ایثارها نجومی!
ایمانها نجومی!
سادگیها نجومی!
مقاومتها نجومی!
وقتی که نجومی مُد نبود.
اما تازگی ها مُد شده
فقط #بیت_المال را
#نجومی می گیرند و
می برند و می خورند!
🌸🍂
بنزین ماشینم تمام شده بود از مهدی خواستم چند لیتر بنزین بدهد تا به پمپ بنزین برسم
گفت : بنزین ماشین من از #بیت_المال است ، اگر ذره ای از آن را به تو بدهم نه تو خیر می بینی و نه من !
شهید مهدی طیاری🕊🌷
💢یڪ تڪہ نـان خشڪ
اهـدایے مـردم در این سفـره،
👌 #شــرف دارد
بہ سفــرههاے رنگینے ڪه
از غـارت #بیـت_المـال حـاصـل شدهاند...
#بیت_المال
همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا می گوید : «شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند ، ما نان نداشتیم ، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد . ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود . دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند ، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند : این نان ها را برای رزمندگان فرستاده اند ، شما از این نان نخورید . »
#شهید_مهدی_باکری🌷
✳️ من نیاز ندارم!
🔻 هنوز سروصورتش بوی باروت میداد که از او خواستم قبل از بازگشت به منطقه، ماشینی را که مانند بقیهی اعضای فرماندهی #سهمیه داشت تحویل بگیرد. نگاه بیتفاوتش به همراهی کلامش آمد و گفت: «من نیاز ندارم، بدهید به کسی که احتیاج دارد.» گفتم: «حاجی این #حق شماست!» ابروهایش گره خورد. حرفم را قطع کرد و گفت: «وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل.َ» #دنیا و #آخرت، هر یک فرزندانی دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا؛ زیرا در #روز_قیامت، هر فرزندی به پدر و مادر خویش باز میگردد. امروز هنگام #عمل است، نه #حسابرسی، و فردا روز حسابرسی است، نه عمل.(خطبه ۴۲ نهجالبلاغه)
📚 برگرفته از کتاب #بینشان: روایت حماسه سردار شهید مهندس #حاج_محمود_شهبازی
📖 ص ۵۹
#⃣ #بیت_المال
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
#سیره_شهدا
#شهید_کمال_شیرخوانی
#حفظ_بیت_المال...
کمال آنقدر دغدغه بیت المال داشت که کوچکترین مسائل مربوط به بیت المال از نظرش دور نمی ماند
روزی در اردوگاهی مشغول جمع آوری ضایعات آهن بودیم به سمت او رفتم و پرسیدم: آقا کمال چه کار می کنی؟!
گفت: " این ضایعات آهن در اینجا در حال از بین رفتن اند آنها را جمع می کنم تا بفروشم و پولشان را به #بیت_المال برگردانم "
#هم_رزم_شهید :
🍃🌹بررسی زندگی شهید شیرخانی نشان میدهد که توجه به امر به معروف و نهی از منکر یکی از ویژگیهای بارز او بوده است. این صفت بارز که مورد تأکید دوستان و اعضای خانوادهاش است گاه باعث میشد کمال به دردسر بیفتد و یکبار نیز از سوی تعدادی از اوباش محله مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.
🍃🌹 خواهر بزرگتر شهید در این رابطه میگوید:«کمال همیشه به ما که خواهرش بودیم توصیه حجاب میکرد. البته ما خانواده مذهبی هستیم و حجاب در خانواده ما رعایت میشود. اما برادرم کمال جوان غیرتی بود و خیلی روی این مسائل حساسیت داشت. من گاهی با او سر این مسئله بحث میکردم. اما او استدلال میآورد که اگر خدا از ما خواسته مراقب مسائل دینیمان باشیم، ما هم وظیفه داریم که همدیگر را به رعایت اصول دعوت کنیم. وقتی هم که به شهادت رسید، من از شدت ناراحتی میخواستم فریاد بزنم. اما دختر شهید جلو آمد و گفت: عمه جان پدرم وصیت کرده نباید صدای ما را نامحرم بشنود.»
بنزین ماشینم تمام شده بود از مهدی خواستم چند لیتر بنزین بدهد تا به پمپ بنزین برسم
گفت : بنزین ماشین من از #بیت_المال است ، اگر ذره ای از آن را به تو بدهم نه تو خیر می بینی و نه من !
#شهید_مهدی_طیاری_
@mahman11
✳️ همان چای بسش بود!
🔻 قرار بود مقام معظم رهبری برای بازدید و دیدار تشریف بیاورند. پدر، چهار پنج روزی درگیر تدارکات دیدار بود. صبح میرفت و شب میآمد. من هم با بسیجیها رفته بودم برای کمک. ظهر که شد، رفتم همان قسمتی که پدر مشغول بود. برایم چای آوردند. میخواستم بروم که دفتردار پدر گفت: دارند ناهار میآورند، کجا میروی؟ پدر صدایش را شنید. گفت: بگذار برود. ناهار برای کارکنان است. فرجالله بسیجی است و همان چای بسش بود!
📚 از کتاب #نورعلی | نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار #شهید_نورعلی_شوشتری
📖 ص ۹۴
#⃣ #بیت_المال
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
@mahman11
🌹یک روز به من گفت: «اگر #شهید شدم، این دو #دست #لباسم را #تحویل #سپاه بده تا حقی از #بیت_المال، به گردن من نماند.»...
.
یک دست لباس بادگیر و یک دست لباس سبز سپاه درخانه داشت. من خیلی این دو دست لباسش را دوست داشتم. هر وقت با این لباس او را می دیدم، افتخار می کردم. یک روز به من گفت:«اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.»
.
▪️من قانع نمی شدم و می گفتم:
«این لباس ها تنها یادگارهای توست و من می خواهم آن ها را پیش خودم نگه دارم.»
. هر چقدر اصرار کرد نتوانست مرا راضی کند. به ناچار وقتی دید قانع نمی شوم، گفت:
«بادگیرم را تحویل سپاه بده اما لباس سبز را فقط با اجازه ی فرماندهی سپاه جویبار می توانی پیش خودت نگه داری.»
.
🦋قبل از شهادتش به اسارت درآمد. روزهای آخر اسارتش در آخرین نامه ای که از اردوگاه برایمان نوشت هم، بار دیگر به همین موضوع اشاره کرد و بر آن تأکید کرد. دو روز بعد از این نامه به شهادت رسید و جنازه اش به ما تحویل داده شد. حالا بعد از سال ها من ماندم و یک لباس...
.
💢راوی :همسر سردار شهید نادعلی رضایی
#بیت_المال
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
@mahman11