eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.4هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ✖️ گاهی وقتها، یه تشکر شما، می‌تونه یه جانِ لِه شده و خسته رو زنده کنه! ✖️گاهی وقتها، فقط نشون دادنِ شادی‌تون، از شادیِ کسی، می‌تونه بارِ شادیش رو چندین برابر کنه! ✖️ گاهی وقتها، فقط باید لبخند بزنی و همه‌ی حرفهات رو به یه وقتِ دیگه موکول کنی؛ تا حالِ قشنگ عده‌ای رو، حفظ کنی! گاهی وقتها از شما انتظار بیشتری میره که ؛ ـ تشکر کنید! ـ یا شادی‌تون رو ابراز کنید! 🔺چون شما ممکنه برای طرفِ مقابل‌تون، با همه فرق داشته باشید. 🌛 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃الهـی وقتی که تو با منی هیچ غمی نیست وقتی تو در منی هیچ منی نیست وقتی تو بر منی هیچ کمی نیست پس اینگونه در برم گیر که تنها اراده تو جاری باشد و بس 🌹🍃خـداوندا تو می‌دانی آنچه را که من نمی‌دانم در دانستن تو آرامشی‌ست و در ندانستن من تلاطم‌هاست تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز خدایا به امید مهربانی‌هایت♥️🍃 🌹🍃سلام صبحتون بخیر ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🍀🍀🍀 ان شالله خوب و خوش و سلامت باشین و پر از انگیزه برای رسیدن به هدف👌🌹 به نام او... ۸ 🔻 اهل معنویت باید چندین برابر افراد معمولی از زندگی‌شان لذت ببرند و برای درس‌خواندن، کار کردن و فعالیت‌های زندگی‌، نشاط و انرژی مضاعف داشته باشند. 🔻 اگر از دینداری لذت نبریم و سرِ حال نیاییم، یا در دینداری ما ایرادی هست و بیراهه رفته‌ایم، یا اینکه هنوز در اول راهیم. اگر به هر دلیلی، خودمان را به دینداری متقاعد کنیم، اما از آن لذت نبریم و نشاط پیدا نکنیم، دینداری ما توأم با عُجب و غرور خواهد شد. 🔻 چرا انسان دچار ریا می‌شود؟ چون از متنِ عبادتش لذت نمی‌برد، لذا دنبال حاشیۀ آن می‌رود و می‌‌خواهد از تشویق دیگران لذت ببرد. اگر تهِ دلش از عبادت لذت می‌برد، دیگر لازم نبود تظاهر کند یا قیافه بگیرد. 🔻 نشاط و شادی حقیقی، آن حالتِ روحی مثبتی است که به انسان انرژی و قدرت بدهد و انسان را به اوج تعادل برساند و قدرت انسان برای انجام کارهای سخت و دقیق را زیاد کند. نشاط و قدرت حقیقی یعنی انسان بتواند برای انجام کارهایش، همۀ استعدادهایش را به‌کار بگیرد. 🔻 دین می‌خواهد آدم را به جایی برساند که از ساده‌ترین رفتارهایش، بالاترین نور و انرژی را کسب کند؛ حتی کار ساده‌ای مثل جارو کردن خانه... و این نیاز به نشاط حقیقی دارد. 🔻 امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: مؤمن دائماً نشاط دارد (کافی/ ۲ /۲۳۰) متأسفانه ما خیلی از لحظات زندگی‌مان را با انگیزۀ پایین و بدون لذت و نشاط سپری می‌کنیم؛ یکی از گناهانی که باید خیلی به‌خاطرش استغفار کنیم، همین لحظات است. ادامه دارد.... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خـدایا شنبه رابا نام 🌿زیبـایت آغاز می کنیم 🌸الهی دراین روز زیبـا 🌿بهترینها رانصیب دوستانم کن 🌸تا تقدیرشان انگونه که 🌿تـو می‌پسندی مهیا شود 🌸خـدایا با دستان مهربانت 🌿مشکلات مـا را حـل 🌸وگره کارفرو بسته مارا بگشا 🌿و شروع هفته پُـر بـرکت را 🌸به همه دوستانم عطا فرمـا🙏 ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✍️ 💠 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا بی‌صدا گریه می‌کرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از نبود که نفسم برگشت. دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه می‌کردند، نمی‌دانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده‌اند، ولی مصطفی می‌دانست و خبری جز پیکر بی‌سر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق‌هق گریه بلند شد. 💠 شانه‌هایش می‌لرزید و می‌دانستم رفیقش من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست می‌کشید و عارفانه دلداری‌ام می‌داد :«اون حاضر شد فدا شه تا دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!» از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفس‌های خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو ، من میام!» 💠 می‌دانستم می‌خواهد سیدحسن را به خانواده‌‌اش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و ناله‌ام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟» صورتم را نمی‌دیدم اما از سفیدی دستانم می‌فهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر می‌کشیدم کسی نگرانم باشد که بی‌هیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم. 💠 خانواده‌های زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن می‌سوختم که گنبد و گلدسته‌های بلند حرم (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون می‌خوردم. کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد می‌کنه؟» 💠 و همه دل‌نگرانی این مادر، ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بی‌منت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت. در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش می‌چکد که بی‌اراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...» 💠 طعم تلخ اشک‌هایم را با نگاهش می‌چشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!» نفهمیدم چه می‌گوید، نیم‌رخش به طرف حرم بود و حس می‌کردم تمام دلش به سمت حرم می‌تپد که رو به من و به هوای (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچه‌ها از دفاع می‌کنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...» 💠 از شدت تپش قلب، قفسه سینه‌اش می‌لرزید و صدایش از سدّ بغض رد می‌شد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی‌رسید، نمی‌دونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان می‌خوام. این دختر دست من امانته، منِ ضمانت این دختر رو کردم! آبروم رو جلو شیعه‌هاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد. خجالت می‌کشید اشک‌هایش را ببینم که کامل به سمت چرخید و همچنان با اشک‌هایش با حضرت درددل می‌کرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن می‌گفت که دوباره ناله‌اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش می‌بارید. 💠 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه می‌فهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبان‌شان شنیده و دیگر می‌دانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟» وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمی‌دانستم این عکس همان بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد. 💠 به گلویم التماس می‌کردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی‌ام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محله‌های شهر به دست افتاده بود، راه ورود و خروج بسته شده و خبر مصطفی کار دلش را ساخته بود... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الکی قسم نخور! 🔺اگه قسم شرعی خوردی باید بهش عمل کنی! دیگر قسمت ها: yun.ir/o84t3d ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه مایع دستشویی خریدیم انقدر خوشبوئه هردفعه دستامو می‌شورم یه ذره میزنم به لباسم،😂😂 دیروز بارون اومد زیر بارون بودم یه دفعه دیدم دارم کف میکنم😂😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
♦️ملاک های اشتباه♦️ 👈سوم ، کار دختران 🔮 دختران باید توقعات مادی خود را از پسرانی که مشغول تحصیل اند شغل ثابتی ندارند ، متناسب با شرایط آنها تنظیم کنند. به طور حتم، پسری که در کنار درس خواندن کار می کند، نمی تواند زندگی آنچنانی را برای دختر فراهم کند . 💜 اگرچه روحیه قناعت حتی در شرایط رفاه مادی هم باید در ما وجود داشته باشد؛ اما وقتی اوضاع اقتصادی مرد، ثبات ندارد، بیش از زمان های دیگر باید این روحيه را در خویش تقویت کرد. 🔮 دختری۲۰ ساله که یکی از معیارهای او هم این است که همسرش با او بیش از دو سه سال تفاوت سنی نداشته باشد، نمی توانـد منتظر همسری با شغل ثابت و درآمد بالا باشد، زیرا این، با واقعیت جامعه تناسب ندارد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبم رو گزیدم و با تعجب گفتم: عاکفه تو واقعا داری توی قرن بیست و یک زندگی می کنی!!! آخه این چه حرفیه!!!! دوباره نذاشت حرفم رو ادامه بدم... بهم اخم کرد و با تشر گفت : ظاهرا شما توی قرن بیست و یک زندگی نمی کنی!!! ببخشیدا ولی آخه این اُمل بازی ها چیه در میاری! این همه آقا و خانم توی ادارات مختلف دارن با هم کار میکنن بدون اینکه مشکلی پیش بیاد! من واقعا نمی فهمم این همه اصرار بی خود چیه!!! با حرص دستش رو گرفتم گفتم: الهه ی صبرررر! بذار حرفم تموم بشه...! ببین عاکفه جان من شخصا دوست دارم توی یه محیط آروم و بدون آقا کار کنم نیاز نیست این همه آسمون، ریسمون بهم ببافی! این یه ویژگی شخصیه! با حالتی شبیه کنایه زدن اما دوستانه گفت: اوه اوه از کی تا حالا خانم مهندس دنبال محیطی آروم هستن! هنوز یادم نرفته اردوهای جهادی توی چه محیط آرومی کار میکردی؟! نگاه مستاصلی بهش کردم و گفتم: اون موقع شرایط فرق می‌کرد غیر از اینه! مستاصل تر از من نگاهم کرد و گفت: خوب الان شما به من بگو در حال حاضر چکار کنیم ؟! میخوای اینجا بری سر کار یا نه! خیلی جدی نگاهش کردم و گفتم : با این وضع نه! دستش رو زد روی دستش و عصبانی گفت: عه عه! از دست تو من چکار کنم؟! این همه خودم رو به آب و اتیش زدم برات یه کار خوب پیدا کنم! اینه جوابم! خیلی آروم طوری که بیشتر عصبانی نشه گفتم: خوب رفیق عزیزم من که شرایطم رو بهت گفته بودم خودت توجه نکردی! حالا هم اتفاقی نیفتاده به جای اونجا ، بیا بریم یه شیر انبه میزنیم به بدن کلی انرژی خوب میگیریم! چشمهاش رو درشت کرد و عصبانی تر از قبل گفت: رضوان جان شیر انبه نخورده، انرژی خوبت همینجوری من رو متلاشی کرد! آخه دختر، من به این مجموع قول دادم امروز یه نیروی خیلی خوب باهاشون قرارداد می بنده! اگر نریم خیلی زشته! من باهاشون رفت و آمد دارم متوجهی رضوان! حداقل امروز رو باید بریم تا بعد ببینم چکار کنم... گفتم: خیلی خوب حالا حرص نخور باشه با هم میریم! بعد هم نمیخواد تو فکرت رو درگیر کنی! من خودم یه جوری قضیه رو از طرف خودم منتفی می کنم که مشکلی هم برای تو پیش نیاد... اینجوری که گفتم کمی عصبانیتش فروکش کرد... من هم سعی کردم از اینکه چند وقت پیگیر بوده و کلی برام وقت گذاشته یه جوری از دلش در بیارم اما... اما من نمیدونستم وقتی اولین قدم رو داخل این مجموع کاری بذارم چه اتفاقاتی قراره بیفته ! ادامه دارد.... نویسنده: ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👏👏👏 باتشکر از دوستانی که در مسابقه این هفته مه گلی شرکت نمودند👇👇👇
سلام گزینه b
هدایت شده از صلوات بفرستید
سلام گزینه b
سلام گزینه b
هدایت شده از طاها
سلام گزینهb
هدایت شده از 🍃منتظر ظهور🍃
سلام گزینه b چون مابقی هم ساعت ودقیقه معکوس درست هست
هدایت شده از یار مهربان
سلام گزینه b
هدایت شده از 🖤آقا🖤
سلام گزینه b
هدایت شده از حاج حیدر🌹
سلام گزینه b چون اشتباه هست ودرست معکوس نشده
هدایت شده از زری خانم🌸
سلام b
هدایت شده از ⚘غلام علی⚘
سلام گزینه b