eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.8هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مادر من يک كلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهيدم، شهيد كاظم رستگار را می بيند كه به مادر می گويد: مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزی می خواهی كه برای تو از آنجا بياورم؟ مادر به شهيد می گويد: الان كه در بهشت هستی ميتوانی از خدا بخواهی كه من بتوانم قرآن بخوانم. اين خواهران بسيج و خانم‌های جلسه‌ای مي‌آيند و من را به جلسه قرآن مي‌برند. همه كه قرآن می خوانند وقتی نوبت به من می رسد می گويم كه من سواد ندارم و آنها مي‌گويند كه اشكال ندارد، خب سوره حمد يا قل هو الله را بخوان. من ديگر خسته شدم و خجالت می كشم. تا آنجا كه بعضا به اين مجالس به بهانه اينكه حالم مساعد نيست، نمی روم. الان كه بهشت هستی ميتونس از خدا بخواهی كه من قرآن را ياد بگيرم. 🌹شهيد رستگار به مادر مي‌گويد: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز كن ان شاءالله ميتوانی بخوانی." 🌹مادر من بعد از نماز صبح بلند می شود و هرجای قرآن را كه باز می كند، می خواند. ""
🌷معلم شهید حمید محمدکریمی در دوران نوجوانی علاقه زیادی به داشت در مجالس مذهبی و قرآنی شرکت می‌کرد و با صوت، قرائت و با تجوید عالی قرآن می‌خواند و همچنین در معانی قرآن بسیار موفق بود. این به خاطر تسلط مادر شهید به قرائت و تفسیر قرآن بود که شهید تأسی از وی داشت. این شهید والامقام در زمان استخدام در آموزش و پرورش به عنوان مربی پرورشی، به طور کا مل به تقسیر قرآن مسلط بود. 🌷شهید در خواندن نماز و انجام فرایض دینی خود کوشا بود و از حسن اخلاق بالایی برخوردار بود به نحوی که هنگام شهادت، مردم و دوستان در اعلامیه‌های چاپی وی را شهید معلم قرآن خطاب می‌کردند. "شهید حمید محمدکریمی"🌷 @mahman11
🌷شهید مدافع امنیت بسیجی طلبه احمدرضا عرفانی نیا متولد سال ۱۳۷۶، طلبه حوزه علمیه قم و حافظ کل کریم بود. لقمه های حلالی که شهید عرفانی نیا از سفره پدرش خورده بود چنان بر نهادش اثرگذار بود که نگذاشت در این عصر هزار و یک رنگ راهش منحرف شود. 🌷پدرش می گوید: من ۲۰ سال کشاورزی کردم و بچه هایم را با نان حلال بزرگ کردم. کشت من گندم و جو بود و مقید بودم سهمی را که خدا از مالم در نظر گرفته، پرداخت کنم. هر وقت کشت محصولم تمام می شد اول زکاتم را حساب می کردم و کنار می گذاشتم. "شهید احمدرضا(هادی) عرفانی نیا" @mahman11