eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.1هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
!!! … آیت الله بهاء‌الدینی وقتی وارد جلسه شدند فرمودند: در بین شما یکی از سربازان امام زمان(عج) هست و به زودی از میان شما می‌رود. بعد‌ها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت آقا، آیت الله بهاء الدینی بی‌اختیار گریه کردند، طوریکه شبنم اشکهایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می‌افتاد و بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ‌ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است. حجت الاسلام و المسلمین جلال افشار نام شهید بزرگ مقامیست که ذکرش همیشه این بود: دنیا ارزش ندارد به خاطرش آخرتمان را خراب کنیم.آخرش همه ما را می‌گذارند در یک وجب جا، آنجاست که باید جواب یک ذره مال حرام را بدهیم. نزدیکان جلال افشار می‌گویند: دست و بالش تنگ بود،‌ دارائیش از مال دنیا فقط یک موتور بود که همیشه خدا هم دست‌هایش روغنی بود و تعمیرش می‌کرد، ‌سوار موتور می‌شد و می‌رفت قبض‌های حقوق یتیمان را توزیع می‌کرد. 🌷جلال افشار در گوشه‌ای از 🥀💔😔 برای ما می‌گوید: ای امت به پا خواسته قیام خود را حفظ کنید تا قائم این حق حجت الله الاعظم بیاید و پرچم توحید را بر فراز قله‌های جهان به اهتزاز در آورد. و این شعر یادگاری از راز و نیاز های عاشقانه جلال هنگام دعای توسل خواندن با امام زمان(عج) است: بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو اگر نیست باورت بیا که رو برو کنم بدان امید زنده‌ام که باشم از سپاه تو دلخوشی استاد !! در سه جمعه پیاپی که در منزل بنده محضرشان بودم این مطلب را فرمودند. روزی ابتدا به ساکن فرمودند: « فلانی! قضیه قائم مقامی سر نمی گیرد. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آقای خامنه ای است. » بنده هم عرض کردم: بله آقا، و رفتم برای اینکه چای خدمت آقا بیاورم فرموده ایشان را یادداشت کردم. هفته بعد روز جمعه حدود ساعت ده صبح فرمودند: « همانطور که ما به شما گفتیم اینها می خواهند کاری کنند، اما موفق نمی شوند دلخوشی ما به آقای خامنه ای است. » عرض کردم، بله آقا و بلند شدم رفتم یادداشت کردم و برگشتم. هفته سوم باز به همین مضامین درباره آینده مطلبی فرمودند، من نگاهی به چشمهای آقا کردم، آقا فرمود: « چه باید کرد؟ شما تعجب می کنی؟ اما دید ما این است. » ! اي امت بپاخاسته قيام خود را حفظ کنيد تا قائم دين حق فرزند امير ‌مؤمنين،‌ حجت ‌الله الاعظم بيايد و پرچم توحيد را بر فراز قله‌ هاي جهان به اهتزاز در آورد. نيت ها را خالص کنيد که شرک ظلم است. خود‌پرستي و خود‌محوري‌ ها را کنار بگذاريد و به اسلام و قرآن بينديشيد... مسئولين محترم مملکت هرکس را متناسب با ظرفيتش به کار‌هاي اجرايي بگمارند به فرهنگ جامعه بيش ‌از هر چيز توجه شود به سپاه اين بازوي امام (ره) بيش ‌از پيش برسيد و بر رشد معنوي و فرهنگي آن بيشتر تکيه کنيد و بالاخره بنگريد که قرآن مکتوب و قرآن ناطق چه مي ‌گويند و براي اجراي مضامينشان آستين ‌ها را بالا بزنيد و گام ‌هايتان را استوار‌تر برداريد. بدانيد تا کفر است اسلام در جنگ و ستيز با آن است و اگر روزي با وجود کفر مبارزه در انقلاب کنار گذاشته شد، انقلاب از مسيرش خارج گشته است... من جا مانده‌ام! دارم مي‌سوزم! جلال با حالتي غمگين در گوشه‌اي زانوي‌ غم بغل گرفته بود پرسيدم اتفاقي افتاده؟ گفت ديشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صداي گريه‌اي در پشت يکي از اين ساختمان‌‌ها شنيدم. نزديک‌تر رفتم پيرمرد سالخورده‌اي در گوشه‌اي نشسته و زار زار ميگريست کنارش رفتم و از او دلجويي کردم. بي‌اختيار گريه‌ام گرفت علت ناراحتي‌اش را پرسيدم پيرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهيدم است چون مرخصي‌ها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که ديدم همه خواب هستند آمدم اينجا و در تنهاي برايش مراسم ختم برپا کردم». جلال ساکت شدو بعد ادامه داد:«عظمت اين صحنه مرا به‌ياد حبيب‌بن‌مظاهر انداخت و از اينکه قافله رفت و من جا مانده‌ام دارم مي‌سوزم تا کي براي اين بسيجي‌ها حرف بزنم آنها بروند و شهيد شوند و من جا بمانم».   یک چشمه از جلال جلال مي‌گفت: «خدا مگذاشت در مقابل نيازمندان بي آبرو شويم نااميد شويم فکر کرديم همه راه‌ها به ‌رويمان بسته است به يک‌باره از جايي برايمان کمک رسيد. آن‌وقت فهميديم که تنها نيستيم و يکي هست که ما را زير نظر دارد و به کمکمان بيايد». براستي که خدا هيچ‌گاه بندگان مخلصش را تنها نخواهد گذاشت. ✨❤🌹 @mahman11