eitaa logo
『مـهموم』
155 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
رُمان🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼 🌼 🌙 🌺 خندید و گفت: _حالا بزار کمی درس حوزه بخونم، اگه بعدش دیدم هنوزم بهش علاقه دارم کارگردانی رو هم میخونم، هنوزم تو فکر ساخت فیلم تو هستم😇 هممون خندیدیم ..😀😁😃😄 و من چقدر خوشحال بودم که مهسا برای زندگیش بهترین تصمیم ها رو میگیره😊 . . . درحالیکه پشت سرش راه میرفتم صداش کردم برگشت و نگاهم کرد، باکلافگی گفت: محمد_معصومه جان خبری شد بهت میگم😥 با نگرانی گفتم: _خب بزار منم بیام، بخدا دلم طاقت نمیاره😥 در حالی که در ماشین🚙 رو باز میکرد تا سوار شه گفت: _انقدر بی قراری نکن، هر خبری شد بهت میگم، فعلا که چیزی معلوم نیست، تو بجای نگرانی پاشو برو خونه ملیحه خانم ببین حالش خوبه یا نه😒 با ناراحتی صداش زدم: _محمد!!😒 - چیه خواهر من، بیا برو بزار منم برم، ان شالله که خبری نیست اگه بود که دوست عباس پشت تلفن بهم میگفت چیشده - خب پس چرا هیچی نگفت، یعنی فقط بهت گفته بری تهران که ببینی چیکارت داره، حتما یه خبری از عباس شده دیگه😨 سوار شد و در ماشین رو بست وگفت: _خواهش میکنم آروم باش، قول میدم اگه خبری از عباس به دستم رسید اول به تو بگم، باشه؟؟😥 فقط سرمو تکون دادم، در حالی که ماشین رو روشن میکرد  گفت: _ملیحه خانم یادت نره!! زیرِ لب باشه ای گفتم... و با چشمای مضطرب رفتنش رو تماشا کردم، وای که تا محمد برگرده من نصفه جون شدم ..😥 چه لحظات سختیه این بی خبری ..😢 . . . چای آویشن ☕️رو گذاشتم روی میزی که کنار ملیحه خانم بود... سرفه ای کرد که گفتم: - بخورین حالتون بهتر بشه، سرما خوردینا !! 😊 با مهربونی نگاهم کرد وگفت: _ممنون گلم دستت درد نکنه - خواهش میکنم، وظیفه است☺️ نگاهی به اطراف کرد وگفت: _دیروز نشستم اتاق عباس رو تمیز کردم باز سرفه کرد و ادامه داد: _دلم یهویی خیلی هواشو کرد بغض به گلوم چنگ میزد، ملیحه خانم عجب دلی داشت که بازم میتونست بره به اتاق عباس،😒 اما من از ترس یاداوری نگاهای عباس و دلِ بی تابم قدرت نزدیک شدن به اتاقش رو هم نداشتم،... با سرفه ملیحه خانم از فکرم اومدم بیرون و نگاهش کردم این مادر مهربون رو،بهش گفتم: _ملیحه خانم چه پسر خوبی تربیت کردین!!☺️ 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼 🌼 🌙 🌺 لبخندی به روم زد،😊 توی چشماش اشک میدیدم، اشک شوق از داشتن پسری مثل عباس بود یا اشک دلتنگی از دوری عباس! - پسری که فقط معصومه ای مثلِ تو لیاقتش رو داره، تو ام خیلی خوبی معصومه جان! چه خوبه که تو رو برای عباسم انتخاب کردم😊😍 بلند شدم و کنار پاهاش نشستم، سرمو گذاشتم رو زانوهاش و گفتم: _ملیحه خانم منو ببخشین، ببخشین که اجازه دادم عباس بره و باوجود نارضایتی تون مجبور شدین رضایت بدین به رفتنش روی سرمو نوازش کرد وگفت: _قربونت بشم عزیزم، عباس کاش منو ببخشه که اینهمه مانع رفتنش شدم و اذیتش کردم😒 کمی مکث کرد و در حالی که هنوزم سرمو نوازش میکرد گفت: _هفتمِ شهید محلتون که اومده بودم با حرف زدم، تازه بعد اون روز متوجه شدم چقدر من بی تاب بودم و چقدر مادر شهید صبور بود، اون روز فهمیدم خدایی که میده مطمئنا میده .. دلم آروم تر شده ..گرچه برای دیدن عباس بی تابم ولی نفسهای خدا رو بیشتر حس میکنم کنارم ..😊☝️ همچنان که سرم رو زانو های ملیحه خانم بود اشک میریختم،😢 شهید هادی چه کرده بود با دلِ همه … 🌸باز هم بوی یاس میومد …🌸 مادر عباس عجیب بوی عباس رو میداد … حالا مطمئن بودم که پاکی و عطر یاس عباس از مادرِ مثل زینب  "سلام الله علیها “صبورش بود …👌 چه خوب بود که همه راهشونو پیدا کرده بودن … و چه سخت که من هنوز هم دلبسته و دلتنگ عباس بودم …😣 من کی از تو این دنیا که عباس بود … . . . رو تختم دراز کشیده بودم و منتظر تماسی از محمد، دیگه صبرم تموم شد، گوشی رو برداشتم و شماره محمد و گرفتم،📲 مثلا قرار بود زود خبر بده!! با شنیدن جمله ” مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد ” حرصم گرفت ..😬 ای بابا این مشترک کجاست پس!! باز دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف دوختم، مهسا اومد تو اتاق  - نمیایی واقعا؟؟؟  همونطوری که نگاهم به سقف بود  گفتم: _نه، تا محمد زنگ نزنه و خبری بهم نده از خونه تکون نمیخورم شونه ای بالا انداخت وگفت: _باشه، خداحافظ ما رفتیم وقتی مامان و مهسا رفتن، بیشتر احساس تنهایی کرد بلند شدم قرآن رو برداشتم، تصمیم گرفتم صلواتی رو به امام زمان هدیه کنم و قرآن رو باز کنم شاید کمی آرومم کرد .. 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ ⚡️ در هر مرحلـه ای از هستى سریع ⛔️🖐🏻 مبـادا فکر کنی آب از سرت گذشتـه مبـادا از رحمت خدا نا امید بشی میخواد بهت القا کنه که آب از سرت گذشتـه و فایده نداره! مبـــــادا فریب رو بخوری.. بسیـــــار توبه پذیر ومهــــربونـــــه ...😌💌 🍃🌺نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ🌺 🍃 🌸به بندگانم خبر ده که یقیناً من [نسبت به مؤمنان] بسیار آمرزنده و مهربانم. 📚قرآن كريم سوره حجر آيه ٤٩ !!!" پایان راه نیست "!، ⚰ .گناه =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅────────────┅╮ @mahmoum01 ╰┅────────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🍃 🍃🍁 🌷 آیـت الله مجتهــدے تهرانی (ره) : ☝️ هیچ دعایی را ڪوچڪ نشمارید، شاید استجابت در همان دعا باشد. 🔹بعد از هر نماز دست خود را بلند کن و حاجت از خدا بخواه، هرڪس بعد از نماز یڪ دعا پیش خدا دارد ڪه حاجت بگیرد،‌آن وقت بلند می شود و میرود. 🔸تا نماز خود را خواندے بلند نشو، برو و تعقیبات بخوان،‌دعا بخوان. 🔹همانطور ڪه بادبادڪ بدون دنباله بالا نمی رود،‌نمازم بدون تعقیبات بالا نمی رود. 🔸بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان، بنشین در ِ خانه خدا و گدایی ڪن و حاجت بخواه،‌شاید همین امشب دعایت گرفت. 🔹انسان باید در گدایی از خدا سماجت ڪند، خود خدا می فرماید: «اُدعوُنی اَستَجِب لَکُم» 🔸شما بخوانید مرا، من دعایتان را مستجاب می ڪنم ➣ @mahmoum01 ❤️ 🍃🍁 💙🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌺🌺🌺🌱 🖇 شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. 〽️ آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. ◇ لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین【ع】 را دید محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. ❗️ تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. ◇ حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! ❗️ به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ♥️ همراه ماباشید⇩⇩ 💠 ■⇨ @mahmoum01 🌱 ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🍃🍂زیاد شدن رزق و روزی🍃🍂 ✍ اگر ڪسی هر روز ۲۵ مرتبہ این ذڪر را بگوید روزےاش زیاد مے شود↻ 📚 مصباح کفعمی ۱۷۰ @mahmoum01