eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.2هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی لباس رزم دفتر مشق شد! اسلحه اش قلم ؛ قلمی که برای دشمن خط و نشان می‌کشد ... @mahman11
●همه جور شاگردی داشت. از حزب اللهی ریش دار تا صورت تراشیده تیریپ آرت. از چادری سفت و سخت تا آنها که مقنعه روی سرشان لق می زد. یک بار یکی از همین فکلیها همراه دوست محجبه اش آمده بود پیش دکتر. پیش پای هردوشان بلند شد. جواب سؤالات هردوشان را داد. هردوشان را هم خطاب میکرد «دخترم». اذان گفتن . نگفت «بروید بعد نماز بیایید» . همان جا آستین هایش را بالا زد. سجادة کوچکی در دفترش داشت که هروقت فرصت نماز جماعت نبود، در دفتر نماز اول وقتش را می خواند. ●یک سال بعد، آن دختر فکلی، در صف اول نماز جماعت دانشگاه بود و قرآن بعد از نمازش ترک نمی شد. شهید دکتر مجید شهریاری این طور شاگرد تربیت میکرد. 📎پ ن:تنها آنهایی ترور میشوند که وجودشان دریچہ‌ۍ تنفس استڪبار را میبندد، آن‌قدرکہ مجبور شوند، آنهاراحذف فیزیکی، یعنے کنند... 🌷 @mahman11
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ●برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید : خداونـدا نه برای بهشت و نه برای شهـادت ، اگر تو ما را در جهنمت بیندازی فـقط از مـا راضی باشی برای مـا کافـی است. 🌷 @mahman11
🌹شهر وضع عجيبی داشت، واقعاً ميدان كربلا بود! در هر كوچه و خيابان .. خون پاک‌باختگان اسلام به چشم می‌خورد. شهر در آتش می‌سوخت .. بچه‌ها می‌گفتند دعا كنيد .. شهر سقوط نكند! تا ما در مقابل خدا و امت و امام شرمنده نشويم!/بهشت ایران از خاطرات @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 در ؛ یادی کنیم از 🌹 🔰مداحی زیبا و حزن انگیز "حاج حسین سازور" در بیان اوصاف پادگان دوکوهه و خاطرات رزمندگان و شهدایی که پیش از عملیات ها، چندی را در این مکان مقدس می گذراندند... دوران @mahman11
4.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرتیپ تراب ذاکری فرمانده پیشین اطلاعات لشکر 92 اهواز: به خلبان گفتم برگرد. فلاحی شنید. گفت چرا؟ فکر می کرد تانکا مال خود ماست. گفت تانکا مال کیه؟ گفتم مال عراقه. گفتن زمین مال کیه؟ گفتم مال ماست. گفت از این لحظه به بعد زندگی برای ما حرامه. بزار بزنن مارو شهید بشیم!. @mahman11
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 بازنشر/اجتماع فرماندهان در خط مقدم 🔹 یعنی خدا وکیلی تمام فرماندهان روس و اوکراین باید برن کنار دیوار دست به سینه وایسن جلو تدبیر فرماندهی شهید حسن باقری که چه هنرمندانه شرح تکلیف می‌کند و مواضع لشکرها را برای فرماندهان دلاوری چون احمد و حسین و شهید بیان می‌کند. @mahman11
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🎥 تصاویر دیدنی از دوران دفاع مقدس همراه با بیانات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره): 🌹خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند ! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند ! خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود پروراندند ! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز ، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن... خداوندا ! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نیازمند به مشعل شهادت ؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش... خوشا به حال شما ملت ! خوشا به حال شما زنان و مردان ! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‏هاى معظم شهدا ! و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ‏ام... @mahman11
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بازنشر/بعد از قبول قطعنامه 598 از جانب ایران، در مردادماه سال 1367، آیت‌الله خامنه‌ای (رئیس‌جمهور وقت) به جهت این‌که سازمان یگان‌های سپاه پاسداران مستقر در مناطق عملیاتی دچار اختلال نشوند، به این مناطق رفته و از تک‌تک این یگان‌ها بازدید به عمل می‌آورند. این فیلم مربوط به دیدار ایشان از لشکر 8 زرهی نجف‌اشرف به فرماندهی احمد کاظمی است. یکی از فرمانده گردان‌های این لشکر از آیت‌الله خامنه‌ای می‌پرسد که چرا شما در طی این سال‌ها به جبهه نیامده‌اید و به رزمندگان سری نزدید؟ در فیلم، بخشی از پاسخ ایشان را ملاحظه می‌کنید... @mahman11
🌹همه دور هم نشسته بودیم که آقا مهدی گفت: «خب آقای الموسوی، یه گزارش بده ببینم مشهد چه خبر بود؟ چی کار کردی؟» من هم با ذوق و شوق شروع کردم به تعریف و گفتم: «جاتون خالی آقا مهدی! سمینار نبود که، دومینار بود! با هواپیما بردن‌مون. اون‌جا هم یه هتل عالی با استخر و سونا و جکوزی و کلی امکانات!» همین‌طور که چشم در چشم‌های آقا مهدی دوخته بودم، فهمیدم پکر شد؛ طوری که ناراحتی در چهره‌اش معلوم بود. ساکت شدم و ادامه ندادم. لحظاتی بعد، آقا مهدی همان‌طور که داشت با سیخ‌های جگر توی دستش ور می‌رفت، گفت: «آقای الموسوی! این سیخا رو می‌بینی؟ اینا رو روز قیامت تو بدن آدم فرو می‌کنن! شما که می‌تونستی با اتوبوس بری، چرا با هواپیما رفتی؟ وقتی ماشین و اتوبوس و قطار و هواپیما هست، ما باید حداقل رو انتخاب کنیم. این پول‌ها مال ما نیست که راحت خرج کنیم!» گفتم: «من که نگرفتم آقا مهدی، خودشون هواپیما گرفتن!» این را که گفتم، ناراحتی‌اش بیشتر شد و دیگر حرفی نزد. 📚 کتاب ف‌ل‌31 📄 صص 204 و 205 🎤راوی: میرمصطفی الموسوی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا