eitaa logo
واقع‌نگری‌های یک آرمان‌گرا
501 دنبال‌کننده
952 عکس
441 ویدیو
17 فایل
شهید بهشتی: ما آمده ایم واقعیت ها را تغییر بدهیم نه آنکه آنها را بپذیریم. دانش آموخته دکترای حقوق بین الملل جهت ارتباط با من: @mahmoudbagheri
مشاهده در ایتا
دانلود
! خواهشمندم این داستان را حتما بخوانید: این داستان واقعی است الحمدلله اینقدر به کوری چشم وهابیت ملعون و استکبار شیطانی و ایادی داخلیشون ایرانی رفته عراق و داستانهای مشابه داشتند که نمیشه انکار کرد. نمیخواهم کار را به مقایسه بکشانم ولی چیزهایی دیدم که نمیتوانم این جمله را نگویم که آنها پیشاپیش نذر خود را می دهند و می خواهند و کار خیلی از ما حساب دو دو تا چهارتاست که خدایا اگر چنین شد فلان میزان نذر میدهم. اولین باری بود که اربعین راهی عراق شده بودم با همراهم حمید خیلی این در و اون در زدیم تا به کوت رسیدیم. به تاریکی خورده بودیم، چادرهایی بود که ما را به مهمانی فرا می خواندند ولی اصرار داشتیم که خودرویی پیدا کنیم که ما را به نجف برساند، چادرها پر شد و دیگر خودرویی هم نمی آمد. دیدیم از خودروی لندکروز مرد میانسالی پیاده شد به سمت ما آمد و با زبان عربی ما را به منزل خود دعوت کرد، راستش ترسیدیم، اون موقع تب داعش هم زیاد بود، خورده ای هم امید داشتیم که خودروی نجف بیابیم و پاسخ رد دادیم. دیگر نا امید شده بودیم آنور خیابان تریلی بدون سقفی بود که تعدادی از زوار را برای میهمانی به منزل دعوت کرده بودند به ما که اشاره کردند با توجه به جمعیتی بودن اعتماد کردیم و رفتیم. برای پیاده شدن صندلی پلاستیکی گذاشته بودند و صاحب خانه که به سالخوردگی میرفت، محکم گرفته بود نوبت من شد، تعادلم را از دست دادم صندلی پیچ خورد و روی او افتادم، در عوض من اینقدر خجالت زده گرد لباس مرا پاک می کرد که شرمنده شدم. خانه حیاط داری بود، گوشه حیاط سالنی برای میهمان بود و آنسوی حصاری از درختان، منزل خودشان، معلوم بود که این سالن بهتر از خانه خودشان بود. چه انواع پذیرایی و چه خرد و کلانی که با شوق و ذوق میهمان داریمان می کردند. یکی از آنها مدتی در شیراز کار کرده بود و مترجم میهمانان شده بود، تعریف می کرد که عشیره شان جمع شده و این پذیرایی را تدارک دیده اند یعنی یکسال جمع می کردند برای پذیرایی اربعین! آنوقت با لهجه دلچسبی می گفت دیشب این تعداد میهمان داشتیم و پریشب این تعداد، یه جورایی انگار تجارت میکرد، مثل کاسبکارها! اما کاسبی با حسین(ع). حمام کنار سالن بود بعد از حمام، لباس های غبار گرفته و عرق کرده را می خواستیم بشوییم که صاحب خانه گفت: بدهید زنان ما بشویند همه را با خود برد! لباس زیرهای ما را هم خواست دیگر از خجالت مردیم و در برابر اصرار او امتناع کردیم، خودمان گربه شورشون کردیم و به رخت کنار سالن آویزان. نیمه شب از خواب بیدار شدم و دیدم که در تکاپوی پذیرایی صبحانه هستند، بچه سه چهارساله شان هم با ذوق وصف ناشدنی کار می کرد! صبح که برخواستیم دیدیم که لباس زیرهایمان نیست، جویا شدیم صاحبخانه گفت که داده است زنانشان شسته و خشک کرده اند؟! واقعا مبهوت کارشان شده بودیم. پس از صبحانه راهی شدیم که برویم، مترجم را خواستم که با هم پیش صاحبخانه برویم، ضمن تشکر، خواستم مبلغی بدهم که اکیدا رد کرد، من گفتم که اینطور نمیشود که اینهمه زحمت کشیدید بالاخره یه جوری باید جبران کنیم که با ارادت خاصی گفت که ! حال دستهای اختاپوس دشمن از بیرون میزند که ما را پیش چنین مردم شریفی خراب کند!، دستهای شیطانی دشمن از بیرون میزند که آنها را پیش ما خراب کنند!. خدایا شاهدباش که و هر تا کنون نسبت به این توطئه سکوت کرده است. @mahmoudbagheri1