eitaa logo
مَحـــروق
67 دنبال‌کننده
1هزار عکس
239 ویدیو
23 فایل
و کسی که در آتش عشق بسوزد را محروق گویند....🌿 محروق دگر جز محبوب نمی بیند و جز معشوق نمی خواهد و ما آفریده شده ایم تا در آتش عشق خدا مَحروق شویم⚘ میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/16445110906354
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺اعتراض به معاهده ننگین واکسن " " (معاهده ای که توسط دولت پذیرفته شده و در حال وارادت واکسن های مشکوک هستند) 👤 توسط خانم دکتر شیخی سخنگوی کمیسیون بهداشت مجلس
🔺نمودار توضیح چیستی و مدیران آن 🌐@jahanepasakorona
🔺سوابق بیل گیتس به نقل از خبرگزاری تسنیم 🔻بیل گیتس یکی از رهبران واکسن (واکسن ) است. @jahanepasakorona
🎤🌸 یه روز جلو حرم بی بی جان یکی از رزمندها به طعنه گفت: ⚡داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر می خوره و شهید نمی شین؟ 💥عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: ⏪حاجی تو صف وایستادیم تا نوبت مون بشه ... 💞شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن ...😂 ♥️ ◦•●◉✿💛♡🧡♡ @sayedebrahim 💛♡🧡♡✿◉●•◦
📚 عملیات تل قرین خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی 🎙 بعد از عملیات ،این صوت 🎙ها را با بچه ها گوش میکردیم، رسیدیم به صدای مهدی صابری. سید ابراهیم گفت:تو صدای غلام حسین رو هم داری؟ منقلب شد😭 و با شنیدن صدای او گریه اش گرفت. به من گفت:این صوت ها را برای من بریز. چون عجله داشتم و باید برای کاری میرفتم، گوشی 📱 رو دادم شیخ محسن تا زحمت اش رو بکشد. او هم به جای فایل مهدی صابری ،همه ی فایل ها را برای سید ابراهیم ریخت. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که مدتی بعد فایل صوتی من با عنوان:صدای شهید مدافع حرم، مهدی صابری فرمانده گروهان علی اکبر(علیه السلام)، نیروی مخصوص تیپ فاطمیون، دقایقی قبل از شهادت، در سایت ها پخش شد😕. به غیر از قسمتی که از مهدی صابری طلب آب کرده ام، مابقی صدای خود من بود. این صوت دست به دست پخش و در همه ی خبرگزاری ها منتشر شد😱. حتی پدر شهید صابری تکذیبیه داد و گفت:این صدای پسر من نیست😞 . اما کار از کار گذشته بود📝. کسی من را نمی شناخت. از طرفی بدم هم نمی آمد. صدایش را در نیاوردم. هنوزهم که هنوز است در سایت ها و کانال ها این صوت به نام شهید مهدی صابری ثبت شده است، درحالی که این صدای من در بحبوحه عملیات تل قرین است.🔆😐 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 ⚫️ پایان فصل چهارم 🔺منبع: کتاب دم عشق دمشق 🔺انتشارات: یا زهرا 📚@sayedebrahim📚
📚 جانشینےسیدابراهیم خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی🎙 بعد عملیات تل قرین، سید خیلی روی من حساب باز کرد😌. حسابی با هم چفت شده بودیم ، مثل دوتا داداش💛، او که دنبال گزینه ای برای جانشینی اش می گشت، طوری قبولم کرده بود که چند روز قبل رفتن به مرخصی ،مرا به عنوان فرمانده گروهان معرفی کرد.💪 بعضی قدیمی تر ها صدای شان درآمد😒 . سید در جواب آنها گفت: یکی رو داشتیم که از گروه ۱ فاطمیون بود؛ یعنی قدیمی ترین نیرو بود، ولی توی جنگ من می دیدم چیزی بارش نیست. این ادم هرچی هم قدیمی باشه ، من مسئولیت بهش نمی دم 😏. یکی هم هست مثل آقای ابوعلی ، از گروه ۳۰، تازه اومده تو جمع ما، ولی تو تلّ قرین دیدم که چه کار کرد.😌 بعد از گذشت چند ماه هنوز به کسی نگفته بودم که ایرانی ام☺️؛ یعنی جرات نمیکردم این قضیه مثل بغض روی دلم مانده بود و میخواستم حداقل به یک نفر بگویم که ایرانی هستم . سید ابراهیم تنها کسی بود که فکر میکردم میتوانم به او اعتماد کنم🙃♥️ . این اعتماد از اخلاق و رفتار و منش او حاصل شده بود‌. حس درونی ام میگفت: به سید ابراهیم اطمینان کن بهش بگو بلاخره باید بهش بگی که ایرانی هستی. یک روز گفتم هرچه باداباد😥. او را کشیدم کنار و گفتم: سید! میخوام یه چیزی بهت بگم. تا این حرف را زدم گفت : چی؟ میخوای بگی ایرانی هستی؟وا رفتم😐 . دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سید ادامه داد: از همون روز اولی که اومدی پیش ما، فهمیدم تو ایرانی هستی😀، اصلا تو صحبت کردی ، یاد حسن افتادم . گفتم این بچه مشهده.😅 جالب این که در آن مقطع نمیداستم خودش هم ایرانی است . بعد از اعزام دوم، سوم بود که کم کم متوجه شدم او صد درصد ایرانی است.☺️ سید ابراهیم به من گفت: بگرد تو نیروها، یه نفرو میخوایم بذاریم مسئول نیرو انسانی. یکی که هم‌ سواد خوبی داشته باشه، هم خطش واسه نامه نگاری خوب باشه . از بین نیروها، یک نفر را پیدا کردم به نام جعفرجان محمدی او خط بسیار خوبی داشت👌📝 . به قدری با خودکار زیبا و قشنگ مینوشت که وقتی نگاه میکردی ، لذت میبردی. جعفرجان را اوردم و از او پرسیدم: چقدر سواد داری؟ گفت: سه کلاس! با تعجب گفتم: تو سه کلاس درس خوندی؟! پس چه جوری این قدر خطت قشنگه؟ گفت: من کلاس خط رفتم، تمرین میکنم، خیلی هم علاقه دارم . به همین خاطر خطم خوبه . 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🔺منبع: کتاب دم عشق دمشق 🔺انتشارات: یا زهرا 📚@sayedebrahim📚
📚 |جانشینےسیدابراهیم خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی🎙 یکی دیگر از بچه ها را که او هم ایرانی و مشهدی بود اما به افغانستان رفت و آمد می کرد و خط خوبی داشت هم آوردم. او برعکس جعفر جان سطح سواد بالایی داشت و مدرکش لیسانس و یا فوق دیپلم بود. به همین خاطر، او را به عنوان مسئول نیروی انسانی انتخاب کردم و جعفر جان را گذاشتم جانشین او. مدتی بعد مسئول نیروی انسانی رفت مرخصی و جعفرجان شد جایگزین او‌. با اینکه جعفرجان خط بسیار زیبایی داشت ، اما به دلیل سواد پایین، نگارش اش خیلی ضعیف بود. به او میگفتم یک نامه برای فرمانده تیپ بزن و تقاضای موشک و مهمات کن . وقتی نامه را می آورد، نه جمله بندی مناسبی داشت نه املای خوبی😩. توی دو خط ، ده تا غلط املایی داشت😖 . فقط خطش زیبا بود. تمام نامه رو دوباره خودم مینوشتم ،می دادم جعفرجان و او با خط خودش آن را رونویسی میکرد😶. این خط زیبا برای گردان یک امتیاز محسوب می شد🤗؛ چرا که این نامه 📝 به تیپ می‌رفت و به هر حال زیبایی و قشنگ بودن 💕 خط در بعضی موارد موثر بود. بعد از مدتی که جعفرجان در نیروی انسانی جا افتاد. یک اتاق با میز و صندلی و دو نفر نیرو 👥 به او دادیم. این جعفرجان کمی جوگیر شده بود و بگی نگی احساس غرور می کرد.😒 یک روز با سیدابراهیم داشتیم از جلوی اتاق او رد می شدیم که چیز جالبی توجهمان را جلب کرد. جعفرجان یک برگه A ۴ روی در اتاقش زده بود و روی آن با همان لهجه افغانستانی که تلفظ می‌کرد با خط زیبا نوشته بود: ورود افراد متیفرقه به دفتر نی روی انسانی بدون هماهنگی با مسعول نیروی انسانی ممنون. من خنده ام گرفت 😂 و به سیدابراهیم گفتم: نگاه کن ببین چی نوشته! دو روز نیست مسئول نیروی انسانی شده، چه کلاسی گذاشته برای خودش! در بزنو در نزنو، بدون هماهنگی وارد نشویدو !!! عجب آدمیه این ...😏 بعد گفتم: سید بیا کاغذ رو بکنیمش 😝. سید ابراهیم گفت: نه ! صبر کن.☝️ آمدیم اتاق خودمان. من و سید ابراهیم و شیخ محسن، روحانی گردان با هم در یک اتاق بودیم. سید ابراهیم گفت: برو یه برگه کاغذ بردار بیار. رفتم یک برگه A۴ آوردم. گفت: بنویس ورود به اتاق فرماندهی در هر ساعت از شبانه روز بلامانع است ✋🏻 و نیاز به در زدن نیست. بعد هم گفت: برو این برگه رو بزن روی در اتاق😊. فردای آن روز اثری از برگه ی روی در اتاق جعفرجان نبود. 👊😉 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🔺منبع: کتاب دم عشق دمشق 🔺انتشارات: یا زهرا 📚@sayedebrahim📚
بسم رب الجابر🌱
حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ  بر ما فریضه و لازم است که مؤمنان را نجات دهیم{۵ یونس} نجات مومنا به عهده خود خداس و چه نجات دهنده ای بهتر از مالک آسمانها و زمین=) @sayedebrahim
🕊📚 دائم‌الوضو بود! موقع اذان خیلی‌ها می‌رفتند وضو بگیرند؛ ولی آقاحسن اذان اقامه را می‌گفت و نمازش را شروع می‌کرد، میگفت؛«زمین جای جمع کردن ثوابه...حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟» ۲۵📖 @sayedebrahim
💔 زندگی نامہ شهدا را بخوانید . ♥️ @sayedebrahim 🌹