۱۳۳.mp3
8.48M
[تلاوت صفحه صد و سی و سوم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@mahman11
•
امام صادق (علیه السلام):
شيعيان ما را در وقتهاى نماز بيازماييد كه مواظبت بر نمازشان چگونه است
@mahman11
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
سلام
سلام
قسمت سوم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
جالب اینجا بود که بعد از صحبت و آشنایی بیشتر حاج وحید متوجه شد آقا مهدی علاوه بر کوهنوردی دوچرخه سوار و اسکی هم انجام میده و یک ورزشکار حرفه ای است.
بعد از سه روز کار جدی تمام ارتباطات برقرار شد و خطوط تلفنی که حاج وحید قول داده بود برای بچه های فاطمیون برقرار شد , حاج وحید معتقد بود بچه های فاطمیون بهتره بجای استفاده از موبایل از خطوط امن استفاده کنن تا هم دشمن نتونه محلشونو پیدا کنه هم ممکن بود در صحبتها حرفی زده بشه که دشمن بتونه از اون سوء استفاده کنه .
راه اندازی خطوط برای بچه های فاطمیون باعث شد حاج وحید با سید ابراهیم ( مصطفی صدرزاده) آشنا بشه البته سید ابراهیم وقتی حاج وحید بهش گفت تو افغانستانی نیستی سید ابراهیم لبخندی زد و گفت آره من پاکستانی هستم البته حاج وحید قبول نکرد ولی به روی خودش نیاورد و با سید ابراهیم هم رفاقتی برقرار کرد که سعی میکرد در حدود اختیاراتش هم بهشون آموزش بده و هم کمکشون کنه ,
حدود یک ماه از شروع کار حاج وحید و آقا مهدی میگذشت و به لطف خدا با توجه به کمبود بعضی امکانات تمام ارتباطات منطقه برقرار و پایدار شد و در این مدت آقا مهدی هم شده بود همراه همیشگی حاج وحید و هرجا میرفت همراهش بود و هر وقت میخواستن بالای دکل مخابراتی کار انجام بدن همراه حاج وحید که میان سال بود بالا میرفت و کار میکرد و تونسته بود کار رو یاد بگیره .
نفر چهارمی همراه این تیم بود که یک جوان سوریه ای اهل نبل بود که فارسی رو نمیتونست خوب صحبت کنه و فقط چند کلمه یاد گرفته بود و بیشتر در ارتباط گرفتن با نیروهای سوری استفاده میشد , یک روز که کار زیادی نداشتن و حاج وحید آقا مهدی رو همراه خودش نبرده بود وقتی برگشت و وارد اتاق شد با صحنه جالبی روبرو شد و دید آقا مهدی داره به جوان سوری فارسی صحبت کردن رو یاد میده از آقا مهدی پرسید چیکار میکنی ؟ آقا مهدی گفت با حسین قرار گذاشتم من به اون فارسی یاد بدم اونهم به من عربی , جالب بود که هر روز یک چیز جدید از آقا مهدی دیده میشد و هیچ وقت وقت خودشو بیهوده تلف نمیکرد .
یکی از همین روزهای ماه اول مسئول نیروی انسانی حاج وحید رو صدا زد وبهش گفت ما با آقا وحید یک مشکل داریم , حاج وحید تعجب کرد و پرسید چه مشکلی ؟ مسئول نیروی انسانی گفت آقا مهدی از روزی که آمده هر کاری کردیم حاضر نمیشه شماره حساب بده که حقوقش رو واریز کنیم لطفاً شما صحبتی کنید شاید راضی بشه.......
ادامه دارد .....
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11
#شهـادت
سربند ياحسينات نشان از عشقی کهن دارد
عشقی که تمام مبتلايان را نيازمند
شفا میکند،شفايی از جنس شهـادت... ♥
#احمد_محمد_مشلب
@mahman11
🚩کانال اختصاصی با محتوای کاملا" شهدایی : شامل کلیپ شهدایی ؛ استوری شهدایی ؛ عکس نوشته ؛ تقویم روز شمار شهادت شهدا ؛ زیرصدا ؛ اشعار ؛ مداحی و نواهنگ شهدایی ؛ وصیت نامه ؛ زندگی نامه ؛ معرفی کتاب؛ روشنگری و دلنوشته شهدایی و...
🚩فعالیت مستمر در شش اپلیکیشن ایتا ؛ آپارات ؛ تلگرام ؛ اینستاگرام و روبیکا و روبینو.
🚩با عضویت در کانال ما خطُ و سیرهِ شهیدان را فراموش نکنیم و دیگران را به کانال ما دعوت کنید.
🚩در ضمن تبلیغات کانال های مذهبی و فرهنگی شما را رایگان در کانال بنر میکنیم.
🚩هدیه به روح شهدا صلوات
🇮🇷خَـــطُ ســـیّره ِشَــــهّـــیدٰان
@khato_sireye_shahidan
@khato_sireye_shahidan
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
سلام قسمت سوم شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد جالب اینجا بود که بعد از صحبت و آشنایی بیشتر
سلام
قسمت چهارم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
حاج وحید بعد از صحبتهایی که نمیتوانم بگویم آقا مهدی رو راضی کرد شماره حسابی به نیروی انسانی بدهد (حقوق دو میلیون تومان)البته به پیشنهاد حاج وحید چون آقا مهدی نمیخواست این پول را خرج خودش کند قرار شد پول به یک حساب واریز شود و پدر آقا مهدی این پول را در راه خیر برای کمک به نیاز مندان خرج کند .
بعد از یک ماه از حضور حاج وحید اعلام شد یک تیپ باید آماده شده و به اطراف حلب اعزام شود و قرار شد مخابرات عملیاتی این تیپ توسط حاج وحید و گروهش انجام و پشتیبانی شود
به همین دلیل پس از آماده سازی نیروها حاج وحید و آقا مهدی همراه تیپ شدند در مسیر حرکت از حماه تا حلب آقا مهدی که کمی عربی بلد بود به پیشنهاد حاج وحید داخل یک ون که تعدادی از نیروهای فاطمیون در آن بودند نشست چون راننده از بچههای سوری بود در طول مسیر حاج وحید و چند مسئول دیگر داخل هایلوکس پیشاپیش حرکت میکردند . در قسمتی که نزدیک حلب بود ون حامل بچههای فاطمیون و آقا مهدی جلو افتاد و کمی فاصله گرفت حاج وحید با آقا مهدی تماس گرفت و پرسید چرا جلو افتاده و فاصله گرفته آقا مهدی گفت حاج وحید ما جلوتر میرویم اگر خطری بود ما درگیر بشیم ،
این حرف حاج وحید رو بشدت ناراحت کرد و به آقا مهدی گفت ، آقا مهدی بنده باید مراقب شما باشم نه اینکه شما مراقب بنده فوراً برگرد پشت سر هایلوکس و دیگه حق نداری جلو تر بری ، آقا مهدی بدون بحث برگشت پشت سر هایلوکس ، بعداً حاج وحید برایش توضیح داد که در جنگ وقتی مسئول جلو حرکت کند نیروها با روحیه بیشتر حرکت میکنند.
مدتی بعد ازحضور تیپ در اطراف حلب و اجرا نشدن عملیات قرار شد حاج وحید برای رسیدگی کارها به حماه برگردد ،
وقتی فرمانده تیپ از حاج وحید پرسید با رفتن شما چه کسی میخواهد کارها را انجام دهد ، حاج وحید با اطمینان و قاطعانه گفت آقا مهدی آموزش کافی دیده و در صورت حمایت مخابرات حلب مطمئنا آقا مهدی توانایی انجام کار در عملیات رو هم دارد.
از آن روز رسما والبته بر خلاف روال منطقه آقا مهدی (از بچههای فاطمیون) امور اجرایی مخابرات تیپ و رابط مخابراتی تیپ و مخابرات حلب شد و با اجازه حاج وحید از دو نفر بچههای فاطمیون کمک گرفت و کار خودشو با همان شیوه و روش حاج وحید شروع کرد......
ادامه دارد.......
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11
🌷مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید میگوید:
🍃هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت...
نخستین فرزندم بود...
او در دوازده سالگی به من میگفت:
میخواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم...✨
#ایام_شهادت
#ماملت_شهادتیم
@mahman11
🌷 شهید ی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا....🌷
شهید #سیف_الله_شیعه_زاده از شهدای #بهزیستی استان مازندارن،که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد.کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه ،بسیم چی بودن را قبول کرده بود.سرانجام توسط منافقین اسیر شد،برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز سینه و شکمش رو شکافته بودند....
اسایش امروز رامدیون فداکاری #شهداهستیم
التماس دعا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@mahman11