eitaa logo
محفل تا جمعه ظهور
387 دنبال‌کننده
8هزار عکس
13هزار ویدیو
36 فایل
💎سلسله مباحث علمی و عملی مهدویت سخنران: حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن باقری 📆 جلسات هفتگی : جمعه ها 🗣 از اذان مغرب و عشاء (همراه با نماز جماعت و زیارت عاشورا) 🎤 ۷-۸ 👈 منبر 📖 ۸:۳۰ - ۸ 👈 زیارت آل یس 🕌 ابتدای خ خراسان ، بن بست شهید یزدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلب 1073 🔳 دو حرّ و دو ما! ▪️ گفتند: پس بگذار برگردم به مدینه یا مکّه؟ حرّ گفت: نمی شود! پس حسین(ع) دوباره فرمودند: بگذار بروم به شام یا بصره؟ گفت: اجازه ندارم! جز اینکه در همین کربلا حبست کنم! امام(ع) نهیب زدند که: مادرت به عزایت بنشیند! سر به زیر افکند و چیزی نگفت. ▫️ به ما گفت: دروغ و غیبت و... نکنید تابیایم. گفتیم: چه چیز های سختی از ما می خواهید! پس مهدی(عج) دوباره فرمودند: با این سپاه شرّ و معصیتتان مرا در کربلای غیبتم حبس خواهید نمود؟ گفتیم: صلاح خویش خسروان دانند! ▪️▪️ دیدند که به خود می لرزد، گفتند: حرّ! تو از بهترین سردارانی! گفت: خود را بین بهشت و جهنم می بینم. چندی نگذشت که حرّ را بین حسین(ع) و خودشان دیدند، که می گوید: من بودم که راه را بستم و اینک من هستم که راه را باز می کنم! ▫️▫️ پس مایی که چون حرّ راه را بستیم، می توانیم همچو او راه را باز نماییم!!! 🏴 محفل تا جمعه ظهور 🔘 عضویت در کانال 👇 🆔 @mahfelzohoor
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه مرحوم آیت الله (ره) برای 🏴🏴 🔹ایشان می‌فرمودند: در مجالس عزاداری شرکت کنید. طوری باشید که غیر از (ع) چیزی نبینید. 🔸️با پاکی ظاهر و باطن به این مجالس مشرف شوید؛ همانطور که با وضو و طهارت در این جلسات شرکت می‌کنیم، به وسیله استغفار، هم کسب کنیم. 🔸️قبل از ورود به مراسم عزای ابی عبدالله علیه السلام بگوییم: خدایا اگر در وجود من مانعی از کسب فیض ابی عبدالله علیه السلام هست، آن را برطرف بفرما. 🔹ایشان همچنین در خصوص اهمیت در این ماه می‌فرمود: ، دهه است. جناب حرّ یک شخص است اما شدن یک است. در این دهه باید متحول شویم. ✅ برای اینکه حال دلت خوب بشه حتماعضو شو 👇😍 https://eitaa.com/joinchat/2468085942Ce30d382941
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ 📖 داستانک 👇 چشم هام رو باز کردم ... زمان زیادی گذشته بود ... هنوز سرم گیج و سنگین بود ... دکتر و پرستار بالای سرم حرف می زدند اما صداشون رو خط در میون می شنیدم ... یه کم اون طرف تر بچه ها ایستاده بودند ... نگرانی توی صورت شون موج می زد ... اما من آرام بودم ... . از بیمارستان برگشتیم خوابگاه ... روی تخت دراز کشیدم ... می تونستم همه حقایق رو جدای از دروغ ها و تناقض ها ببینم ... هیچ چیز گنگ یا گیج کننده ای برام نبود ... . گذشته ام رو می دیدم که غرق در اشتباه زندگی کرده بودم ... تا مرز سقوط و هلاکت پیش رفته بودم ... با یه نیت خدایی، توی لشگر شیطان ایستاده بودم و ... . باید انتخاب می کردم ... این بار نه بدون فکر و کورکورانه ... باید بین زندگی گذشته ام، خانواده، کشورم ... و خدا ... یکی رو انتخاب می کردم ... . حس می کردم شیاطین به سمتم هجوم آوردن ... درونم جنگ عظیمی اتفاق افتاده بود ... جنگی که لحظه لحظه شعله های آتشش سنگین تر می شد ... همین طور که غرق فکر بودم ... همون طلبه افغانی جلو اومد و با شرمندگی حالم رو پرسید ... نگاهش کردم اما قدرت حرف زدن نداشتم ... وسط بزرگ ترین میدان جنگ تاریخ زندگیم گیر افتاده بودم ... . یکم که نگاهم کرد گفت: حق داری جواب ندی ... اصلا فکر نمی کردم این طوری بشه ... حالت خراب بود و مدام بدتر می شدی ... به اهل بیت توسل کردیم که فرجی بشه ... دیشب خواب عجیبی دیدم ... بهم گفتن فردا صبح، هر طور شده برای دعای ندبه ببریمت حرم ... . هیچ مرده ای قدرت تصرف در عالم وجود رو نداره ... اهل بیت پیامبر، بعد از هزار و چهار صد سال، زنده بودند ... . بزرگ ترین نبرد زندگی من تمام شده بود ... تازه مفهوم رو درک کردم ... 👌 نبرد انسان ها نبود ... 👌 نبرد حق و باطل بود ... زمانی که به هر قیمتی باید در سپاه حق بایستی ... تا آخرین نفس ... . من هم کربلایی شده بودم ... 🌷 به رسم شیعیان وضو گرفتم و از خوابگاه زدم بیرون ... 🌷 مثل ، کفش هام رو گره زدم و انداختم گردنم ... 🌷 گریه کنان، تا حرم پیاده رفتم ... 🌷جلوی درب حرم ایستادم و بلند صدا زدم: یابن رسول الله؛ دیر که نرسیدم؟ ... من انتخابم رو کرده بودم ... از روز اول ، انتخاب من ... فقط خدا بود .... ════ ღ🍃ღ ════ 🔸️ کانال "محفل تا جمعه ظهور"👇 https://eitaa.com/mahfelzohoor