5.mp3
4.01M
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_دوازدهم🎬:
همراهان امام، صدای بلند امام با مروان را شنیدند.
عباس بن علی، خون حیدری در رگهایش به جوش آمد و پیشاپیش جمع می خواست وارد خانه شود که امام بیرون آمدند و جمعیت دوباره ایشان را چون نگین انگشتر در بر گرفتند و به سمت خانه هایشان به راه افتادند.
در این موقع مروان بن حکم که از خشم صورتش قرمز شده بود رو به ولیدبن عتبه کرد و گفت: با من مخالفت کردی تا حسین از دستت رفت ، آگاه باش به خدا قسم هیچ وقت چنین فرصتی به دست نخواهی آورد، حسین بر تو و امیرالمومنین یزد خروج خواهد کرد و تو آنموقع پشیمان خواهی شد چرا که حسین را نکشتی..
ولید آه بلندی کشید و گفت: وای برتو! کشتن حسین را به من پیشنهاد می کنی، درحالیکه با کشتن او دین و دنیایم را از دست می دهم، به خدا سوگند گمان نمی کنم کسی، خدای را با کشتن حسین دیدار کند، جز اینکه کفه میزان او در روز قیامت سبک است و خداوند به او نمی نگرد و او را پاکیزه نمی سازد و برای او عذابی دردناک است.
مروان که خوب به واقعیت حرف های ولید آگاه بود، اما دل در گرو دنیا داشت و مال حرامی که خورده بود او را از منبع خوبی ها و ولیّ زمانش دور مینمود، لب فرو بست و چیزی نگفت.
و حسین رفت...حسین با همراهانش به سمت خانه می رفت و در همان حال نقشه اش را برای نجات جان خود که حجت خداوند بود و نجات خدا و نجات اسلام جدش رسول الله به یارانش گوشزد می کرد.
حال همه می دانستند حسین چند ماه زودتر، قصد بیت الحرام دارد و می خواهد محرم خانهٔ خدا شود و دفاع از دین خدا نماید تا کسی چون یزید که در مسلمان بودنش هم شک و شبهه بود و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کند، با سردمداری اش، دین خدا را نابود نکند.
حسین باید برود تا اسلام بماند....حسین باید برود تا دنیا دنیاست نام اسلام بر تارک هستی بدرخشد، حسین باید برود تا قیام قیامت، بشریت وامدار خون ثارالله باشد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #شهید حسن فقیهی جویباری
#شهادت : ۲۵ #اسفند ۱۳۶۲ #دهلران :
.
▪️برادر شهید : بعد از شهادت برادرم در یکی از روزهای مراسم خانم غریبه ای به منزل ما آمد و شیون و زاری می کرد . از خوبی های شهید می گفت.همه تعجب کرده بود که او کیست ؟ وقتی مراسم تمام شد از او سوال کردیم گفت : من چند فرزند صغیر دارم برای خانه سازی نیاز به مصالح داشتیم کسی ما را نمی شناخت و اعتباری هم نداشتیم تا این که شهید فقیهی را به من معرفی کردند و من با دست خالی نزد ایشان رفتم و ماجرا را برای ایشان گفتم . ایشان همه وسایل مورد نیاز اولیه را به من داد و چیزی از من نگرفت و برای این که من خجالت نکشم به من گفتند هر وقت پول به دست تان رسید به من بده و من همیشه دعا گوی ایشان بودم تا این که شنیدم شهید شده وقتی دیدم خانه خودش نیمه کاره است از بزرگی این مرد دلم شکست و دیگر طاقت نیاوردم.
@mahman11
💢 #اسمش_را_یوسف_بگذارید
▪️مادر شهید : حدود 7 ماهی از باردار بودنم می گذشت. شبی در عالم رویا حضرت یعقوب و یوسف (علیهما السلام) را می بینم. صبح که از خواب بیدار می شوم به پدرشوهرم ماجرای خوابم را می گویم. او می گوید: «انشاالله به یُمن این خواب، این بچه پسر است. اسمش را یوسف بگذارید.»
.
🔖سردار #شهید یوسف سجودی، #فرمانده تیپ سوم #لشکر 17 علی ابن ابیطالب قم و #گردان های صاحب الزمان(عج) و حمزه سیدالشهدا(ع) لشکر 25 #کربلا، از شهدای شهرستان #بابل است که هنوز مفقود است و از جبهه برنگشته...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥
📌 صحبت های شهید رجایی درباره اقدام اجرایی در دفاع از مستضعفين
🔷️ در بخشی این فیلم کوتاه شهید رجایی می گوید: در اولین سفر نخست وزیری به مشهد در صحن حرم امام رضا(ع) برای مردم سخنرانی کردیم.
◇ در آنجا از اینکه ما مدافع مستضعفین هستیم خیلی صحبت کردیم
🔸️ ظهربرای نهار که به مهمانسرا رفتیم یک سفره رنگین مهیا کرده بودند که همه چیز داشت و با خودم گفتم این سفره با حرف هایی که به مردم زدم یکی نیست و اصرار کردم که سفره را ساده کنند.
#شهید_محمدعلی_رجایی
@mahman11
32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #یوسف_گمگشته_لشکر_۲۵_کربلا
.
🎥 #کلیپ دیده نشده از #مصاحبه با سردار #شهید یوسف #سجودی+ تصاویر #شهید+صوت #پدر شهید (( انتشار بمناسبت سالروز شهادت))
.
▪️برادر شهید : يوسف ميگفت دعا ميكنم جنازهام برنگردد. به مادرم ميگفت اگر ميخواهيد شما را روز قيامت شفاعت كنم به هيچ وجه بعد از شهادتم گريه نكنيد. يوسف در عمليات خيبر ميگويد خدايا بهترين دوستانم شهيد شدند، چرا من شهيد نميشوم. بعد از دو ساعت خمپارهاي كنارشان منفجر ميشود و همه دوستانش شهيد ميشوند و او تنها چند تركش ميخورد. آنجا ميفهمد كه قطعاً شهيد ميشود و خدا ميخواست كه او در عمليات بدر، منطقه مجنون و در 26سالگي به شهادت برسد. دوستانش ميگويند لحظه شهادت اشداء عليالكفار» را ميخواند و ميگفت نگذاريد عراقيها و يزيديها به خانه امام حسين(ع) حمله كنند. نگذاريد خيمههاي امام حسين را آتش بزنند و همان لحظه گلوله مستقيم تانك به او ميخورد و از جسمش چيزي نميماند.
@mahman11
💢 روز سختی بود.
۲۶ اسفند ۱۳۶۶ را میگویم.
چشم بهم زدنی بچه های گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا در عملیات والفجر ده پر پر شدند.
حسن قورچ بیگی رفت ، جلال علا الدینی ، علی ترکمان ؛ رضا حق شناس ؛ محمدرضا اسماعیل زاده و ...🌷
@mahman11
🌹 سردار و فرمانده مظلوم، حاج کاظم نجفی رستگار، فرمانده لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع)
🌹شهادت: عملیات بدر - ۲۵ اسفند ۶۳ - شرق دجله
🎙خاطره ای از شهید؛
● "وقت ناهار رفتم پشت یه تپه و با تعجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه های نان رو از روی زمین بر میداره، تمیز میکنه و می خوره.
●اونقدر ناراحت شدم که به جای سلام گفتم: داداش! تو فرمانده تیپ هستی. این کارها چیه؟ مگه غذا نیست؟ خودم دیدم دارن غذا پخش می کنند. کاظم گفت: اون غذا مال بسیجی هاست این نان ها رو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند. درست نیست اسراف کنیم."
#شهید_حاج_کاظم_رستگار
@mahman11
🌹این عکس مربوط به شهدای اتوبوس رزمندگان دزفول تیپ جوادالائمه که در منطقه بهمنشیر بر اثر اصابت موشک به اتوبوس شهید شدند...
🌷شادی روحشان صلوات...
@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج محمود کریمی دیشب:
به رسانه نبازیم رفقا.…!
@mahman11
#خاطرات_شهید
🔹یار و رفیق روزهای سخت شهید علی چیتسازیان بود و آنقدر این دوستی عمیق و ریشهدار بود که علی چیت سازیان روزها از فراق دوست گریست. در روز تشییع جنازه معاونش در باغ بهشت همدان پشت تریبون رفت و با صدایی بغضآلود گفت: «مصیب، فرزند گلوله ها، ترکشها، خمپارهها، فرزند گرسنگیها، تشنگیها، خستگیها و مالک اشتر زمان بود».
📎معاون اطلاعاتعملیات لشگر۳۲انصارالحسین
#شهید_مصیب_مجیدی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۹/۴/۹ همدان
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲۶ فاو ، عملیات والفجر۸
@mahman11