فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرهی شکار تانک رهبر انقلاب ...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر آنان که بدون هیچ نسبت خونی
در حضورشان امنیت مطلق داریم((:
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_+خواهرشهیدعمادمغنیه:
مادرم حدود 5 ماه پیش خواب دید
در یک مراسم عزاداری، عماد کوله ای
پر از مهمات در دست دارد!
از وی پرسید با این بسته به کجا می رود؟!
عماد جواب داد…
عازم مصرم …!
برای پیروزی جوانان به قاهره می روم!
#شهیدعمادمغنیه
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیوهای که داده شد و انگشتری که گرفته شد
هدیه غرفهدار صنایع دستی به رهبر انقلاب و دریافت انگشتر به عنوان یادگاری از ایشان
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+مثلشهیدهازندگیکنید،
مثلاینهاحرکتکنید🖐🏾🤍:)))!"
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹برید دعا کنید شهید شید((:
@mahman11
مراسم چهلمین روز شهادت شهید سیدرضی موسوی در امام زاده صالح تهران
@mahman11
مراسم چهلمین روز شهادت شهید سیدرضی موسوی در حرم حضرت رقیه سلام الله
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مردی به نام حاج حسین بصیر ....
.
♦️اسفند ۱۳۶۵ که دامادش شهید مرتضی جباری بشهادت رسید خودش خبرش رو آورد و به دخترش فرشته خانم تو پایگاه شهید بهشتی اهواز گفت... تو مراسمش تو فریدونکنار میکروفون و گرفت و گفت : مردم من نه تو مراسم عقد دخترم بودم نه تو شادیشون امروز هم نیومدم واسه مراسم دامادم ، امروز اومدم بگم ما تو جبهه نیرو میخوایم ، مرد میدان میخوایم ، بسم الله.....( تصاویری کمتر دیده شده از فرمانده شجاع لشکر ویژه ۲۵ کربلا سردار شهید حسین جان بصیر....)
@mahman11
♦️ شهید رحیم سلیمان پور ( قائم شهر) شهادت ۲ اسفند ۱۳۶۵ هفت تپه :
.
▪️ مادر جان! دنیا بی ارزش است که تا بحال دیده ام این همان دنیای است که روزی در آن حسین بن علی بر زانوی رسول الله (ص) می نشست و روزی زیر سم اسبان کوفیان بدن مطهرش پا رهپاره می گردید.
@mahman11
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت_سی_وسوم
احسان نماز صبحش را خواند. قرآن ارمیا را در دست گرفت و صفحه ای را خواند. بعد قرآن را بوسید و به سجده رفت: خدایا! کمکم کن هم کُف زینب سادات بشم. کمک کن دست رد به سینه ام نزنه!
بعد بلند شد، کمی عقب رفت و به تخت تکیه داد. یاد صدای گرفته و قدم های سست زینب سادات، وقتی از کنار قبر پدرش بلند شده بود، دلش را لرزاند. جرات نگاه کردن به صورتش را نداشت. میدانست دیدن آن چشمان سرخ، کار دست دلش میدهد. بانو! دست دلم نیست. تو را از همه خواستنی های دنیا بیشتر میخواهم.
بانو! دست دلم نیست که دست روی تو میگذارد! اصلا خودت را دیده ای؟ اصلا حواس نگاهت به خودت هست؟ اصلا میدانی که چقدر خواستنت زیباست؟
محمدصادق در کوچه قدم میزد. بعد از آن رویای صادقه، دیگر نمیتوانست پلک بر هم بگذارد. منتظر بود زینب سادات را ببیند. نگاه پر از گله ارمیا و آیه، نگاه پر از خشم سیدمهدی و نگاه شرم زده
پدر، از مقابل چشمانش دور نمیشد. هرگاه دستش را روی جای سیلی میگذاشت، درد را احساس میکرد.
خدایا! چه کنم؟ من فقط دلبسته ام. دل به نازدانه سیدمهدی! نازدانه ارمیا! نازدانه آیه! دلش با سختی رفتار من نرم نمی شود. چه کنم که ذات من سخت است و ذات او به لطافت بهار؟ خدایا! دلم را نشکن. از تمام دنیا، تنها زینب را برای خودم میخواهم. زینب...
زینب سادات بی خبر از پریشانی مردی در کوچه به انتظار نشسته، آرام خوابیده بود. به آرامی خواب کودکی هایش، به آرامی لالایی های مادرانه آیه، به آرامی آغوش امن و پدرانه ارمیا. امشب سرش را با خیال راحت زمین گذاشت. امشب راحت خوابید. آنقدر که در تمام عمرش راحت نبود.
امشب آیه بود و ارمیا و سیدمهدی. امشب میان خوابهای مخملی اش، پدر نازش را کشید. مادر پای درد و دلهایش نشست و ارمیا؛ ارمیای همیشه آرام،همیشه مظلوم و همیشه پدر برای زینب، نگاهش به دخترش بود.
زینب از خواب با صورتی غرق در اشک شادی و دلتنگی بیدار شد. مقابل قاب عکس های روی دیوار اتاقش ایستاد. جواب لبخند پدر را با لبخند داد. یاد حرف های سیدمهدی در خوابش افتاد،
سیدمهدی: میدونم برات کم گذاشتم دخترم. اما من کسی رو برات فرستادم که از خودم هم بهتر برات پدری کرد.
و نگاه زینب سادات به چشمان همیشه محجوب ارمیا افتاد. ارمیایی که جلو آمد و دست زینب سادات را گرفت: شرمنده که تنها موندی. نترس،
کسی هست که منتظره تا اجازه بدی پشت و پناه و تکیه گاهت باشه!
کسی که راه سختی داره میره تا به تو برسه. زینب جانم! آیه باش! مثل آیه بخشنده باش! مثل آیه تکیه گاه باش! مثل آیه بال باش!
و دست مادر که روی شانه اش نشست و صدایش درمان و دلش پیچید: تو از آیه بهتری! تو زینت پدری، دخترم! تو زینبی! زینب!
زینب به لبخند مادرش در قاب چشم دوخت و گفت: تو اسطوره منی مامان! اسطوره من! اسطوره ام باش مادر...
دستی به قاب عکس ارمیا کشید: من خیلی خوشبخت بودم که شما پدری کردی برام. ممنون بابا! ممنون!
زینب سادات با نشاط تر از هر روز دیگری، از اتاق خارج شد. سر به سر
مامان زهرا گذاشت.
خندید و خاطره گفت. لبخند های مامان زهرا را ذخیره ذهن و جانش کرد و روزش را با دعای خیر آغاز کرد.
آغاز کرد، بی خبر از بی تابی های محمدصادق، نگرانی ها و دلشوره های
احسان. شروع کرد اما...
🌷نویسنده:سنیه_منصوری "
ادامه دارد...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امروز برای ما اصل این نظام است. این نظامی که صدها سال در درون کتابها نهفته بود، امام با هنر خودش و شجاعت خودش از دل کتابها بیرون آورد. کاری که هیچ عالِمی در عالَم اسلام، نه شیعه و نه سنی نتوانست بکند، یک نظام را به عنوان جمهوری اسلامی تاسیس کرد. با هیچ نظامی قابل مقایسه نیست..
❤️#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی❤️
#شبتون_شهدایی_
@mahman11
#سلام_امام_زمانم❤️
💌جواب سلام واجب است...🍃🌺
پس بیایم هر روز به او سلام کنیم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ♥️
▪️اَلسَّلامُ عَلَيْكمَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم
▪️سلام بـر چشم هاۍ
زیباۍ ابـرۍ اټ
هنگامۍ ڪہ همہ چیز
را مۍ بینند و مـۍبارنـد ...
سلام بر تو ای حجت خدا در روی زمینش...
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج_
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 ای قلم سوزلرینده اثر یوخ...
🎤مداحی نوستالژی حاج ابراهیم رهبر در حضور رهبر معظم انقلاب به
تقدیم به شهیدان
@mahman11
#مردان_بے_ادعــا
نمےدانم
از #این جمع باصفاےتان،
ڪدام ماندید و ڪدام پر ڪشیدید..
اما همینقدر مےدانم
و مےگویم ڪه،
شرمندۀ آن نگاههاے خالصم...
#صبحتون_شهدایی_🌷
@mahman11