شعرآهنگ 🌱
خدا میخواست تا تقدير عالم اينچنين باشد
كسیکه صاحب عرش است، مهمان زمين باشد
خدا در ساق عرش خويش جايی را برايش ساخت
كه حتی ماورای ديدهی روح الامين باشد
خدا میخواست از رخسارهی خود پرده بردارد
خدا میخواست تا دست خودش در آستین باشد
عَلیٌّ حُبُّه جُنَّة، قَسیمُ النّارِ و الجَنَّة
خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد
بجز او نيست دستاويز محكم در دل طوفان
به جز او نيست وقتی صحبت از حبل المتين باشد
مرا تا خطبههای بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبهی بی نقطهی تو نقطهچین باشد
مرا در بیتبیت شعرهایم دستگیری کن
غزلهای تو بی اندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف #امیرالمؤمنین باشد
✍🏻 #احمد_علوی
🌱 @mahjur_1390
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با عزت و احترام گفتند: #حسین
مردان همه یک کلام گفتند:حسین
روزی که تمام دشت گفتند: یزید
«هفتاد و دو بامرام» گفتند: حسین
✍🏻 #احمد_علوی
🌱 @mahjur_1390
🌷 #یا_امیرالمومنین_حیدر (ع)
💚 #سالروز_فتح_قلعه_خیبر
روز و شب بر لب خود آیهی لبخندی داشت
در فراوانی غمها دل خرسندی داشت
عرش از روز ازل خانهی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت
از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت
شرط توحیدِ حقیقیست ارادت به علی
هر که شد بندهی مولا چه خداوندی داشت
مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مُردن به لبش پندی داشت،
که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالبِ فرزند ابوطالب باش
✍🏻 #احمد_علوی
.
.
.
🌱 @mahjur_1390
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید که در اوج تمام خستگیها مهربان باشم
تا سالها آموزگار "بچههای آسمان" باشم
گاهی برای دانشآموزان خوبم شعر میخوانم
گاهی تصوّر میکنم شاید یکی از کودکان باشم
یک تک درخت خشک را در غربت صحرا تصوّر کن
منهای جمع بچههای مدرسه، شاید همان باشم
این روزها تصمیم کبری در نهایت، ترک تحصیل است
میگفت باید مثل مادر در پی یک لقمه نان باشم
باید کنار خواهرم قالی ببافم؛ مادرم گفته
باید برای دار قالی رج به رج چون نردبان باشم
اصلا چه فرقی میکند موضوع انشا، علم یا ثروت
دیگر نمیخواهم اسیر اضطراب امتحان باشم
این روزها حال یکی از دانشآموزان من خوش نیست
سخت است دائم شاهد این دردهای ناگهان باشم
دارد پلاکتهای خون مرتضی کم میشود هر روز
تا کی به فکر وعدههای هیچ و پوچ این و آن باشم
من قصّهی دنبالهداری گفتم اما با نگاهش گفت:
آقا اجازه! میشود تا آخر این داستان باشم؟
آقا به قول بچهها نُه سالگی که سنّ پیری نیست
پس من چرا باید از این سن در دویدن ناتوان باشم
در روزهای سرد باید یک بغل گرمای بیمنت
در روزهای داغ باید روی سرها سایهبان باشم
پس میروم شاید گروه خونیام با او یکی باشد
باید خودم آمادهی پیوند مغز استخوان باشم
✍🏻 #احمد_علوی
🌷 #روز_معلم
🌱 @mahjur_1390
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سایهی الطاف خدایی هستیم
با عشق حسین، کربلایی هستیم
ما گنبد آهنین نداریم؛ اما
دلگرم به گنبدی طلایی هستیم...
✍🏻 #احمد_علوی
🇮🇷 #مرگ_بر_اسرائیل | #وعده_صادق
.
.
.
🌱 @mahjur_1390
💔 #یا_زینب_کبری (سلام الله علیها)
کاش در دروازهی ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت؛ اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آن چنان که گفتهاند: «آبِ روان میایستاد»
او که با صبر و غرور و همت زهراییاش
باحجابش روبروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان میایستاد و هم چنان میایستاد
روضهی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است
شمر در خون مینشست اما سنان میایستاد
آفتابِ داغ میتابید بر تنها، ولی
قاتل خورشید زیر سایبان میایستاد
بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضهخوان میایستاد
✍🏻 #احمد_علوی
🌱 @mahjur_1390