🍀آیه گرافی🍀
🦋🦋((....وَرَتِّلِ القُرانَ تَرتِیلاً ))🦋🦋
🌹(وقران را با دقت و تامل بخوان....)🌹
راه و رسم زندگی رو فقط بایه راهنمای خوب میشه یاد گرفت....✅
↩️ /قران....همان است که میخواهی... 😌/
@sayedebrahim
#امامانه
من مثل تو و تو مثل من چشم به راه😢
ما چشم به راه مردی از کوچه ماه🌙
بگذار دوباره جمعه را صرف کنم
ندبه گریه عهد فرج،باز گناه😭
@sayedebrahim
#آقا_جان
مابی تو خسته ایم ...
تو بی ما چگونه ای؟؟
یه کانال برای دلتنگ های آقا
برای دلتنگ های ظهور
#پروفایل
#دلنوشته
#رمان و داستان های مذهبی_آموزنده
#مطلب و دلنوشته های جالب در باره امام زمان (ع)
همه در کانال
~دلتنگ یار~
@deltang_yar
اگه اقا رو دوس داری و دلتنگشی عضو شو
@deltang_yar
چه متن زیبایی
با خواندن متن ناخوداگاه گریم گرفت.
دقیقا حال من رو نوشته بود.
کتاب را سر جایش گذاشتم
بعد از خواندن نمازم و خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل🔅کتاب را برداشتم و صفحات اولش را مطالعه کردم.
آنجا بود که فهمیدم عاشق شده ام....
آری عاشق یک دنیا شهید و عاشق
علیرضا موحد
گرچه چادری بودم و نماز هایم را می خواندم و روزه هایم را میگرفتم اما بیشتر بخاطر خانواده ام که اجبارا باید چادر سر میکردم.
اما....
نمیدانم چرا برای اولین بار حس کردم, چادر را دوست دارم.
از حس آنجا بود یا...
نمیدانم ...
برای اولین بار در ایتا
#عاشقانه_مذهبی_آموزنده
فقط در کانال
من و خدا
https://eitaa.com/joinchat/1609105457C940113b7c4
یه کانال پر از حال خوب با خدا
🌷🌷❤️❤️❤️
عکس و پروفایل مذهبی_دخترونه_چادری_پسرونه_رهبری😍
عکس و خاطرات شهیدان
داستان های مذهبی 🌸
رمان های مذهبی _اعتقادی_عاشقانه 😍❤️
همه در کانال
@man_khodaa
اگه میخوای حال دلت خوب بشه بیا اینجا👇👇👇👇
@man_khodaa
#همه_زندگی_من
#قسمت_سیزده : اولین رمضان مشترک
تمام روزهای من به یه شکل بود ... کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خونه ...😫 نمی دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم ... با هر شیرین کاری، حیله و ترفندی که بلد بودم سعی می کردم به خوندن نماز ترغیبش کنم ... توی هر شرایطی فکر می کردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه کار می کرد؟ ...🤔
اما تمام تلاش چند ماهه من بی نتیجه بود ...😓
اولین رمضان زندگی مشترک ما از راه رسید ...🙃 من با خوشحالی تمام سحری درست کردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا کردم ... اما بیدار نشد ...😞
یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش کردم ...
- متین جان، عزیزم ... پا نمیشی سحری بخوری؟ ... غذا نخوری حالت توی روز بد نمیشه؟ ...🤔
با بی حوصلگی هلم داد کنار ...😒
- برو بزار بخوابم ... برو خودت بخور حالت بد نشه ...
برگشتم توی آشپزخونه ... با خودم گفتم ...
- اشکال نداره خسته و خواب آلود بود ... روزها کوتاهه ... حتما بدون سحری مشکلی پیش نمیاد ...😄
و خودم به تنهایی سحری خوردم ...☺️
بعد از نماز صبح، منم خوابیدم که با صداهای ضعیفی از آشپزخونه بیدار شدم ... چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم ... نشسته بود صبحانه می خورد ... 😳شوکه و مبهوت نگاهش می کردم ... قدرت تکان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم ...
چشمش که بهم افتاد با خنده گفت ...
- سلام ... چه عجب پاشدی؟ ... 😏
می خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرکت نمی کرد ... فقط میم اول اسمش توی دهنم می چرخید ...😣
- م ... م` ...
همون طور که داشت با عجله بلند می شد گفت ...
- جان متین؟ ...🧐
رفت سمت وسایلش ...
- شرمنده باید سریع برم سر کار ... جمع کردن و شستنش عین همیشه ... دست خودت رو می بوسه ...🙁
همیشه موقع رفتن بدرقه اش می کردم و کیفش رو می دادم دستش ... اما اون روز خشک شده بودم ... پاهام حرکت نمی کرد ... 😶
در رو که بست، افتادم زمین ...🤯
____________________
#ادامه_دارد...
🌈@sayedebrahim
#همه_زندگی_من
#قسمت_چهاردهم: پایه های اعتماد
تلخ ترین ماه عمرم گذشت ... من بهش اعتماد کرده بودم ... فکر می کردم مسلمانه ... چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم ... اما حالا ...😖
بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش ... تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم ... پدرم حق داشت ...☹️
متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش ... 😔من به سختی توی صورتش لبخند می زدم ... سعی می کردم همسر خوبی باشم ... و دستش رو بگیرم... ولی فایده نداشت ...😥
کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم... 😌و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد ...😱 و من رو هم به این کار دعوت می کرد ...😰
حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم ... اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه ...😇 هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش ...
- سلام متین جان ... خوش اومدی ... چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ ...🤨
- امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم ... قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت ... اما حالا که کاملا بلدی ...🙂
رفت توی اتاق ... منم پشت سرش ... در کمد لباس های من رو باز کرد ...👗
- هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس ... هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن ... 🍃
سرش رو از کمد آورد بیرون ...
- امشب این لباست رو بپوش ...😢
و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم ...😳
_________________
#ادامه_دارد...
📚@sayedebrahim
#همه_زندگی_من
#قسمت_پانزده : مهمانی شیطان
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ...
- متین جان ... مگه مهمونی زنانه است؟ ...🧐
- نه ... چطور؟ ...
- این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم ... کتش تنگ و کوتاهه ...😕
با حالت بی حوصله ای اومد سمتم ...
- یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ ... زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم ... و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس ...😣اونجا آدم هاش با کلاسن ... امل بازی در نیاری ها ...
- امل بازی؟ ... امل چی هست؟ ...
خندید و رفت توی اتاق کارش ... با صدای بلند گفت ...
- یعنی همین اداهای تو ... راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز ... 😓
سرش رو آورد بیرون ...
- محض رضای خدا ... یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن ...😳
تکیه دادم به دیوار ... نفسم در نمی اومد ... نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم ... مغزم از کار افتاده بود ... اومد سمتم ...
- چت شد تو؟ ...🤨
- از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم ... اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ ...😥
با خنده اومد طرفم ...🙂
- زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر ... زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن ...🤯
دوباره رفت توی اتاق ... این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم ... 😐
- راستی یه دستم توی صورتت ببر ... اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست ... همچین که چشم هاشون بزنه بیرون ...🙄
__________________
#ادامه_دارد...
🌴@sayedebrahim
♥️🦋''°•
یہ ڪانال پیدا ڪردم 😋😎
فـــــوق العـــــاده💥💫
دربارھ شھید #مدافع ناموسہ🌹🌿
امـــــا
فقط اینا نیســٺ✋🏻😉
عڪس #پروفایل شھدایے📸🌟
#استورے هاے شھدایے📲📿
#مداحے هاے قشنگـــــ🎧🎖
و ⇩
از همہ مھـــــم تــر😍❣
یہ عـــــآلـمـہ دربـاره راھ شھید🌠🔅
یعنے #امر_به_معروف گفتہ💜☔️
تازھ شھداش هم معــرفے ڪرده🤩🌙
|🌚🌝|↻
زووووووود عضو شو تا حذفش نڪردم😇🍀
اینجــا خیلیــآ منتظر تو هستن ... :)🌳🌺
⬇️⇩⬇️⇩⬇️⇩⬇️⇩⬇️⇩⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1018953749Cef2007635e