﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۹ اردیبهشت ماه سالروز شهادت مدافع حرم" حسن قاسمی دانا
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🕊
🍃بچه ی مشهد ...فرزند دوم خانواده بود ، متولد شهریور 63 .
🍃 #شوخ و😜 #مهربان و ... . در نانوایی پدرش کار میکرد .دوستانش میگفتند حدود چند ماه تلاش 😰کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون (که مخصوص رزمندگان افغانی است) قبول کنند و اعزامش کنند ...☺️
همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیر انداز ها کردند ...😎
🍃#شهید_صدرزاده (دوستش) میگفت خیلی برای بچه هایش کار کار میکرد . مثل مادر بود برایشان . صبح تا شب خدمت میکرد به بچه ها .
🍃فرودین 93 اعزام شد😊 به سوریه (حلب) و 22 روز بعد هم ، #داوطلب شدند ساختمان 3 را که سقوط کرده بود ، پاکسازی و آزاد کنند
حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و 6 نیروی داوطلب . شدند 8 نفر ...
حسن گفت 8نفریم ، اسم عملیات هم باشد #امام_رضا(علیه السلام) ...
همه با فریاد ی #یاعلی_بن_موسی_الرضا(علیه السلام) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند
دشمن با زبان عربی میپرسد شما که هستید؟😖
حسن فریادمی زد:نحن شیعه علی بن ابی طالب(علیه السلام)
🥀🌸🥀🌸🥀
@MAHMOUM01
🌱دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین على علیه السلام رو میخوند من ترکش نشسته بودم .
ترسیدم فقط میتونست دو سه متر جلو رو ببینه گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم ولى توجه نکرد.
همینطور که میخوند با ناراحتى گفتم سر تو بیار بالا خیلى خطر ناکه باز هم به حرفم توجه نکرد.
داشتم عصبانى میشدم که با جدیت گفت: چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالایک لحظه توجه کردم به دور و برمون دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجاب میترسید چشمش بیوفته به نامحرم.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
#حجاب🌱
@MAHMOUM01
🥀 تو شهر حلب دو تایی سوار موتور میرفتیم.
🥀 دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین على علیه السلام رو میخوند من ترکش نشسته بودم.
🥀 ترسیدم، فقط میتونست دو سه متر جلو رو ببینه، گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم ولى توجه نکرد و همینطور که میخوند با ناراحتى گفتم سر تو بیار بالا خیلى خطرناکه باز هم به حرفم توجه نکرد.
🥀 داشتم عصبانى میشدم که با جدیت گفت چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالا، یک لحظه توجه کردم به دور و برمون. دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجابه. میترسید چشمش بیوفته به نامحرم...
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
@MAHMOUM01