#کودکی
شهید علی اکبر قربان شیرودی معرف به علی اکبر شیرودی در تاریخ ۲۵ دی ماه سال ۱۳۳۴ در روستای بالاشیرود در شهرستان تنکابن در یک خانواده کشاورز با تدین به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی تا دبیرستان را در مدارس بالا شیرود، شیرود و تنکابن سپری کرد و پس از پایان تحصیلات دبیرستان برای یافتن کار به تهران رفت و در کنار آن به ادامه تحصیل پرداخت. شما برای در یافت بیشتر اطلاعات در برای شهید شیرودی با رزمندگان همراه باشی.
#استخدام_در_هوانیروز
شهید شیرودی بعد از به پایان رساندن تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ خورشیدی وارد ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و بعد از طی کردن مراحل استخدام در هوانیروز، دوره مقدماتی خلبانی را در تهران تکمیل کرد. طی کردن دوره خلبانی با بالگرد کبری در پادگان هوانیروز اصفهان و فارغ التحصیلی به کسب درجه ستوان یاری منجر شد و آغاز مسوولیت وی به طور جدی در عرصه خلبانی بود.
#خصوصیات_اخلاقی
اگر ما بخواهیم در چند جمله خصوصیات اخلاقی شید شیرودی را برای شما شرح دهیدم ، می توانیم به :
توجه داشتن به خواندن نماز اول وقت ، ولایت پذیری ، عدالتخوهی و مقابله کردن با ظلم و ستم
خدمت به اسلام در جبهههای جنگ
شهید شیرودی در طی چندین عملیات هایی که انجام داده است تلفات به شدت سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط راهبردی غرب کشور وارد کرد. ایشان در طی همان زمان کوتاهی که در دفاع مقدس حضور داشت ، توانست رکورد بالاترین پروازهای جنگ با بالگرد کبرا را در دنیا به نام خودش ثبت کند. شهید شیرودی چندین بار از خطر گلولههای دشمن جان سالم به در برد ، در حدی که بالگردهای وی بیش از ۴۰ بار سانحه داده و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به بالگردش نیز ثبت شده است.
شهید شیرودی درباره زمان جنگیدن ، معروف است. روزی شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت با او مصاحبه میکردند. در این زمان در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران ژاپنی که پرسیده بود، شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شهید شیرودی سرش را با لبخند بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم ، ما برای اسلام میجنگیم. تا زمانی که اسلام در خطر باشد.
#شهادت
شهید علی اکبر شیرودی در آخر به خلوصی که خواهانش بود رسید و مورد دعوت حق قرار گرفت و در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند با هلی کوپتر به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید.
تیمسار فلاحی بعد از شهادت وی گفت : وقتی خبر شهادت شیرودی رابه امام دادم یک ربع به فکر فرو رفتند و حضرت امام در مورد همه شهدا می گفت خدا آنها را بیامرزد ولی در مورد شیرودی گفت او آمرزیده است.
شهید علی اکبر شیرودی عاشق انقلاب و ولایت بود و همیشه تلاش میکرد پیوند مستحکم بین ارتش و روحانیت برقرار کند و در این مسیر از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. شهید شیرودی عاشق پرواز کردن بود، او برای پیروزی و نبرد علیه دشمن زمان ، را نمیشناخت و شبانه روز برای پیشرفت اهداف جنگی اش تلاش کرد🌷🌷🌷
#نام_یادش_گرامی
@mahman11
🥀بخشی از وصیت نامه #شهیدشیرودی🌷🌷🌷
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.
#روحش_شاد 🕊
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فقط بگو مرگ بر اسرائیل یک خیار صلواتی ببر.....
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 41 , 42
🔰 ساعت دوم علوم داشتیم، خانم معلم داشت درباره خلقت این جهان توسط خدا حرف می زد که یک مرتبه اتفاق عجیبی افتاد !..
💠 ساسان که همیشه ساکت بود و اصلا حرفی سر کلاس نمی زد و حتی به خاطر دغدغه های زیادش خیلی هم حواسش به کلاس نبود، یک مرتبه سوال کرد خانم معلم !
شما که میگین همه چیز رو خدا خلق کرد ، پس خدا رو چه کسی خلق کرد؟؟؟
راستش من از سوال اصلا تعجب نکردم، چون این سوالی هست که ممکنه برای خیلی ها پیش بیاد ، مخصوصا در سن و سال ما، اما اینکه ساسانی که اصلا سوال نمی کرد ، اومده و چنین سوالی مطرح کرده ، خیلی برام عجیب بود
برای بچه های دیگه هم عجیب بود
👈 خانم معلم خیلی خونسرد و با آرامش گفت پسرم، چی شد که این سوال رو پرسیدی؟
ساسان کمی ترسید !
فکر کرد سوال بدی پرسید !
اما خانم معلم گفت ، راحت باش ، نمی خواد جواب بدی
بعد که می خواست جواب این سوال رو بده ، رو به بچه ها کرد و گفت این تکلیف امروز شما هست، یعنی امروز که رفتین منزل ، از پذر و مادرهاتون سوال کنین که چه کسی خدا رو خلق کرد و فردا جوابش رو برای من بیارین
به بهترین جواب ، جایزه میدیم
🌀 من مدام منتظر بودم که زنگ تفریح بخوره و با ساسان در این باره صحبت کنم که چی شد این سوال اومد تو ذهنش ،هرچند می شد حدس زد که حتما دوباره پدرش چیزی گفته
⬅️ زنگ تفریح که خورد دیدم پایین نمیاد !
گفتم ساسان چی شده؟
چرا نمیای بریم حیاط؟
🔰 گفت خیلی بد شد ، نه؟
نباید این سوال رو می پرسیدم، اگه برن به خانوادم بگن چی؟ اگه خانوادم بیان مدرسه چی؟ بخدا پدرم منو از خونه بیرون میکنه اگه بفهمه حرفهایی که تو خونه به من میزنه یا با رفیقش تلفنی صحبت می کنه رو من تو مدرسه میگم !
اه ، اه ، ایکاش اصلا این سوال رو نمی پرسیدم، نمی دونم چی شد از دهنم پرید
دیدم داره به خودش می لرزه ، حسابی ترسیده بود
👌 رفتم بغلش کردم و گفتم نترس داداش جون ، نترس
هم خانم معلم و هم آقا مدیر ، از اون آدم هایی نیستن که بخوان حرف های بچه ها رو به خانواده ها انتقال بدن
حتی مطمئن باش خود خانم معلم هم این سوالت رو به آقا مدیر نمیگه
می دونی چرا؟
چون خیلی طبیعی هست ، این ممکنه سوال خیلی ها باشه
تو هر مدرسه و هر کلاسی ممکنه خیلی ها همین سوال رو از معلم خودشون بپرسن
این که دیگه نگرانی نداره
مطمئن باش خود خانم معلم هم اینقدر این سوال رو از بچه های هم سن و سال من و تو شنیده که براش عادی شده
پاشو بریم حیاط یه ذره هوا بخور
پاشو
🔰 این سوالی که ساسان پرسیده بود ، برای هر کسی ممکنه پیش بیاد ، من خودم تا سال قبل این طور سوالات به ذهنم می اومد که وقتی کتابهای ده جلدی «از خدا تشکر کن» رو خوندم و مطالعه کردم ، تمام سوالاتی که درباره خدا داشتم برطرف شد.
این کتاب خیلی خوب رو بابا هادی سال قبل به عنوان کادوی تولد برام گرفت ، از وقتی خوندن یاد گرفته بودم و کتاب خوان شده بودم به پدر و مادرم گفتم هرسال برای تولد من ، فقط کتاب بخرین ، این کادو تنها چیزی هست که من رو خوشحال می کنه
می خواستم همین کتاب رو به ساسان پیشنهاد بدم، اما با خودم گفتم نه خانوادش اجازه میدن چنین کتابهایی بخره ، هم اینکه شاید خودش حوصله نداشته باشه بخونه و یا اگر هم بخونه شاید نتونه قشنگ استفاده کنه
🌀 تصمیم گرفتم مطالب خوبی از کتاب رو تو ساعت های بیکاری برای ساسان بگم تا اینطوری هم خدا رو بهتر بشناسه ، هم این سوالات یه وقتی باعث انحرافش نشه
✳️ زنگ آخر که خورد ، وقتی داشتیم می رفتیم ، خانم معلم با صدای بلند گفت که فردا یادتون نره،حتما هر کدوم از شما جواب این سوال رو بیاره که خدا رو چه کسی خلق کرد
به بهترین جواب ، یه هدیه خوب داده میشه !
⬅️ من که خیلی ذوق داشتم تا سریع باباهادی رو ببینم و ماجرای امروز رو بهش بگم
وقتی بابا اومد ، ساسان رفته بود
سوار ماشین که شدم دیدم بابا ناراحت هست
شاید هم خیلی خیلی ناراحت
گفتم چیزی شده ؟
بابا گفت...
@mahman11
#رمان_محمد_مهدی 43
🔰 گفتم بابا چیزی شده؟
✳️ بابا هادی گفت ... دائی منصور...
🔰 گفتم دائی منصور چی ؟ طوریش شده ؟ حالش بد شده؟
✳️ بابا گفت نه پسرم، تو راه که می اومدم دنبالت، مادرت به من زنگ زد و گفت دیشب دائی منصور عصبانی شد و زنش رو کتک زد، اون هم جلوی چشم بچه ها !
🔰 گفتم چی؟ واقعا؟؟؟ اون هم جلوی چشم سعید و خواهرش؟ مگه میشه؟ آهان، تازه یادم اومد...
✳️ بابا گفت چی پسرم؟ چی شد؟
🔰 گفتم پس بگین که چرا امروز سعید داغون بود و با هیچکس حرف نمی زد و تو کلاس هم اصلا حواسش نبود ، راستش من کمی درگیر ساسان و ماجرای اون بودم ، فرصت نشد خیلی برم سمت سعید
ای بابا ، حالا چی میشه؟
می خواهید چه کار کنید؟
✳️ بابا هادی: هیچی پسرم، فعلا مادرت رفته خونه دائی تا ببینه ماجرا از چه قراره ، ما هم میریم خونه و نهار می خوریم تا مادرت بیاد ببینیم چی میشه
🔰 خیلی ناراحت شدم، کلی ذوق داشتم که ماجراهای امروز مدرسه رو به بابا بگم ، اما همه حس و حالم از بین رفت
اون شب که خونه دائی منصور ، ترس یک سوال درسی پرسیدن ساده رو از سعید دیدم، حدس می زدم که دائی چقدر آدم بداخلاقی هست و چقدر با خانوادش بد رفتاری می کنه ،
واقعا نمی فهمم کسیکه خودش رو بر حق میدونه ، کسی که میگه فهم من از دین درست هست و بقیه اشتباه می کنن ، کسی که خودش رو با سواد به احکام و محتوای دین میدونه و حاضر نیست تو این قضیه از کسی مشورت بگیره، چرا باید اخلاقش اینطوری باشه !
✳️ تو همین فکر و خیال ها بودم که باباهادی گفت :
من و مادرت از روز اولی که با هم عقد کردیم و هنوز زیر یک سقف نرفته بودیم، با هم قرار گذاشتیم هیچوقت به هم بی احترامی نکنیم، هیچوقت تو خونه حتی وقت هایی که کسی نیست همدیگه رو با لفظ " تو " خطاب نکنیم ، جلوی دیگران اسم همدیگه رو با پسوند آقا و خانم صدا بزنیم ، جلوی جمع به همدیگه دستور ندیم که فلان چیز رو بیار وفلان کار رو بکن، هیچوقت صدامون روی همدیگه بالا نره، هروقت اگه خدای نکرده بحثی بین ما شد سریع از هم معذرت خواهی کنیم و از دل هم در بیاریم، جز خط قرمزهایی که دین برای حریم خانواده مشخص کرده ، خشک مقدس بازی در نیاریم و...
از همون اول هم با پیشنهاد مادرت ، کتاب های اخلاقی آیت الله مجتبی تهرانی رو می خوندیم در زمینه موضوعات اخلاقی و سعی می کردیم عمل کنیم
خداراشکر در حد توان سعی کردیم عمل کنیم و واقعا تو این چندسال زندگی مشترک با مادرت، کوچکترین بی احترامی ازش ندیدم و به تک تک قول هایی که به هم داده بودیم عمل کرد و من هم سعی کردم در حد توان عمل کنم
یادت باشه پسرم تو مدرسه هیچوقت عصبانی نشی ، آدم وقتی عصبانی میشه معلوم نیست بعدش میخواد چیکار کنه ، روایت داریم یکی از جاهایی که شیطان خیلی به آدم نزدیک هست ، زمان عصبانیت انسان هست...
ادامه دارد....
@mahman11
49.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 همانند حنظله
🌹 شهید محمد حردانی طلبه کم سن وسالی بود که چهره پاک و معصومی داشت ؛ او به هنگام شهادت تنها ۱۵ سال داشت و چهارمین شهید خانواده اش بود.
با اصرار خانواده اش ازدواج کرد. یکروز بعد از اولین شب زندگی مشترکشان خبر دار شد بچههای گردان برای عملیات به منطقه رفته اند. فورا خود را به آنها رساند، در حالیکه یک جعبه شیرینی به همراه خود آورده بود.
برای من کاملاً روشن بود که او در عملیات رفتنی است ، به طوری که وقتی صبح عملیات والفجر ۸ آمار شهدا را دادند ومحمد در میان آنها نبود خیلی متعجب شدم.
اما این تعجب طولی نکشید که او نیز به لقاء الله پیوست و همانند حنظله
غسیلالملائکه او را غسل دادند و به همین نام در گردان معروف شد.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 حضور شهید خرازی، علمدار بی دست لشگر مقدس امام حسین (ع) در پشت خاکریز اول جبهه
🔹 حاج حسین خرازی برای سرکشی به نیروهای گردان امام محمدباقر(ع) از لشگر ۱۴ به خط مقدم آمده است، همانها که خوب جنگیده و یک گردان از دشمن را منهدم ساخته اند.
🔹 حاج حسین در مصاحبه با خبرنگار عنوان می کند: این پیروزی ها، تماما معجزات الهی ست و ما باید به شکرانه امدادهای غیبی که نصیب رزمندگان می شود، مرتب ذکر سبحان الله و الحمدلله را بر زبان جاری کنیم.
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که بوی بهشت میدهد 😍
از وقتی این شهید را به بیمارستان آوردند بوی خوشش همه فضا را پر کرده و امدادگران مایل به دفن او نیستند.
🔸مردم برای زیارتش به بیمارستان می آیند.
🔹همه اجساد درون این چادر را دفن کردند به جز این شهید
#کرامت_شهید
@mahman11
🔴پیام سیدحسن نصرالله: شهدای «طوفان الاقصی» را «شهدای راه قدس» مینامیم
🔹 دبیرکل جنبش حزبالله لبنان در پیامی به تیمهای رسانهای مقاومت، از آنها خواست تا از شهدای عملیات «طوفان الاقصی» به عنوان «شهدای راه قدس» یاد کنند.
🔹 دبیرکل جنبش حزبالله لبنان تاکید کرد: نامگذاریِ «شهدای راه قدس» با واقعیت نبرد ما با دشمن در جریان نبرد طوفان الاقصی مطابقت دارد.
#طوفان_الاقصی
@mahman11