#رمان_محمد_مهدی 123 💠 کوروش : یعنی میخوای بگی این همه جمله از کوروش و زرتشت و... که تو فضای مجازی هست و کلی کلیپ و عکسنوشت ازش ساخته میشه، جعلی هست و صحت نداره؟ ❇️ محمد مهدی : بله ، دقیقا ، البته نمیگم همه ، اما اکثر اونها جعلی هست، اگه میگی جعلی نیست ، سندش رو به من نشون بده تا ببینم کجا نوشته 💠 کوروش : اینکه نمیشه، خیلی از بازیکن ها و بازیگر ها اونها رو تو صفحه های خودشون پخش می کنن ، پست میذارن ، مگه میشه جعلی باشه؟ ❇️ محمد مهدی : این چه ربطی داره آخه ، اگه میخوای اثبات کنی چیزی درست هست باید با سند و مدرک اثبات کنی، نه اینکه بگی چون فلانی گفته پس درسته، نه اینکه بگی چون فلان بازیکن و بازیگر گفته درسته گفتم که ، اگه فکر می کنی درست هست ، سندش رو تو کتاب تاریخی به من نشون بده 💠 کوروش: ای بابا ، خب اینجوری که... ❇️ محمد مهدی : بله ، دقیقا ، اگه میخوای واقعا حرف درست بزنی ، باید بری دنبال سند و مدرک همین الان تو همین چند دقیقه برات ثابت کردم که چقدر حرفهات درباره اسلام و نماز و روزه و حجاب ، غلط بود 👈 اگه میخوای طرفدار چیزی باش، با علم و سند و مدرک ، طرفدار باش 👈 اگر هم میخوای مخالف چیزی باشی ، با علم و سند مدرک، مخالف باش 🔰 ساسان : ببین کوروش ، منم هیچی نمی دونستم ، با تحقیق و مطالعه و کتاب خوندن ، خیلی چیزها یاد گرفتم. 👈 محمد مهدی راست میگه، هر عقیده ای که میخوای داشته باشی ، داشته باش اما با مطالعه و تحقیق 👈 با فضای مجازی کسی با سواد نمیشه ، با فضای مجازی کسی به حقیقت نمیرسه، راهش فقط مطالعه کردن هست و تحقیق درست ، از همون اینترنت درست استفاده کن برای تحقیق برای اینکه ببینی فلان مطلب درست هست یا غلط 🌀 تو همین بحث ها بودند که یک مرتبه معلم اومد و درس رو شروع کرد.. ادامه دارد.. @mahman11

یکی زودتر ... و یکی هم دیرتر پَرکشیدند و شهید شدند آرزویشان " شهادت " بود #شهید_حسین_پورجعفری #شهید_سیدرضی_موسوی #شهداء_علی_طریق‌_القدس @mahman11

سربند بستن یعنی دیگر دلت بندِ این و آن نباشد آن را محکم گره بزن و خود را وقفِ صاحب نامش کن... #یا_صاحب_الزمان #لشکر۲۷حضرت‌رسولﷺ #اللهم_‌عجل_لولیک_الفرج @mahman11

#خاطرات_شهید ●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. ●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... ✍راوی: دوست شهید #شهید_محمد_پورهنگ🌷 @mahman11