✨✨✨
هنـــوز باورم ایـــــن بود
تــــــو بـاز میـگردی....
بـــرای بـــــاورم امـا
#پـــلاک آورده انـــــد...
#شهـــــید_گمنـــــام❤️
🌿خیلی گشته بودیم ،
نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود .
🌿لباس فرم سپاه به تنش بود .
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد .
🌿خوب که دقت کردم ،
دیدم یک نگین عقیق است که انگار
روش جمله ای حک شده .
🌿خاک و گل ها رو پاک کردم ….
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم …
روی عقیق نوشته بود : “به یاد شهدای گمنام”
#شهید_گمنام 🕊
«🥀»
-
خوب کہ باشی خریداری میشوی
خریداری شوی شهید میشوی
بی نشان کہ باشی فاطمہ خریدارت میشود
فاطمہ کہ خریدارت شود میشوی #شهید_گمنام
#معࢪاج_شهدا
#شھیدانه
🥀بی پلاک افتاده اما ،
دستچین فاطمه است ...
آن شهیدی که به سر ،
سربند یازهرا زده ...
🌷#شهید_گمنام
#معجزه_آیتالکرسی 🔰
سال اول جنگ که #کارور اعزام شده بود منطقهی غرب، توی گروهان اینها، پیرمرد مُسنّی بود به نام عمومجید که چشمهای خیلی ضعیفی داشت. این چشمهای ضعیف دردسرساز هم بود. گاهی عینکش را میان صخرهها گم میکرد و فریاد میزد: "کور شدم."
هر بار که محمدرضا میرفت، با حوصله و آرامش خاصی بدون هیچ نور فانوس یا چراغقوهای، زمینهای سنگلاخ را میگشت و عینک عمومجید را پیدا میکرد.
یک بار نصرتالله اکبری - دوست صمیمی محمدرضا - ازش سوال کرد:
«چطوریه که هر بار میری دنبال عینک، سهسوته پیداش میکنی؟!»
محمدرضا در جوابش گفت:
«هیچی. یه #آیت_الکرسی میخونم. مگه نمیگن قرآن خودش نوره؟!»
👈 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #گمشده_مجنون ؛ زندگینامهی سردار دلاور و سلحشور سپاه اسلام، فرماندهی اسطورهای #گردان_مقداد ، جاویدالاثر #شهید_محمدرضا_کارور به روایت «مریم عباسی جعفری»، صفحهی ۱۴۷ با تخلیص و اختصار.
#شهید_کارور
#شهید_گمنام
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
‹✨💛›
پلاک رو پاره کرد و انداخت دور...
گفتم چیکار میکنی؟!
گفت یه لحظه تصور کردم مراسم تشییع جنازم با شکوه میشه...
از اخلاص دور شدم
حالا مطمئن شدم دیگه پیدام نمیکنن...
#شهید_گمنام