهید حاجت نخواستم... ناگهان گوشی همسرم زنگ زد و راننده ای پذیرفت که در آن ساعت و در اوج گرما ما را تا شلمچه ببرد. خلاصه با دوبار ماشین عوض کردن به شلمچه، کربلای ایران رسیدیم. با دل شکسته از محل شهادت شهید عبور کردیم گرچه راه را بسته بودند و نمی‌توانستیم به سمت محل زیارتی شلمچه برويم.⁉️ در شلوغی؛ گرما و هوای شرجی شلمچه به دنبال موکبی برای استراحت بوديم.. در دلم با شهید حرف می زدم که ما از امیدیه به کربلا میرویم به امید همراهی شما سختی سفرمان به همراهی تان می ارزد. مطمئنیم که کنارمان هستید.🍃 دنبال موکب شهید همدانی می‌گشتیم پارسال در آنجا یک شب اقامت خوبی داشتیم. خیلی گشتیم ولی پیدا نمیکردیم در دلم مانده بودم به شهید همدانی توسل کنم یا شهید دقایقی....✨ همینطور که حرکت میکردیم به موکبی رسیدیم که از دور شبیه موکب شهید همدانی بود. جلوتر رفتيم فاطمه با تعجب گفت: مامان اینجا موکب شهید دقایقی است.😳 در کمال ناباوری دیدم بالای درب ورودی موکب نوشته بود «حسینیه شهید اسماعیل دقایقی»❤️ بعد از پرس و جو متوجه شدم اين حسینیه همان موکب شهید همدانی در سال گذشته بود که متعلق به شهرداری منطقه یک تهران هست . و امسال دو سوله خانم ها و آقایان به نام شهیدان بقایی و دقایقی نامگذاری شده است.🌷🌷 باورم نمیشد تا به حال چنین حسینیه ای را ندیده بودم ایستادیم به عکس گرفتن...📱 در همین حین حاج آقای متواضعی که بعداً متوجه شدیم روحانی موکب است؛ به ما نزدیک شد و از ما دعوت کرد شب را در اتاقش بخوابیم خودش میخواست در موکب بخوابد...🍃 حاج آقا بدون آنکه ما را بشناسد دعوتمان کرده بود که در اتاقش بخوابیم... از او اصرار و از ما انکار. .. اصلا ما را نمی‌شناخت ..فقط به دلش افتاده بود، شاید هم شهید واسطه شده بود برای اینکه از ما پذیرایی کند؟ ما راضی نشدیم و به عکس گرفتن ادامه دادبم. حاج آقا هم با حرفهای ما راضی نشدند و از دور به تماشای ما ایستادند. کارمان که تمام شد دیدیم هنوز ایستادند و منتظر جواب ما.. بعداز صحبت های فراوان اسم و فامیل ما را متوجه شدند.. حال عجیبی داشتند که اتاق من روبروی حسینیه شهید دقایقی است و این اتفاق. چه حکمتی داشت ❤️ ..شرمنده بی صبری ام شده بودم😭 در این لحظه یاد التماس دعایم به شهدا افتادم. شب جمعه بود. اشکهایم جاری شد.. از این تجربه معنوی که احساس میکردم شهدا قدم به قدم کنارمان هستند...😭 و اطمینان از اینکه شهدا مرا نزد امام حسین علیه السلام یاد خواهند کرد.💔 زهرا دقایقی #قدم‌به‌قدم‌با‌شهداتا‌حرم‌سید‌الشهدا(ع) •••••••••═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🌷 @mahfeletabeen