#سلام_امام_زمانم✋
ای منتقم آل علـــی کعبه مهیّاست
بردار ز رخ پرده که با تو ظفــر آید
داریم امیـد به تـو امیـد دل ارباب
دانیم که هجران تو آخر به سرآید
اینمژدهفقطسهمدلمنتظراناست
آید خبــر ای اهـل ولا منتَظَـــر آید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@mahman11
🌹اے شـهیـد..
باید خودت تمـام
دلم را عوض ڪنـے ؛
با این دلم ، بہ دردِ
امام زمانم نمـےخورم .
محبوب دل صاحب ڪہ شدے
شهیدت ميڪنند
#شهید_بلباسی_
#صبحتون__شهدایی_
@mahman11
#حدیث_نور
#جهاد_و_شهادت
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
از مرگ راه فرار و گریزی نیست، کسی که کشته نشود (بالاخره) خواهد مُرد، (آری) بهترین مرگ و میرها کشته شدن در راه خداست.✨
@mahman11
📸 آینه تمام قد ایثار و مردانگی ...
«سید احمد سادات کیایی»
با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود،
روستای پایین محله چاف
جوان ترین و کم سنترین
شهید عملیات بیتالمقدس است.
شهیدی که در مرحله اول عملیات،
۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونینشهر
بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی
به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#نوجوانان
#لشکر۱۶_قدس
#فهمیده_گیلان
#بزرگ_مرد_کوچک
#روحش_شاد_باصلوات
@mahman11
خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز میشود، قلب من شکفته شده و به هیجان در میآید، زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص میکند!
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
@mahman11
با لباس ِ جهـاد
هر کاری عبادت است
و چه زیبا روزهایشان،
وقـفِ خــدا بود...
#مردان_بی_ادعا
@mahman11
نه اینکه سحـرخیز شده باشم، نه!
یاد تــــو
هر صبـــح
پیش از آفتاب
مرا به نظاره میبرد،
آنگاه که
سرمه ی نـور می کشد بر چشمان خورشیـد
تا مـن
مست و مخمور
و لبریز از هوای تـــو
آرام آرام
به نوازش زندگی برخیزم...
#سردار_شهیدم
@mahman11
📌 بهشت من تماشای حسین(ع) است ...
🔹️ نزدیک اذان صبح در خواب، از امام حسین (ع) یک پیام شفاهی و یک پیام کتبی دریافت کرده بود.
◇ پیام شفاهی وعده ملاقات امامحسین(ع)
بود و در نامه حضرت نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارتعاشورا میخوانی وقتی بیدار شد حال بارانی داشت.
◇ چند شب بعد شهید شد. امام حسین (ع) آمده بود دنبالش ...
◇ راوی: حاج علی سیفی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی
انتشارات حماسه یاران، ص ۴۷
#شهید_محمدباقر_مومنیراد
#شهادت_عملیاتوالفجر8
@mahman11
خنده های دلنشین #شهـدا
نشان از آرامش دل دارد
وقتی دلت با خـدا باشد
لب هایت که نه...
چشم هایت...
اصلا روحت هم
همیشه می خندد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
@mahman11
🌹حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
🌹#شهید_غلامحسین_خزاعی
@mahman11
لَختی استراحت ؛
و دوباره آغاز نبردی چندین ساعته
برای فتح خرمشهر ...
اردیبهشت ۱۳۶۱
کنار شانه شرقی جاده اهواز_خرمشهر
رزمندگان لشکر ۲۷ حضرت رسول ﷺ
#قهرمانان_وطن
#عملیات_بیت_المقدس
@mahman11
راحلانِ طریق عشق میدانند
که ماندن نیز در رفتن است ...
#عملیات_کربلای_پنج
یادشهداکمترازشهادتنیست
@mahman11
گفتمش : زیباترین لبخند چیست ....
گفت : لبخندی ست که عشق ،
گاهِ جان دادن....
بر لب مردان نشاند...
#مدیون_شهدا_هستیم
#گردان_کمیل_هنوز_هم_زنده_ست
یادشهداکمترازشهادتنیست.
@mahman11
🟩 سبزیم که از نسل بهاران هستیم
🟨 پاکیم که از تبار یاران هستیم
🟦 دور است ز ما تن به مذلت دادن
🟫 ما وارث خون سربداران هستیم.
@mahman11
27.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 #اسلام_اگر_بیند_خطر
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل با نوحه ای بسیار حماسی و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران
🎙اسلام اگر بیند خطر ، جان را نثارش می کنم
با خون نگهداری من از مرز و دیارش می کنم
سرباز جانباز جهاد فی سبیل الله منم
فرمانبر قرآن و احکام رسول الله منم
ثابت قدم دلبسته بر ارکان حبل الله منم
تا پای جان با پایمردی پایدارش می کنم
باشد امام و رهبرم پور امیرالمومنین
فرزانه فرزند حسین ، کوبنده ی مستکبرین
فرمانده ی کل قوا ، پیر حماسه آفرین
من پیروی از دولت با اقتدارش می کنم
باید امام خویش را تا کربلا یاری کنم
اندر کنار مرقد جدش حسین زاری کنم
با او زیارت خوانم و اشک از بصر جاری کنم
سیر و سفر با لشگر پر افتخارش می کنم
از هستی خود در ره یاری حق بگذشته ام
متن شهادت نامه را با شوق جان بنوشته ام
تا بر سر امیال نفس و آرزوها هشته ام
گر نخل دین شد تشنه با خون آبیارش می کنم...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید|🌱حب الحسین سرالاسرار شهدا...
💐به یاد ۱۶ آلاله کربلای خانطومان
مدافعانحرم لشکر ویژه ۲۵ کربلای مازندران
#شهید_حاج_رحیم_کابلی
#شهید_حبیب_الله_قنبری
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_سید_رضا_طاهر
#شهید_علی_عابدینی
#شهید_حسین_مشتاقی
#شهید_سید_جواد_اسدی
#شهید_علیرضا_بریری
#شهید_محمد_بلباسی
#شهید_حسن_رجایی_فر
#شهید_محمود_رادمهر
#شهید_سعید_کمالی
#شهید_علی_جمشیدی
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
#شهید_حسین_بواس
#شهید_سید_سجاد_خلیلی
#خانطومان #اردیبهشت_مقاومت
🌷شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
@mahman11
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_پنجاه_نهم🎬:
اسیران را زندانی کردند نه در زندانی با سقف و در بلکه در خرابه ای که دیوارهای نیم ریخته داشت و سقف بالای سرشان آسمان و فرش زیر پایشان زمین بود، روزها از گزند آفتاب در امان نبودند و شبها از سرمای استخوان سوز شام در اذیت بودند و هنوز بودند مردم زیادی که اسرا را نمی شناختند و برای نگاه کردن و تمسخر به خرابه می آمدند. یزید هم شب و روز جشن داشت و باده می نوشید.
چندین شب بود که کاروان اهل بیت در خرابه زندانی بودند، نه حق گریه و ناله داشتند نه حق اعتراض، با هر حرفی تازیانه ها بالا میرفت.
نیمه شب بود، صدای آهنگ و رقص و شادی از قصر یزید به گوش میرسید، رباب گوشهٔ خرابه نشسته بود و به یاد علی اصغر و حسینش اشک میریخت، سکینه دست مادر را در دست گرفت و گفت: گریه نکن مادر، دیشب در عالم خواب میدیدم که محملی از نور از آسمان پایین آمد و بانویی پهلو شکسته از آن پیاده شد و بر سر میزد و گریه می کرد، جلو رفتم و از او نامش را پرسیدم و متوجه شدم مادربزرگمان فاطمه زهراست، من از ظلم این ظالمان و کشته شدن عزیزانمان به او شکایت بردم و حضرت زهرا با گریه فرمودند:«دخترم! آرام باش، قلب مرا سوزاندی! نگاه کن دخترم!این پیراهن خون آلود پدرت حسین است و من تا روز قیامت هرگز آن را از خود جدا نمی کنم»
سکینه اشک چشم مادرش را پاک می کند و می گوید: گریه نکن مادر! عمه زینب تازه رقیه را که بی تاب پدر بود خوابنده، اگر هق هقت بلند شود ممکن است رقیه بیدارشود و باز بی تابی کند
رباب کمی آرام شد، انگار نام زهرا هم آرامش بخش است، ناگهان صدای رقیه که از خواب پریده بلند میشود..
انگار خواب پدر را دیده، مدام نام پدر را میگوید و گریه می کند، سربازان به خرابه هجوم می اورند باید این بچه را ساکت کنند که مبادا صدایش به گوش یزید برسد و عیشش را بهم بزند.
سربازان با تازیانه فریاد میزنند: خاموشش کنید تا کتک نخورده اید، رباب و سکینه، زینب و کلثوم به سمت رقیه می روند، هر چه نوازش می کنند کارساز نیست،ناگهان باران تازیانه بر سرشان باریدن میگیرد.
گریه رقیه بیشتر شده و با زبان کودکی فریاد می زند: هر چه می خواهید بزنید، فقط پدرم را به من برسانید..
صدا به گوش یزید میرسد، سربازی با طشتی سرپوشیده وارد خرابه می شود، چندین روز است رقیه غذای درستی نخورده، رقیه نگاهی به تشت می کند و رو به زینب می گوید: عمه جان! من غذا نمی خواهم، من پدرم حسین را می خواهم، نمی دانم چه می شود انگار رقیه بوی پدر را حس کرده، خود را جلو میکشد و پارچه را کناری میزند، بوی بهشت در خرابه می پیچد،رقیه سر پدر را دیده، با دستان کوچکش او را در آغوش می گیرد، بر دندان شکسته پدر بوسه میزند، موهای به خون آغشته شده پدر را نوازش می کرد و واگویه می کرد، رقیه هم شاعر شده بود،شعر می گفت و رباب و زینب گریه می کردند: به فدای رخ چون ماه و به خون نشسته ات، به فدای مرواریدهای شکسته ات، به فدای این چشمان مظلومت ، العی به فدای لبهای خشکیده ات، کجا بودی بابا آن زمان که خارمغیلان به پایم فرو رفت؟!چرا نیامدی آتش دامنم را خاموش کنی؟! چرا نیامدی تا نگذاری آن مرد مرا تازیانه نزند؟! بابا! آن مرد مرا زد، حتی عمه هم زد، آنها چادر و معجر ما را بردند، پدر رقیه ات اینک بدون چادر است، عمه جان هم مثل من است، کجا بودی آن زمان که از ناقه افتادم و با پای شتر لگد کوب شدم؟ کجا بودی که کودکان کوفه و شام مارا نشان میدادند و میخندیدند...کجا بودی بابا...
رقیه می گفت و همه اشک میریختند، انگار اینجا مجلس روضه حسین بود و رقیه هم روضه خوان مجلس..
رقیه آنقدر گفت که خاموش شد، سرباز یزید سر را از دامن رقیه برداشت و به زینب اشاره کرد، کودک خواب رفته مواظب باشید دوباره بیدار نشود.
رباب پیش رفت تا رقیه را در آغوش بگیرد، دستش به دختر خورد، رقیه به پشت افتاد، او راحت خوابیده بود، خوابی که دیگر بیداری نداشت، رباب از هوش رفت و زینب جلو آمد و ناگهان خرابهٔ شام کربلای دیگری شد..
ادامه دارد..
به قلم:ط_حسینی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# فیلم
" سرلشکر رحیم صفوی در حال دریافت آخرین وضعیت نیروها حین انجام عملیات پیروز بیت المقدس - قرارگاه فتح اردیبهشت ۱۳۶۱
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی: (حسین پسر غلامحسین)
(به یاد عارف شهید محمد حسین یوسف الهی)
🚩 حسین: تو این عملیات قراره پیروز بشیم قاسم جان
▫️قاسم سلیمانی: دیوانه شدی حسین؟ عملیاتهای قبلی که آسون بود و هیچ مشکلی نداشتیم، نتونستیم کاری کنیم. این یکی که اصلا حرفشم نزن. نکنه سرت خورده به جایی؟
🚩 حسین : حسین پسر غلام حسین داره بهت میگه، این عملیاتو برده تصور کن
..............
📢 سلسله داستانهای صوتی / دفاع مقدس
@mahman11