eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.4هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ با صداي جيغي از خواب پريدم. كنار فاطمه بودم. او هم بلند شد. ـ چي شده؟ ـ خواب ديدم! ـ خيره!با پشت دست عرق پيشانيم را پاك كردم. فاطمه دستم را گرفت.  ـ چه عرقي كردي، ترسيدي؟! ـ همه جا آتش گرفته بود! ـ نگراني؟ ـ مادرم!! فاطمه بلند شد. دست مرا هم گرفت و بلند كرد. ـ بلند شو تا بريم!  ثريا با نگراني غلت خورد. ـ كجا؟ ـ به مادر مريم تلفن بزنيم. خانه شان! ـ حالا؟! ـ مريم خواب ناراحت كننده اي ديده، نگرانه. ـ الان كه ساعت يازده ست. نزديك ظهره! باشه بعد از ظهر كه براي وداع مي ريم، سرِ راه زنگ مي زنه.  ـ الان بزنه بهتره! خيالش راحت مي شه. من هنوز منگ بودم. لباس هايمان را پوشيديم و رفتيم. مخابرات خلوت تر از روزهاي پيش بود. شماره را فاطمه داد به مسئولش و كمي بعد صدايم زدند. كابين سه. گوشي را كه برداشتم، صداي آشنايي در گوشم پيچيد: ـ الو! الو!  صداي مادر بود. چيزي در گلويم گره خورد. دلم لرزيد. يعني ممكن است مادر برگشته باشد. صدا باز هم با نگراني تكرار كرد ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1