بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقیها نبود. مهمات ما هم كم بود.
يكدفعــه در كنــار تپه چندين جنــازه عراقي را ديدم. اســلحه و خشــاب و نارنجكهــاي آنها را برداشــتيم. مقداري آذوقه هم پيــدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
هوا تاريك و در اطراف ما دشــتي صاف بود. تســبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشــمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم!
نيمههاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم.
به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت.
چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد.
ما نميدانســتيم در كجا هســتيم. هيــچ اميدي هم به زنــده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم!
بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم!
با ياري خدا توانســتيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم.
وقتي رادار از كار افتاد، هر ســه از آنجا دور شــديم. ســاعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم.
نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم.
باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشــتيم. با تاريك شــدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم.
ابراهيــم ادامه داد: آنچــه ما در اين مــدت ديديم فقط عنايــات خدا بود.
تسبيحات حضرت زهراسلام الله علیها گره بسياري از مشكلات ما را گشود.
بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهاي ما ميترسد.
مــا بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گســترش دهيــم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود.
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
دو ماه پس از شــروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم.
درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت ميكرد. اما از خــودش چيزي نميگفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد.
يكدفعه ابراهيم خنديد وگفت:
درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند.
آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.
چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!
تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي سادهاي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.
از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچهها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيشنماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد.
من هم كنار شــما میايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد.
ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خندهاش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد:
در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!
خيلــي خندهام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما درســجده، وقتي امام مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد.
جماعت بلند شد،
پيش نماز به ســمت چپ خم شــد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند!
اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
🌴#قسمت_سی_ام: حلال مشكلات🌴
🌹راوی:يكي از دوستان شهيد
از پيامبر صل الله علیه و آله وسلم ســؤال شــد: «کداميــک از مؤمنين ايماني کاملتــر دارند؟
فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند.»1
سردار محمد کوثري( فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول) ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف میكرد:
در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح ميداني بيا و بگير.
در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟
گفتم: آخر هفته.
بعدگفت: سه تا آدرس رو مينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خونهها بده!
من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانوادههاي مستحق و آبرودار بودند.
٭٭٭
از جبهه برمیگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچههايم از من پول میخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟
ســراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت.
سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند.
من اصلاً نميدانم چه كنم!
در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم.
تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد.
چند دقيقهاي صحبت كرديم. وقتي میخواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟!
گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست.
دســت کرد توي جيب و يک دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري.
گفت: اين قرضالحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم.
خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رســاند. مثل هميشــه حلال مشكلات شده بود.
---------------------------------
1- الحكم الظاهره ج 2 ص 280
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌹 ادامه #قسمت_سی_و_یکم:گروه شهید اندرزگو
از نوجوان تا پيرمرد، از افراد بیســواد تا فارغالتحصيل دكتري، از بچههاي بسيار متدين و اهل نماز شب، تا كساني كه در همان گروه نماز را فرا گرفتند.
از بچههــاي حوزه رفتــه تا كمونيســتهاي توبه كرده و... بــه اين ترتيب همه گونه نيرو در جوي بسيار صميمي و دوستداشتني دور هم جمع شدند.
افــراد اين گروه تقريبا چهل نفره، در يك چيز با هم مشــترك بودند و آن شجاعت و روحيه بالاي آنها بود. ابراهيم كه عملا مسئوليت گروه را برعهده داشــت هميشه ميگفت: ما فرمانده نداريم و از طريق محبت و دوستي خيلي
خوب گروه را رهبري ميكرد.
سيستم اداره گروه به صورتي بود كه همه كارها خودجوش انجام ميشد و تقريبا كسي به ديگري امر و نهي نميكرد.
بيشتر كارها با همفكري پيش ميرفت و بيشتر از همه جواد افراسيابي و رضا گوديني همراهان هميشگي ابراهيم بودند.
٭٭٭
يكي از برنامههاي روزانه گروه، كمك به مردم محلي و حل مشكلات آنها بود. بسياري از نيروهاي محلي گيلانغرب نيز از اين طريق به گروه جذب شدند.
فعاليت گروه اندرزگو، بيشتر تشكيل تيمهاي شناسايي و عملياتي بود.
عبــور از ارتفاعــات و تهيه نقشــههاي دقيق و صحيح از منطقه دشــمن، از ديگر كارها بود.
روش ابراهيم در شناساييها بسيار عجيب بود. نيمههاي شب به همراه افراد از ارتفاعات عبور ميكردند.
آنها پشــت نيروهاي دشمن قرار ميگرفتند و از محل استقرار و تجهيزات دشمن اطلاعات بســيار دقيقي را به دســت میآوردند. ميگفت: اگر چنين كاري انجام نگيرد معلوم نيست در عملياتها موفق شويم. پس بايد شناسائي ما دقيق و صحيح باشد.
ابراهيم روش خود را به ديگر نيروها نيز آموزش ميداد و ميگفت: در مسئله شناسايي، نيرو بايد شجاعت داشته باشد.
اگر ترس در وجود كسي بود نميتواند نيروي موفق باشد. بعد هم در مورد تيز بيني و دقت عمل نيروها صحبت ميکرد.
بــراي همين بود كــه از ميان نيروهاي گروه، زبدهتريــن و بهترين نيروهاي اطلاعات وشناسايي و حتي فرماندهاني شجاع تربيت يافتند.
حر كه مسئوليت اطلاعات و عمليات را در قرارگاه به قول فرمانده تيپ 313 نجف به عهده داشــت: ابراهيم با روشهاي خود بنيانگذار اين تيپ بود، هر چند كه قبل از تشكيل آن به شهادت رسيد.
گروه چريكي شهيد اندرزگو در دوران فعاليت يك ساله خود شاهد پنجاه و دو عمليات كوچك و بزرگ توسط همان نيروهاي نامنظم بود.
آنها لشكر چهارم ارتش عراق را در منطقه غرب به ستوه آوردند و تلفات سنگيني را به آنان تحميل كردند.
در اين گروه كوچك، انســانهاي بزرگي تربيت شــدند كــه دوران دفاع مقدس ما مديون رشادتهای آنهاست.
آنهــا از خرمن وجودي ابراهيم خوشــهها چيدند و بــه همراهی او افتخار ميكردند: شــهيد رضا چراغي فرمانده شجاع لشكر 27 حضرت رسول صلوات الله علیه شــهيد رضا دستواره قائم مقام لشکر، شهيد حسن زماني مسئول محور لشکر، شهيد سيد ابوالفضل كاظمي فرمانده گردان ميثم، شهيد رضا گوديني فرمانده گردان حنين، شهيد محمدرضا علي اوسط معاون تيپ مسلم ابن عقيل، شهيد داريوش ريزهوندي فرمانده گردان مالك، شــهيدان ابراهيم حسامي و هاشم مدل از مسئولين كلهر معاونين گردان مقداد، شهيدان جواد افراسيابي و علي حر
اطلاعات لشکر، و همچنين چندين فرمانده بزرگ دفاع مقدس كه هم اكنون نيز از افتخارات نظام اسلامي هستند.
#سلام_بر_ابراهیم
📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
#سلام_بر_ابراهیم
🔹بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد.
به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می اشویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم
@mahman11
#سلام_بر_ابراهیم
🔹بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد.
به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می اشویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم
@mahman11
┄═❁๑๑🌷๑๑❁
#سلام_بر_ابراهیم
«دنیا و آخرت با امام و رهبری»
@mahman11
از آشنایی با تو دانستم؛
در مسیر دلدادگی
باید #عبد باشی تا #امیر شوی
تو دنبال رضایت او باش،
او دنیا و خلقش را عاشقت میکند
خالص باش، عزیزت میکند...
#سلام_بر_ابراهیم
#قرار_دلهای_بیقرار
#شهید_ابراهیم_هادی
@mahman11