8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سال از شهادت سردار عزیزمان گذشت 😔
هنوز باورمان نمیشود، اسوه مقاومت و شجاعت کشورمان را از دست داده ایم. ولی این را میدانیم؛شهید سلیمانی به مراتب خطرناکتر از سردار سلیمانی خواهد بود.
به امید انتقامی سخت و دردناک و نابود کننده... ✌️
#خبری_در_راه_است
#سیزدهم_دی_ماه
#ساعت_به_وقت_انتقام
زمان بزن در رو به پایان رسیده✨
انتقام ما بسیار سخت و جوانمردانه خواهد بود
قطعا انتقام تمام مسببین شهادت سردار عزیزمان به موقع سریع و بسیار سخت خواهد بود💫🔥
#سردار_دلها
#انتقام_جوانمردانه #انتقام_سخت #ساعت_به_وقت_انتقام
#به_یاد_فرمانده_دلها
#نیروی_مسلح
#لیدر #انگلیس #فرانسه #ترامپ #آمریکای_لاتین #افغانستان #شهیدرودکی #زینبیون #حیدریون #فاطمیون #نجبا #حشدالشعبی
#یمن #سوریه #لبنان #فلسطین #آذربایجان #ونزوئلا #بولیوی #روسیه #پوتین #چین #جنگ_بیولوژیک #کرونا #جنگ_اقتصادی #جنگ_نرم
🖤@sayedebrahim🖤
#حدیث🌸
علی بن الحسین علیه السلام مکرر میفرمودند که رسول الله(ص)فرمود:
هیچ قطره ای برای خداوند عزوجل،محبوبترازقطره خونی که درراه خدا ریخته شود نیست .
🖤@sayedebrahim🖤
#ختم_صلوات 📿
به مناست اولین سالگرد شهادت سرداران مقاومت حاج قاسم سلیمانی وابو مهدی المهندس ویاران همراهشان
ختم صلوات داریم
هربزرگواری که مایل به شرکت بودند تعداد صلوات های مدنظرشون رو به این آیدی ارسال کنند🌸🌸🌸
@CiefKomeyl
#بسمالله↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
آنها شدند از لطف خدایی
به راه اسلام کربلایی
جان شان فداشد
دل مبتلا شد
#سالروزآسمانیشدنتانمبارک...💔😭
🖤@sayedebrahim🖤
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
سخنان جاج قاسم سلیمانی درباره شهید صدرزاده...
من واقعا عاشقش شدم....
🖤@sayedebrahim🖤
در اولين سالگࢪد شهادٺ سࢪدآر دلــ❥ــا
شما انتخاب شده اید ..☺️
↫نيت کنيد و رزق معنويتون رو برداريد👇🏻
💌 https://digipostal.ir/cjib91i
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cltl2kx
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7xcm5f
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/ca35xr3
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cuyy74h
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cnhbnvs
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cvu9sdy
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7hqe9o
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7jniby
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cjo6x7b
لطفا انتشار بديد تا بقيه هم بتونن تو اين #رزق_معنوی سهيم باشن✌️🏻
#ناگفتهها🍃
@naagofte
خاطرات#سردار_سلیمانی
برگرفته از کتاب رفیق خوشبخت ما 📚
یکی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله که نمیشناختمش با خنده رویی 😄به من گفت:"این بندۀ خدا را نمیشناسم؛ ولی حسین (حسین بادپا) شهید نمیشود. این را شهید یوسف الهی گفته." حاج قاسم گفت: "نه. اگر آن کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود."😊
به محض اینکه حاج قاسم ایـن جمله را گفت، حسین بادپا خشکش زد😳 و رو به من گفت:"ابراهیم، حاجی چه گفت؟"جملۀ حاج قاسم را برایش تکرار کردم:"حاجی گفت ا گر آن کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود."
آن شب زمانی که به خانۀ حاج حسین بادپا برگشتیم، او دوباره از من پرسید: "حاج قاسم چه گفت؟"🤔دوباره جملۀ سردار سلیمانی را تکرار کردم. بعد از آن حدود چهار یا پنج بار حسین این را از من پرسید. بعد از مدتی حاج حسین بادپا رو به من گفت: "ابراهیم، حاج قاسم از غیب خبر دارد." گفتم: "یعنی چه که از غیب خبر دارد؟"😲 حاج حسین گفت: "من خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکرده ام."
پرسیدم: "چه خوابی؟"🤔
حاج حسین گفت: "چندی قبل خواب شهید کاظمی را دیدم که پیغام شهید یوسف الهی را برایم آورد و گفت تو شهید نمیشوی." در خواب به شهید کاظمی گفتم: "دعا کن من هم بیایم پیش شما و خدا مرا به شما برساند."😥 ولی شهید کاظمی دعا نکرد. گفتم: "باشد دعا نکن. من دعا میکنم، تو آمین بگو." گفتم: "خدایا من را به شهدا برسان." شهید کاظمی آمین نگفت و فقط به صورتم نگاه کرد و خندید.😓
حاج حسین رو به من ادامه داد: "ابراهیم، حاج قاسم از کجا فهمید که این حرف را گفت؟"
حسین بادپا بعد از ایـن خـواب، درسـت کمتر از یک مـاه قبل از شهادتش به مزار شهید کاظمی رفت و آنجا با پدر و مادر این شهید دیـــدار کـــرد. آنـجـا از مـــادر شهید کاظمی خـواسـت بـرای عاقبت به خیرشدنش دعا کند 🤲و مادر شهید کاظمی در حالی که دستهایش را رو به آسمان گرفته بود، از خدا عاقبت به خیری حاج حسین را خواست و دعا کرد.
اینگونه دعای مادر شهید در حقش مستجاب شد!
به نقل از #سید_ابراهیم، همرزم شهید 🌱
❤@sayedebrahim❤
#کتاب_مرتضی_و_مصطفی 📚
#قسمت_پنجاه_و_هشت 8⃣5⃣
#فصل_هشتم عملیات تدمر
خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی 🎙
این بی سیم سرِشانه سید ابراهیم بود. در حال غلت زدن، با فشاری که به شاسی گوشی آمده بود، صفحه دیجیتال روی بی سیم روشن شده و به راحتی در آن ظلمات قابل رویت بود. همین طور که غلت می زدم، به سید گفتم: سید...سید... چرا بی سیمت روشنه؟ نگاهی انداخت، بی سیم را گرفت دستش و بر عکس کرد.
۵۰،۴۰ متر غلت زدیم تا افتادیم توی شیار. هیچ اتفاقی برای مان نیفتاد. بلند شدیم و شروع کردیم به دویدن. آن دو کیلومتری را که با ماشین آمده بودیم، دویدیم.
ماشین ماند همان جا. سید بی سیم اش را درآورد. او معمولا کم عصبانی می شد. اما آنجا کمی جوش آورد و پشت بی سیم داد زد: لا مصبا! کی می گه این خودیه؟ دشمنه! خط رو بگیرین. دشمن نفوذ کرده. هوشیار باشین.
بین راه خوردیم به ماشین محمول. سید رفت سراغ محمولچی و گفت: نامرد! مگه تو قرار نبود پشت سر ما بیای؟ چی شد؟
با عجز گفت: آقا سید ابراهیم! به خدا ماشینمون اینجا گیر کردتو خاک.
اول: این ماشین ها و کمک دارد و به راحتی زمسن گیر نمی شود.
دوم: بر فرض که ماشین در خاک گیر کرده بود. آنها می توانستند با بوق زدن یا تیراندازی به ما علامت بدهند که ما گیر کردیم. آن موقع ما هم توقف می کردیم و بعد از رفع مشکل ادامه می دادیم.
اما آنها بدون اعلام، ما را قال گذاشته بودند. به هرحال جای بحث نبود. من گفتم: ولش کن سید! بی خیال. همراه محمولچی و کشمکش به منطقه محل استقرارمان در ابرویی۳ آمدیم. طی مسیر، سید مرتب بی سیم می زد و به بچه ها می گفت: آقا! حواس تون باشه، محکم بگیرین که دشمن نفوذ کرده. هوشیار باشین.
حالا چه اتفاقی افتاده بود؟ دشمن با نفوذ به ابرویی ۲ طی یک عملیات ایذایی، تعدادی از بچه های مستقر در آنجا را شهید کرده و خط را دست گرفته بود. دو تا از ماشین های ما که داشتند از آنجا رد می شدند، هدف قرار می گیرند. بچه ها حق داشتند بگویند اینها را خودی زده. چرا که ابرویی ۲ خط ما بود و کسی خبر نداشت دشمن آنجا را گرفته است. لذا همه به اشتباه افتاده بودند.
بین ابرویی ۲و۳ تپه هایی به هم پیوسته بود. این پیوستگی در یک نقطه تمام می شد. اینجا یک شیار و آبراه بین دو تا تپه وجود داشت که زمان بارندگی، آب در این شیار جاری می شد. وقتی ما منطقه را گرفتیم، برای جلوگیری از نفوذ احتمالی ماشین دشمن و یا حمله انتحاری، بچه های مهندسی جلوی این شیار را خاکریز زدند.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
دم عشق دمشق
🔺انتشارات: یا زهرا
📚@sayedebrahim📚
#کتاب_مرتضی_و_مصطفی 📚
#قسمت_پنجاه_و_نه 9⃣5⃣
#فصل_هشتم عملیات تدمر
خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی 🎙
وسط این محوطه، بین ثپه و کوه، یک سنگر U شکل مخصوص ماشین محمول درست کرده بودیم تا در صورتی که از اطراف تهدید شدیم، ماشین محمول بتواند کار پشتیبانی را انجام دهد. عمده قوا و تجهیزات ما روی ابرویی۳ بود. تانک و ۷،۸ تا ماشین و نیروها، همه در ابرویی ۳ بودند.
سید ابراهیم به من گفت: ابوعلی! تو یه تعداد از بچه ها رو بردار برو روی ابروییِ ۳، روی تپه به سمت جاده، اونجا رو تقویت کن.
بیشترین تهدید ما از سمت همان جاده بود. بعد سریع حرفش را عوض کرد و گفت: نه ابوعلی! تو نمی خواد بری بالا! همین جا تو همین سنگر محمول وایسا، یه تعداد از بچه ها رو اینجا نگه دار که از پشت به ما نزنن، ما خودمون می ریم بالا.
ابرویی ۲ سقوط کرده بود. دشمن روی همان تپه ماهوره هایی که به هم ارتباط داشت، مستقر شده بود. هدف دشمن از عملیات ایذایی در ابرویی۲، درگیری فکر و ذهن ما روی این نقطه بود تا به راحتی بتواند عملیات اصلی خود را از ابرویی ۳ انجام دهد. آن ها طی یک طرح حساب شده، با شلوغ کاری که در ابرویی ۲ انجام داده بودند، فکر و ذهن ما را به آن طرف مشغول کردند. غافل از این که عملیات اصلی از سمت جلو و پیشانی ابرویی ۳ بود. طرحشان این بود که نیروهای جزئی خود را از ابرویی ۲ به طرف ابرویی ۳ گسیل کنند. از این طرف هم با عمده قوای خود از جلو به ابرویی ۳ حمله کرده و از دو طرف ما را قیچی کنند.
با ۱۵،۱۴ نفر در سنگر محمول مستقر شدیم و آنجا را چسبیدیم.
بعد از سازماندهی به بچه ها گفتم: حواستون رو خیلی جمع کنید. سید ابراهیم رفت که برود سر تپه.
در همین لحظه صدای انفجار آمد و تیراندازی شروع شد. آنها دوباره از رو به رو با بچه ها درگیر شده و آمده بودند روی تپه.
سر تپه چهار تا تیربار گذاشته بودند که تیر رسام می زد. تیر رسام در شب خیلی وحشتناک است. زمانی که تیراندازی عادی می شود، صدا می آید، اما نمی دانی از کجاست. به آن صورت خوف و ترس ندارد. البته ترس دارد، ولی نه آن ترسی که تیر رسام ایجاد می کند. خط آتشی که گلولههای تیر رسام ایجاد می کند، توی دل آدم را خالی کرده و وحشت مضاعفی به انسان دست می دهد. با این که موضع تیرانداز را لو می دهد و مشخص می شود از کدام نقطه تیراندازی می شود، ولی مشاهده همین، ایجاد رعب می کند.
تمام تیرهای آنها رسام بود.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
دم عشق دمشق
🔺انتشارات: یا زهرا
📚@sayedebrahim📚