کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
#شهید_مهدی_ذاکرحسینی
تکاور جاویدالاثر مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» از رزمندگان لشکر عملیاتی ۲۷ حضرت محمدرسول الله (ص) در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ در حومه شهر حلب سوریه بر اثر موشکباران دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر ۲۷ بود و هنگام شهادت ۳۱ سال سن داشت.
💚|#خاطرات_شهدا
پدر بزرگوار شهید:
پسرم مهدی نمی گذاشت کسی متوجه کارهایش شود. سعی می کرد خیلی پنهانی کارهایش را انجام دهد. مثلاً در را می بست و نمازش را در خلوت خودش می خواند. یا در خلوتش مشغول خواندن کتاب مداحی اهل بیت (علیه السلام) می شد. مخالف شدید ریا بود و دوست داشت کار های عبادی و دینی اش را خیلی عمیق در خفا انجام دهد.
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_ذاکرحسینی
پدر شهید میگوید: آقا مهدی با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام درسش را ادامه داد و کارشناسیاش را در رشته حقوق گرفت. دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت در کار مکانیک خودروها بود. خیلی این کار با علاقهمندیاش جور درنمیآمد. از همانجا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کارهای رزمی فرستادند. از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دورهها را با موفقیت گذراند و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. به کارش خیلی علاقهمند بود.
وقتی خاطرات دوران جبههام را برای بچهها تعریف میکردم یا از حرکات نظامیام میگفتم، آقا مهدی بیشتر از همه لذت میبرد. گاهی از من درباره فعالیتهایم میپرسید و وقتی توضیح میدادم خیلی ذوق میکرد. زندگی آقا مهدی از همان اول با دو برادر دیگرش تفاوت داشت. از همان ابتدا که اخلاق و رفتارهایش را میدیدم، میفهمیدم رزم در وجودش است.
فعالیت بدنی بالایی داشت و از دو برادر دیگرش خیلی قویتر بود. ایشان تمام صفحات دفترچه بیمهاش سفید بود و در سلامتی کامل بود. از همان اول به کمخوری، کمحرفی و کمخوابی عادت داشت. در خواب بسیار هوشیار بود و هوش بالایی داشت. سلامتی بدنیاش به خاطر عادتهای غذاییاش بود. از گوشت خیلی خوشش نمیآمد و خیلی کم مصرف میکرد ولی حبوبات و گیاهان و صیفیجات را خیلی دوست داشت. به همین دلیل حالت سبکبالی داشت و از همان بچگی خیلی تیز و چابک بود. گاهی اوقات که پسرهایم با هم کشتی میگرفتند، زور مهدی به دو برادر دیگرش میچربید. در تکاوری خیلی بدنش قویتر و محکمتر شد. به خاطر همین آمادگی جسمانیاش همیشه در کارش آمادگی لازم را داشت و به راحتی کارهایش را انجام میداد.
مهدی شوخطبع بود، مخصوصاً با رفقایش. بهقدری به کارش علاقه داشت که بیشتر وقتش را در لشکر سپری میکرد و کمتر در خانه دیده میشد. نهجالبلاغه را خیلی مطالعه میکرد.
پسرم مهدی نمیگذاشت کسی متوجه کارهایش شود. سعی میکرد خیلی پنهانی کارهایش را انجام دهد. مثلاً در را میبست و نمازش را در خلوت خودش میخواند. یا در خلوتش مشغول خواندن کتاب مداحی اهلبیت (ع) میشد. مخالف شدید ریا بود و دوست داشت کارهای عبادی و دینیاش را خیلی عمیق در خفا انجام دهد. حتی به هیئتهای محل زندگیمان نمیرفت. ما ساکن اکباتان هستیم و مهدی به هیئتهای میدان خراسان و میدان امام حسین (ع) که مراسمشان را سنتی برگزار میکردند و غریب بودند، میرفت و مشارکت فعالی داشت. کمکهای زیادی به این هیئتها میکرد و متولیانشان پس از شهادت به ما از آقا مهدی گفتند. پس از شهادت بعضی هیئتها عکس مهدی را زده بودند و وقتی دوستانش متوجه شدند، گفتند مهدی در غرب تهران زندگی میکرد، چرا عکسش را در شرق تهران زدهاند. متولیان هیئت نیز میگفتند آقامهدی در مراسمهای مختلف به هیئت ما میآمد و کمکهای زیادی هم میکرد. من تمام اینها را بعد از شهادتش متوجه شدم.