eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.3هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
۱۳ تیرماه ، #سالروز_شھادت سردار #شهید_سیدمحمدرضا_دستواره گرامی باد. 🥀
شهید سید محمدرضا دستواره ۱۸ اسفند ۱۳۳۸ مصادف با ماه مبارک شعبان در گود مرادی واقع در جنوب تهران دیده به جهان گشود. وی با وجود داشتن مشکلات مالی سه سال راهنمایی را در مدرسه شاه واقع در باغ آذری گذراند. سپس وارد مقطع دبیرستان شد اما به دلیل فشار زندگی و فقر برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران مشغول به کار شد. مدتی بعد دوباره به تحصیل ادامه داد و در کنار آن، کار کرد تا چرخ زندگی‌شان هم بچرخد و سرانجام موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد. سال ۱۳۵۶ با شروع اولین جرقه‌های انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) همراه دوستانش در خیابان شوش و اطراف آن علیه رژیم شاه دسته‌های تظاهرات راه می‌انداخت و خود یکی از نیرو‌های پیشرو بود که متن شعار‌ها را آماده می‌کرد. دستواره در آبان ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و به‌عنوان عضو سپاه تهران در پادگان ولی عصر (عج) مشغول به خدمت شد. دوره آموزشی را نیز در پادگان امام حسین (ع) گذراند و بعد از پایان دوره آموزشی که همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود، همراه دانشجویان پیرو خط امام به حفاظت از لانه جاسوسی پرداخت. وی مدتی بعد به مناطق غرب کشور اعزام شد و در روانسر به پاسداری از انقلاب پرداخت. سپس برای اجرای عملیاتی به شهرستان پاوه رفت و به احمد متوسلیان، رضا چراغی و حسن زمانی ملحق شد. در سلسله عملیات‌هایی که برای تأمین شهرستان مریوان انجام گرفت همچنین در پاکسازی روستا‌های مریوان از وجود گروه‌های ضدانقلاب و خارج کردن کوه‌های سر به فلک کشیده مریوان از دست شورش‌گران، کارنامه موفقی از او بر جای‌ مانده است. او در تشکیل سپاه مریوان نقش مؤثری داشت و تا پایان مهر ۱۳۵۹ یعنی تا یک ماه بعد از هجوم سراسری ارتش عراق در مریوان حضور داشت. سپس به مناطق عملیاتی گیلان‌ غرب رفت و برای شناسایی منطقه و مین‌گذاری، تپه‌های مشرف‌ به مرز ایران و عراق را بررسی کرد. مدتی هم به‌عنوان فرمانده پاسگاه شهدا در منطقه دزلی فعالیت داشت تا اینکه در عملیات «کاوه زهرا» که حد فاصل شهرستان مریوان و پاوه انجام گرفت، مجروح و حدود هفت ماه بستری شد. وی بعد از بهبودی همراه احمد متوسلیان، محمود شهبازی و حاج همت تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) را تشکیل داد و به‌عنوان مسئول نیروی انسانی تیپ انتخاب شد. بعد از شهادت «ابراهیم همت» در عملیات خیبر (عباس کریمی، فرماندهی لشکر ۲۷ را بر عهده گرفت) جانشین فرمانده لشکر شد و تا زمان فرماندهی محمد کوثری بر لشکر ۲۷ که در پی شهادت عباس کریمی در عملیات بدر، عهده‌دار این سمت شد، همچنان در سمت جانشینی فرمانده لشکر باقی ماند. وی در نبرد‌های بدر، والفجر ۸ و کربلای ۱ نیز در سمت معاون اول، قائم‌مقام و جانشین فرمانده لشکر نقش بسیار مؤثری ایفا کرد. سرانجام سید محمدرضا دستواره پس از مجاهدت‌های فراوان در کردستان و هنگام پاک‌سازی شهرستان‌های مریوان و پاوه و نقش‌آفرینی در همه نبرد‌های یگان محمد رسول‌الله (ص) از فتح‌المبین تا کربلای ۱، در سپیده‌دم جمعه ۱۳ تیر ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۱، پائین ارتفاعات قلاویزان بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ در کنارش، به شهادت رسید. منبع : شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، صفحه ۱۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹 براے درمان بہ انگلیس اعزام شد! خون لازم داشت؛ گفت خونِ غیرمسلمان نزنید توجہ نڪردند و هرچہ زدند، بدنش نپذیرفت! 🌹 خون یڪ مسلمان جواب داد پزشڪش ڪہ دڪتر ڪلیز نام داشت، بواسطه‌ے آن مسلمان شد و گفت: یڪ معجزہ است!!! شهیدحمیدرضا‌مدنی‌قمصری
🌿کلام شهیـــــد: مشکلات، انسان‌های کوچك را متلاشی میسازد و انسان‌های بزرگ را متعالی !🙂 🕊 🌷
🌿✨زندگی، ختم به شهادت نشود، زیبانیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖واکنش دیدنی مردم به جمله ای که تا به حال نشنیده اند ... 💖حتما تا قبل از برای دوستانتان ارسال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨👌وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام... خداوندی جز او نیست،چرا که به من هشدار داده که اگر آن چه در حق«علی»نازل کرده به مردم ابلاغ نکنم،وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام.و خود او تبارک و تعالی امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است. 🌱بخشی از فراز ۲خطبه غدیر🌱 🍃💫14روز تا
‏هیکل کوچیکی داشت،وقتی پشت فرمون لودربود،خیلیا فکر میکردن ماشین سنگین بدون راننده هست که بعدا به کوچکترین سنگرسازبی سنگر لقب گرفت.
🥀خواب داریم تا خواب ✨کجا دنبال مفهومی برای ایثار می‌گردی؟ که من این واژه را تابی نهایت معنا می‌کنم هرروز... شهادت آرزومه🌷⃟💚🕊⃟🖤
🌸🍃 ✨؛ احترام به زن! حجابی که در اسلام عرض کردم زن سرش را بپوشاند، تنش را بپوشاند، دست و صورتش باز باشد، بیاید بیرون؛ این حجاب را هم اسلام به عنوان احترام به زن مقرر کرده است. صریح قرآن این است. اصلا صریح دین ما این است. 📚موقعیت زن از نظر اسلام، ص128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴: معلم نمونه🌴 🌸راوی:عباس هادی ابراهيم می‌گفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسل‌هاي بعدي هم انقلابي باشند. بايد در مــدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده ميشودکه شرايط دوران طاغوت را حس نكرده‌اند! وقتي ميديد اشــخاصي که اصلاً انقلابي نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد. ميگفــت: بهترين و زبده‌ترين نيروهاي انقلابي بايد در مدارس و خصوصاً دبيرستان‌ها باشند! براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر! امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفــت: روزي را خدا ميرساند. برکت پول مهم است. کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد. به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه14) ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي محروم (منطقه 15) تهران. تدريس عربي ابراهيم زياد طولانی نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتی نمی‌گفت که چرا به آن مدرسه نميرود! يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟! کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد! آقاي هادي نظرش اين بود که اين‌ها بچه‌هاي منطقه محروم هســتند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نميفهمد. مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اين‌جا از اين کارها را بکني. آقاي هادي از پيش ما رفت. بقيه ساعت‌هايش را در مدرسه ديگري پرکرد. حاال همه بچه‌ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بی‌بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. با ابراهيم صحبت کردم. حرف‌هاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده‌اي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود. ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه‌ها بود. دانش‌آموزان هم که از پهلوانی‌ها و قهرمانی‌هاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند. در آن زمان كه اكثر بچه‌هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند ابراهيم با ظاهري آراسته و كت وشلوار به مدرسه می‌آمد. چهره زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح، از او معلمي کامل ساخته بود.
در کلاس‌داری بســيار قوی بود، به موقع می‌خنديد. به موقع جذبه داشت. زنگ‌هاي تفريح را به حياط مدرسه می‌آمد. اکثر ‌در كنارآقاي هادی جمع می‌شدند. اولين نفر به مدرسه می‌آمد و آخرين نفر خارج می‌شد و هميشه در اطرافش پر از دانش‌‌آموز بود. در آن زمان که جريانات سیاسی فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد. فرامــوش نميكنم، تعدادی از بچه‌ها تحت تاثير گروه‌های سیاسی قرار گرفته بودند. يك شب آن‌ها را به مسجد دعوت كرد. با حضور چند تن از دوســتان انقلابی و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و پاســخ راه انداخت. آن شب همه سئوالات بچه‌ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود! ســال تحصيلي 58-59 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چند سال اول و آخر تدريس او بود. اول مهر 59 حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر کلاس برود. درآن سال مشغوليت‌هاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باســتاني و كشتي، مسجد و مداحی در هيئت و حضور در بسیاری از برنامه‌هاي انقلابی و...که براي انجام هر كدام از آن‌ها به چند نفر احتياج است! 📚 کتاب سلام بر ابراهیم۱
یا صاحب الزمان (عج) ❤️ 💫 سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی 🌾 درد‌ها را به تو گفتیم، که درمان بدهی 💫 جانمان برکف دست است،فقط لب‌تر کن 🌾 گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی 💫 ما دعای فرجت را همه دم می‌خوانیم 🌾 ما همه منتظر آمدنت می‌مانیم ❤️🌿 ارواحنا له الفداه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚 ❣ ❤️ 🌿دوباره صبح شد و طلوع دوباره ی زندگی از نو... دست به سینه بذاریم و امروزمان را با سلام به ولی نعمتمان آغاز کنیم ❤️🌱 (عج)
👌🌿صدای شهیدان را بشنویم... نطق شهداء بعد از شهید شدن باز میشود و با مردم حرف می زنند
✍️دست نوشته ✨ بر سر مزارش: 👇 « هیـچ بدنی درمقـابل آنچہ روح اراده آن را می کند ناتوان نیست، الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐مراسم تشییع و تدفین دو شهید گمنام دفاع مقدس ⏰چهارشنبه ١۵ تیرماه ١۴٠١ از ساعت ٩ صبح 📍مسیر تشییع از وزارت ورزش و جوانان تا مجموعه فرهنگی ورزشی انقلاب
✳️ نصف، نصف! 🔻 مهربانی و دلسوزی شاید بسیار قوی‌تر از شجاعت و جسارت او بود. حسین، برادرش می‌گوید: پدرم دو تا دفتر چهل برگ برای ما دو نفر می‌خرید. قاسم دفتر خودش را ده برگ، ده برگ به دانش‌آموزانی می‌داد که پول خرید دفتر نداشتند و دفتر چهل‌برگ مرا نصف می‌کرد و با هم استفاده می‌کردیم. مداد خود را از وسط می‌برید و نصف آن را به دانش‌آموز هم‌کلاسی بی‌بضاعت می‌داد. حاج قاسم نصف غذایش را می‌خورد و نصف آن را برای هم‌کلاسی فقیرش می‌برد. 👤 راوی: محمدرضا حسنی سعدی، دوست و همرزم سردار 📚 برگرفته از کتاب «هزار و دوازدهمین نفر» 📖 ص ۲۲ ❤️
🔴 : ♦️باید به سال ۵۵-۵۶ باز گردید و جنایت‌های هویدا را ببینید.هویدا در تمامی جنایت‌های ساواک دست داشته است. شما معنای جنایت را نمی‌توانید بفهمید مگر اینکه به آن دچار شده باشید. این شعر یادتان باشد، «به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های طوفان را.» ♦️آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش می‌رسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن می‌کردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج می‌شد. ♦️افرادی که از شاه و هویدا دفاع می‌کنند این چیز‌ها را ندیدند و اظهار نظر می‌کنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر می‌انداختند و با چوب یا آهن به آن می‌زدند، بطوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین افکن می‌شد! ♦️آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع می‌کنند به پنکه بسته نشده اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمی‌توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه‌ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم...! ✍🏻 (خاطراتی از زبان فرزند شهید غفاری)
◽️۱۴تیر ماه سالروز آغاز یکی از طولانی ترین گروگان گیری های قرن حاضر و اسارت مظلومانه دیپلمات های جمهوری اسلامی ایران : سردار رشید سپاه اسلام، (وابسته نظامی جمهوری اسلامی ایران در لبنان) (کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان) (عکاس و خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی) و (کارمند سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت) به دست عوامل شبه نظامی وابسته به رژیم صهیونیستی، در ۴۰ کیلومتری شمال بیروت، هنگام عزیمت از بعلبک به سفارت جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۱ ه.ش.)