#سلام_امام_زمانم اى آخرين اميد ! در شام تار ما اى روشناى عشق ! اى غمگسار ما ! داغم به سينه ماند ، در انتظار تو از رهگذار شوق ، اين يادگار ما 🔸رضائی نیا فرج مولا صلواتـــــــ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @mahman11

دستی تو را از شاخہ ام چید و نمے دانست #گل_ها پس از پرپر شدن هم عطرشان باقے ست... #شهید_حاج_علی_قربانی #صبحتون_شهدایی🌷 @mahman11

#شهید_محمدرضا_شیبانی_مجد ❤️ به دام افتاده‌ام اینک نگاهت را نگیر از من که ازهجرت به سر دادم سر از پیکر،دل از رویت @mahman11

‌●به سید می‌گفتن: اینا ڪی هستند مياري هيئت؛ بهشون مسئوليت میدی؟! ●می‌گُفت:کسی ڪه تو راه نیست، اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی، میـره و دیگه هم برنمی‌گرده اما وقتی تحویلش بگیری، جذب همین راه میشه! #شهید_سیدمجتبـی‌_علمدار🌷 @mahman11

سفر‌کربلا @mahman11

🌹پیکر مطهر شهید علیجانی به میهن بازگشت ◾️شهید ابوالفضل علیجانی هفته گذشته در سوریه به شهادت رسید. وی اهل شهر درچه و برادر شهید قاسم علیجانی است. @mahman11

الکی یا از سر محبت الاغ را کول نکرده! میدان مین هست و یک قدم اشتباهی این الاغ کل عملیات رو مختل میکنه.... به خاطر پیشبرد اهداف انقلاب باید بسیاری از الاغها رو روی سر گذاشت و سالها کول کرد و محاکمه نکرد تا مبادا عملیات ظهور مختل بشه فقط به خاطر یه الاغ نادون و خائن.‌.. @mahman11

💠🍃💠🍃💠 در را باز کرد آمد پایین حالا هر دو تایمان زیر باران خیس می شدیم. حرف هم می زدیم. در ماشین را باز کرد. گفت« بفرما بالا. » از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای یک نفر توی ماشین بود. من یا حاجی. فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه. » سوار شدم. در را بست. به راننده گفت «ایشون رو ببر برسون. » راننده فقط گفت « چشم. » راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم. دور می شدیم ازش. زیر باران خیس می شد و می آمد. یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 48 #خاطرات_شهدا @mahman11

@mahman11