eitaa logo
شعرآهنگ 🌱
429 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
390 ویدیو
131 فایل
شعرآهنگ ، خانه‌ی #عشق است و منزلگاه عشاق ، حزین است...❤ امری هست در خدمتم: @Parvaz_1390
مشاهده در ایتا
دانلود
کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من هرکس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست ای گل به خیال تو هم‌آغوش‌تر از من می نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق اما که در این میکده غم نوش‌تر از من؟ افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن افتاده‌تر از من نه و مدهوش‌تر از من بی‌ماه رخ تو شب من هست سیه‌پوش اما شب من هم نه سیه‌پوش‌تر از من گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق ای نادره‌ گفتار کجا گوش‌تر از من می‌خوابم و چشم از حسد مدعی‌ام باز کو خرتر از این حاسد و خرگوش‌تر از من بیژن‌تر از آنم که به چاهم کنی ای تُرک خونم بفشان، کیست سیاووش‌تر از من با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است بشکفت که یارب چه لبی نوش‌تر از من آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟ دیگی نه در این بادیه پرجوش‌تر از من ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
از غم جدا مشو که غنا می‌دهد به دل اما چه غم؟ غمی که "خدا" می‌دهد به دل... ✍🏻 . . . 🌱 @mahjur_1390
پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست... ✍🏻 . . . 🌱 @mahjur_1390
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی بیا که با همه نامهربانیت ای ماه خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد ،کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی زکات قامت چون سرو ناز و زلف دوتا بیا که پشت من از بار غم دوتا کردی منت به یک نگه آهوانه می بخشم هر آنچه ای ختنی خط من خطا کردی اگرچه کار جهان بر مراد ما نشود بیا که کار جهان بر مراد ما کردی هزار درد فرستادیم به جان لیکن چو آمدی همه آن دردها دوا کردی کلید گنج غزل‌های شهریار تویی بیا که پادشه ملک دل گدا کردی ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
گر از یادم رود عالم، تو از یادم نخواهی رفت به شرط آنکه گه گاهی تو هم از من کنی یادی... ✍🏻 . . . 🌱 @mahjur_1390
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت این‌قدر با بخت خواب‌آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است... ✍🏻 . . . 🌱 @mahjur_1390
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر، نگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هرچه آفاق بجویند کران تا به کران می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم محرم ما نبود دیدهٔ کوته‌نظران دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سرحلقهٔ شوریده‌سران گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله‌رویا تو ببخشای به خونین‌جگران ره بیدادگران بخت من آموخت ترا ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن... ✍🏻 . . . 🌱 @mahjur_1390
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی تو که آتشکده عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی خلق را گرچه وفا نیست و لیکن گل من نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی... ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
اگرچه رند و خراب و گدای خانه به دوشم گدائیِ درِ عشقت به سلطنت نفروشم اگرچه چهره به پشت هزار پرده بپوشی توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم خراش سینه مگو، سیم ساز عاشق زخمی که سینه‌ها بخراشد به زخمه‌های خروشم به نیش ناوک مژگان بسازمش به امیدی که لعل لب بچشاند مذاق چشمهٔ نوشم فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم نه شمعی و نه چراغی در این سراچهٔ چشمم نه پیکی و نه پیامی بر این دریچهٔ گوشم کشیده کار به جایی که نام دیو، سلیمان گرم نه دست به خاتم، چه سود از اینکه بکوشم چرا سبوکش دُردی‌کشان عشق نباشم مگر نه رندِ خرابات پیرِ باده‌فروشم چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم ✍🏻 🌱 @mahjur_1390
چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید بازآئی و برهانیم از چشم به راهی... ✍🏻 🌸 . . . 🌱 @mahjur_1390